#قرآن
#امام_خمینی
نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود.
دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت که شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام یکدفعه خندیدند و گفتند: «دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن میخواهم. چه فایدهای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.»
#خلوتی_با_خویش، ص۴۳.
@shamimemalakut
انّا للّه و انّا الیه راجعون
پروفسور یحیی علوی «کریستین بونو»، اندیشمند فرانسوی، مترجم، نویسنده و استاد فسلفه و عرفان شیعی دار فانی را وداع گفت.
کریستین بونو، اندیشمند فرانسوی که برای سخنرانی و تبلیغ ایام محرم به ساحل عاج سفرکرده بود به دلیل سانحه درگذشت.
کریستین بونو، یحیی علوی یا یحیی بونو در سال 1957 میلادی در شهر فرایبورگ آلمان در خانوادهای مسیحی و کاتولیک، دیده به جهان گشود.
وی به خاطر شغل پدر تا سن 10 سالگی در آلمان و الجزایر میزیست و پس از آن راهی استراسبورگ فرانسه شد. به گفته خودش میل به آشنایی با ادیان شرقی در وجود او بود و از این رو به مطالعه آثار موجود در این زمینه و به سفرهای متعدد به اسپانیا، مراکش، ایتالیا، بلژیک، هلند، آلمان و… پرداخت.
وی با آثار رنه گنون فیلسوف مسلمان فرانسوی آشنایی پیدا کرد و تحت تأثیر آثار او در سال 1979 به #دین_اسلام درآمد.
پس از آن در رشته زبان و ادبیات عرب و اسلامشناسی به تحصیل پرداخت و آنجا بود که در دانشگاه با آثار پروفسور هانری #کربن که عرفان شیعی را به غرب شناسانده بود آشنا شد.
او تحت راهنماییهای احمد حمپاته – عارف آفریقایی و از رؤسای سلسله تیجانیه – بود که به #مذهب_تشیع درآمد و نام خود را به یحیی علوی مبدل ساخت.
بونو در سال 1987 مدرک پروفسور اگرژه را اخذ نمود و در سال 1995 از رساله دکتری خود تحت عنوان الهیات در آثار فلسفی و عرفانی روحالله #امام_خمینی در دانشگاه سوربون دفاع کرد که در سال 1999 به عنوان #پژوهش_سال برگزیده شد.
وی برای تدوین رساله خود از سال 1991 به ایران سفر کرد و مدت هفت سال از جلسات سید جلال الدین #آشتیانی در مشهد، در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی استفاده برد.
وی 15 سال در مشهد سکنی گزید.
او برای گذراندن دوره فوق دکترا بهطور موقت ساکن فرانسه بود و در زمینه «#حکمت_متعالیه #ملاصدرا، پاسخی به انتظارات صدرالدین #قونوی» مشغول به تحقیق بود.
وی به تألیف، ترجمه و تفسیرقرآن کریم به زبان فرانسوی پرداخته است.
مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی (مرکز ترجمة قرآن مجید به زبانهای خارجی) در قم در سال 2000میلادی ترجمه قرآن وی را منتشر ساخت. از ویژگیهای این ترجمه این است که ترجمه معنایی روان به همراه تفسیر مختصر به ضمیمه لغت نامه الفاظ قرآن است.
🍃 پیکر پاک این محقق وارسته، برای تشییع و تدفین به مشهد مقدس منتقل خواهد شد.
#سرعت
#شهدا
سرعت فقط در رالی خوب نیست!
پدر « ژوان» ازتجار مراکشی بود و مسلمان ومادرش فرانسوی مسیحی.
۱۷ ساله بود که همراه پدرش در سفری تجاری به مراکش رفت و مسلمان شد. دریکی ازنمازجمعه های اهل تسنن پاریس یکی ازسخنرانیهای #امام_خمینی(ره) به دستش رسید، گوشهی خلوتی پیداکرد وخواند.
خیلی خوشش آمده بود خواست که باز هم برای او از این سخنرانیها بیاورند.
بعد از مدتی، رفت وآمدِ «ژوان کورسل» با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد.
غروب شب جمعه ای همراه دوستش جهت #دعایکمیل رفت وآخرمجلس نشست.
چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب میدانست. آن شب «ژوان» توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچهها میگفتند.
🌷🌷
یک روز بچههای کانون، دیدند «ژوان» نماز میخواند، اما دستهایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده میکند.
وقتی از «ژوان» پرسید: «کی تو رو شیعه کرد؟» او جواب داد: « #دعایکمیلعلی(ع) »
جهت #طلبه شدن به ایران عزیمت کرد.
اجازه نمیداد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش میگفت: معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.»
خیلی راحت میگفت:«من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم.»
کتاب «چهل حدیث» و «مسألة حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد.
یک روز هم تصمیم گرفت به جبهه برود.
گفت:« بایدبروم، حضرت امام گفتند واجب است.»
فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد۲. هنوز یک هفته نشده بود که خبر #شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیستوچهارسال داشت.
🌹🌹
از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هر روز یکقدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه. مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده.
چقدر راحت این قوسصعودی را طی کرد، چقدر سریع!
بعد من ، چند سال است تصمیم دارم تفسیر نمونه را دوره کنم!
🌹🌹🌹🌹🌹
#شهیدکمالکورسل_ژوان (شهیدفرانسوی دفاع مقدس)
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#رحلت_امام_خمینی_تسلیت_باد
جایی که امام برای اقامت ابدی خود انتخاب کرد، بهشت زهرا نزد شهدا بود ، نه آن کاخی که سید حسن خمینی برای او ساخته است !
امام خمینی فرمود: من یک موی شما کوخ نشینان را به تمام کاخ نشینان نمی دهم!
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#حق_مردم
اولین بار که کتاب تحریر الوسیله ی امام در نجف اشرف ، به چاپ رسید ، روی آن نوشته بودند « زعیم الحوزات العلمیه » و این لقب خاصی بود که آن زمان به آقای خویی داده شده بود .
وقتی امام این جمله را روی کتاب دیدند ، فرمودند : این کار را به دستور چه کسی کرده اید ؟ اگر این جمله را از پشت جلد کتاب برندارید ، می گویم که تمام این کتابها را در دجله بریزند !
وقتی امام در جماران مستأجر بودند ، برای تأمین نور فیلمبرداری ، سه نقطه از گچ سقف را به اندازه ی پنج در پنج سانتی متر ، تراشیدیم تا آهن جوش بدهیم . صبح امام ، با قیافه ی ناراحت فرمود : این چیست ؟ چرا اینکار را کردید ؟ وقتی توضیح دادیم ، فرمود : چرا بدون اجازه ی صاحبخانه تصرفات کرده اید ؟ و دیگر موضوع منتفی شد .
روزی در نجف اشرف ، امام برای برگزاری نماز جماعت رفتند . وقتی دیدند کفش کن ، پر از کفشهای نمازگزاران است ، توقف کردند و گفتند تا کفش ها را از سر راه جمع کنند و این در حالی بود که ما بی توجه پا روی کفش مردم می گذاشتیم !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#عزت_اسلامی
بعد از فرار شاه از ایران ، همه ی قدرتهای شیطانی ، مستقیم و غیر مستقیم به امام توصیه کردند که به ایران نیایند و یا سفر خود را به تأخیر بیندازند .
امام فرمود : چون همه ی بدخواهانم به من گفتند که نرو ، من فهمیدم که باید بروم !
یکی از سفیران به امام نامه نوشته بود که ، در بعضی مجالس که دعوت می شویم ، مشروبات الکلی وجود دارد ، و اگر ما نپذیریم و نرویم ، ممکن است مشکلاتی پیش بیاید .
امام فرمود : به جهنم ! نباید از این چیزها بترسند ! نباید بروند . دلیلش را هم بگویند تا آنها کم کم بفهمند برای چیست ؟
زمان نخست وزیری امینی در حکومت شاه بود . او برای دیدار علما به قم آمده بود . وقتی می خواست خدمت امام بیاید ، امام به دوستان فرمودند : شما آقایان باشید ، نمی خواهم جلسه خصوصی باشد ! و قبل از ورود امینی ، امام اتاق را ترک کرد و بعد از آمدن امینی ، امام داخل اتاق شدند که مجبورنباشند به امینی احترام بگذارند و جلوی پای او بلند شوند !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#ساده_زیستی
وقتی امام ساکن قم بودند ، آجرهای پله های حیاط منزل ایشان ساییده شده بود . بنّا گفته بود ، تعدادی آجر تهیه شود ، تا آجرهای ساییده را عوض کند .
امام فرموده بود :
همان آجرهای ساییده را پشت و رو کنید و کار بگذارید !
بیرونی منزل امام ، فرشهایش ناقص بود و قسمتی از اتاق خالی بود . من خدمت امام عرض کردم که یک فرش برای اینجا تهیه شود .
امام فرمودند : آنطرف هست ( اندرونی ).
عرض کردم : آنجا گلیم است ، با این جا جور در نمی آید .
امام فرمودند : مگر منزل صدر اعظم است ؟ !
عرض کردم : فوق صدر اعظم است ، منزل امام زمان است .
امام فرمودند : امام زمان ، خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#نظم
من حدود چهار سال و نیم ، در یک دوره ی درس اصول ایشان ، شرکت داشتم و فقط دو روز تعطیلی از ایشان دیدم . گاهی که ساعت ما می خوابید ، از روی ورود ایشان ، ساعت خود را تنظیم می کردیم !
شبی در حرم امیرالمؤمنین ع ، بین فضلاء و طلاب ، سر وقت دقیق اختلاف شد .
در همان بین امام ره از در قبله وارد صحن شدند . یکی از اساتید گفتند : ساعتهایتان را میزان کنید ، الان دو و نیم ساعت از شب می گذرد و سیزده سال است که امام هر شب ، در همین ساعت به صحن قدم می گذارند !
روزی مرحوم احمد آقا ، به آقا گفتند : آقا ! وقت ناهار است ، بگویم ناهار بیاورند ؟
امام به ساعتشان نگاه کرده و گفتند : نه ! هنوز وقتش نشده است !
چند کلمه که با آقا صحبت کردم ، شاید یک دقیقه هم نشد که گفتند : حالا وقت ناهار است ، بگویید بیاورند !
در فاصله ی بعد نماز ظهر و عصر تا ناهار ، اگر چند دقیقه وقت مانده بود ، قرآن را برمی داشتند و می خواندند ، حتی اگر کمتر از دو دقیقه بود ! یا وقتی خبرنگارها می آمدند تا وسایل خود را تنظیم کنند ، ایشان قرآن می خواندند .
آیة الله شاه آبادی ره ، استاد اخلاق امام ، گفته بودند :
روح الله ، واقعا روح الله است . نشد یک روز ببینم که ایشان ، بعد از« بسم الله » در درس حاضر باشند ! همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم ، حاضر بوده است !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود.
دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت که شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام یکدفعه خندیدند و گفتند:
«دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن میخواهم. چه فایدهای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.»
#خلوتی_با_خویش، ص۴۳.
@shamimemalakut
#امام_خمینی
«رُخ خورشید» سروده امام خمینی ره
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است
دیده بگشای که بینی همه عالم طور است
لاف کم زن که نبیند رُخ خورشیدِ جهان
چشم خُفّاش که از دیدن نوری کور است
یا رب! این پردهی پندار که در دیدهی ماست
باز کن تا که ببینم همه عالم نور است
کاش در حلقهی رندان خبری بود ز دوست
سخن آنجا نه ز «ناصر» بود، از «منصور» است
وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی
فاش گردد که چه در خرقهی این مهجور است
چه کنم تا به سر کوی توام راه دهند؟
کاین سفر توشه همی خواهد و، این ره دور است
وادی عشق که بیهوشی و، سرگردانی است
مُدّعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آن کس رُخ چون ماهش دید
آنکه مدحت کُند از گفتهی خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#دنیا_زدگی_مسئولان
گر نمیآمیخت با ظاهر پرستی دین ما
سایهی نفرین نمیافتاد بر آمین ما
در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهی سنگین ما
عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت
راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما
#حسینیه_جماران
@shamimemalakut
#امام_خمینی
نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود.
دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت که شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام یکدفعه خندیدند و گفتند:
«دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن میخواهم. چه فایدهای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.»
#خلوتی_با_خویش، ص۴۳.
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#نظم
من حدود چهار سال و نیم ، در یک دوره ی درس اصول ایشان ، شرکت داشتم و فقط دو روز تعطیلی از ایشان دیدم . گاهی که ساعت ما می خوابید ، از روی ورود ایشان ، ساعت خود را تنظیم می کردیم !
شبی در حرم امیرالمؤمنین ع ، بین فضلاء و طلاب ، سر وقت دقیق اختلاف شد .
در همان بین امام ره از در قبله وارد صحن شدند . یکی از اساتید گفتند : ساعتهایتان را میزان کنید ، الان دو و نیم ساعت از شب می گذرد و سیزده سال است که امام هر شب ، در همین ساعت به صحن قدم می گذارند !
روزی مرحوم احمد آقا ، به آقا گفتند : آقا ! وقت ناهار است ، بگویم ناهار بیاورند ؟
امام به ساعتشان نگاه کرده و گفتند : نه ! هنوز وقتش نشده است !
چند کلمه که با آقا صحبت کردم ، شاید یک دقیقه هم نشد که گفتند : حالا وقت ناهار است ، بگویید بیاورند !
در فاصله ی بعد نماز ظهر و عصر تا ناهار ، اگر چند دقیقه وقت مانده بود ، قرآن را برمی داشتند و می خواندند ، حتی اگر کمتر از دو دقیقه بود ! یا وقتی خبرنگارها می آمدند تا وسایل خود را تنظیم کنند ، ایشان قرآن می خواندند .
آیة الله شاه آبادی ره ، استاد اخلاق امام ، گفته بودند :
روح الله ، واقعا روح الله است . نشد یک روز ببینم که ایشان ، بعد از« بسم الله » در درس حاضر باشند ! همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم ، حاضر بوده است !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#عزت_اسلامی
بعد از فرار شاه از ایران ، همه ی قدرتهای شیطانی ، مستقیم و غیر مستقیم به امام توصیه کردند که به ایران نیایند و یا سفر خود را به تأخیر بیندازند .
امام فرمود : چون همه ی بدخواهانم به من گفتند که نرو ، من فهمیدم که باید بروم !
یکی از سفیران به امام نامه نوشته بود که ، در بعضی مجالس که دعوت می شویم ، مشروبات الکلی وجود دارد ، و اگر ما نپذیریم و نرویم ، ممکن است مشکلاتی پیش بیاید .
امام فرمود : به جهنم ! نباید از این چیزها بترسند ! نباید بروند . دلیلش را هم بگویند تا آنها کم کم بفهمند برای چیست ؟
زمان نخست وزیری امینی در حکومت شاه بود . او برای دیدار علما به قم آمده بود . وقتی می خواست خدمت امام بیاید ، امام به دوستان فرمودند : شما آقایان باشید ، نمی خواهم جلسه خصوصی باشد ! و قبل از ورود امینی ، امام اتاق را ترک کرد و بعد از آمدن امینی ، امام داخل اتاق شدند که مجبورنباشند به امینی احترام بگذارند و جلوی پای او بلند شوند !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#حق_مردم
اولین بار که کتاب تحریر الوسیله ی امام در نجف اشرف ، به چاپ رسید ، روی آن نوشته بودند « زعیم الحوزات العلمیه » و این لقب خاصی بود که آن زمان به آقای خویی داده شده بود .
وقتی امام این جمله را روی کتاب دیدند ، فرمودند : این کار را به دستور چه کسی کرده اید ؟ اگر این جمله را از پشت جلد کتاب برندارید ، می گویم که تمام این کتابها را در دجله بریزند !
وقتی امام در جماران مستأجر بودند ، برای تأمین نور فیلمبرداری ، سه نقطه از گچ سقف را به اندازه ی پنج در پنج سانتی متر ، تراشیدیم تا آهن جوش بدهیم . صبح امام ، با قیافه ی ناراحت فرمود : این چیست ؟ چرا اینکار را کردید ؟ وقتی توضیح دادیم ، فرمود : چرا بدون اجازه ی صاحبخانه تصرفات کرده اید ؟ و دیگر موضوع منتفی شد .
روزی در نجف اشرف ، امام برای برگزاری نماز جماعت رفتند . وقتی دیدند کفش کن ، پر از کفشهای نمازگزاران است ، توقف کردند و گفتند تا کفش ها را از سر راه جمع کنند و این در حالی بود که ما بی توجه پا روی کفش مردم می گذاشتیم !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
#زهد
مدتها پیش، شبکه خبر مستندی به نام « لباس تقوا» پخش کرد. این مستند گزارشی از آقای عرب پور بود. ایشان خیاط لباس روحانیت در قم است. ایشان برای بسیاری از بزرگان از جمله مقام معظم رهبری، شهید بهشتی ، آقای جوادی آملی، آقای انصاریان و ... قبا دوخته است.
ایشان تعریف می کرد که روزی از بیت امام دنبال من فرستادند که بروم اندازه امام خمینی ره را بگیرم و برایشان قبا بدوزم.
وقتی رفتم اندازه ایشان گرفتم، پرسیدم قبا را چه مدلی بدوزم؟
آقای رسولی محلاتی قبای امام را به من داد و گفت اینطوری بدوزید.
آقای عرب پور می گفت : قبا را آوردم مغازه که از روی آن برای امام قبا بدوزم، دیدم آقای رسولی محلاتی با عجله دنبال من به مغازه آمدند و گفتند: چرا قبا را بردی؟!
گفتم : آوردم از روی آن بدوزم.
ایشان گفت: آقا همین یه قبا را دارند ، اینو هم شسته بودند و من از روی طناب بهتون دادم!
گفتم: یعنی شخص اول مملکت فقط یک قبا دارند؟!
گفتند: بله !!
#امام_خمینی
#ساده_زیستی
وقتی امام ساکن قم بودند ، آجرهای پله های حیاط منزل ایشان ساییده شده بود . بنّا گفته بود ، تعدادی آجر تهیه شود ، تا آجرهای ساییده را عوض کند .
امام فرموده بود :
همان آجرهای ساییده را پشت و رو کنید و کار بگذارید !
بیرونی منزل امام ، فرشهایش ناقص بود و قسمتی از اتاق خالی بود . من خدمت امام عرض کردم که یک فرش برای اینجا تهیه شود .
امام فرمودند : آنطرف هست ( اندرونی ).
عرض کردم : آنجا گلیم است ، با این جا جور در نمی آید .
امام فرمودند : مگر منزل صدر اعظم است ؟ !
عرض کردم : فوق صدر اعظم است ، منزل امام زمان است .
امام فرمودند : امام زمان ، خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است !
@shamimemalakut
#امام_خمینی
ختم صلوات امروز ،
هدیه به امام خمینی و شهدایی که رهرو راه او بودند !
📚شما به ملكوت نزديكتر هستيد....
تفسير سوره حمد؛ #امام_خمینی
ص125
🔴اول قدم اين است كه از اين بيت، بنا بگذاريد خارج بشويد. اول قدم اين است كه انسان قيام كند، قيام للَّه؛ بيدار بشود، خواب نباشد مثل ما. ما الآن خوابيم در صورت بيدار، بيدارى حيوانى است و خواب انسانى. ما خوابيم همه: النَّاسُ نيامٌ فَإذا ماتُوا انْتَبهُوا؛ الآن نيام است، خواب است، وقتى كه موت حاصل شد، آن وقت تنبه پيدا مىشود كه چه هياهويى بوده است. [إِنَ] جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ؛ يعنى الآن هم محيط است، منتها چون او در خدر طبيعت است، آدمى است كه تخديرش كردهاند، طبيعت تخديرش كرده است، ادراك نمىكند. وقتى كه اين تخدير برداشته بشود، مىبيند كه همه آتش شد. بايد از اين راه رفت، چاره نيست، ما را مىبرند؛ منتها ما را از آن طرف مىبرند. بايد خودمان بيدار بشويم و از آن راه مستقيمى كه بايد برويم، برويم. بايد تحت تربيت انبيا واقع بشويم.
🔵انبيا همه آمدند آدم را درست كنند. يك نبىاى نيامده است كه مقصدش اين معنا نباشد كه انسان را اصلاح كند. اقامه عدل، همين درست كردن انسانهاست. عدل، يك چيزى نيست الّا آنكه از انسان صادر مىشود؛ ظلم هم آن است كه از انسان صادر مىشود. اقامه عدل، متحول كردن ظالم به عادل است، متحول كردن مشرك به مؤمن است. [نبى] متحول مىكند يك موجودى را كه اگر رهايش بكنند به هاويه مىرود، و به جهنم منته مىشود؛ به يك موجودى كه راه را به او مىنمايند كه اين راه است. از اين راه بايد بروى. ما تا حالا راه نيفتادهايم. هفتاد سالمان است، هشتاد سالمان است و هنوز راه نيفتادهايم. تا حالا هجرت نكردهايم. ما در زمين متوقف شدهايم و تا آخر هم همين طور مىمانيم؛ ولى بايد راه بيفتيم، چاره نيست. شما جوانها بهتر مىتوانيد اين راه را پيدا كنيد؛ از ما گذشته؛ ما قدرتهايمان رفته است ديگر سراغ كارش. شما جوانها بهتر مىتوانيد تهذيب نفس كنيد؛ شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها. در شما آن ريشههاى فساد كمتر است، رشدش كمتر است، آن طور رشد نكرده؛ هر روز بماند، رشدش زيادتر مىشود. هر روز تأخير بيندازيد، مشكلتر مىشود. يك پير بخواهد اصلاح بشود، بسيار مشكل است؛ جوان زودتر اصلاح مىشود. هزاران جوان اصلاح مىشوند و يك پير نمىشود. نگذاريد براى ايام پيرى؛ حالا كه جوان هستيد سير خودتان را بكنيد، شروع كنيد. الآن خودتان را تبعِ تعليمات انبيا كنيد، مبدأ اين است، از اينجا بايد رفت. آنها راه را نشان دادهاند، ما راه را نمىدانيم، آنها راه را مىدانند، طبيبند و راه را مىدانند. راه سلامت را مىدانند؛ آنها راه سلامت را به ما گفتهاند، مىدانند؛ بخواهيد سالم باشيد، از آن راه بايد برويد. بايد از توجهاتى كه به نفس هست، خودتان را كم كم خارج بكنيد، البته مسألهاى نيست كه به اين زودى بشود، لكن كم كم خارج بكنيد.
⚪️اين همه آمال ما، زير خاك خواهد رفت، تمام خواهد شد. اين همه توجهات به خود، به ضررمان تمام مىشود و تمام مىشود. آنكه باقى مىماند آن است كه مربوط به خداست: ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ. آن كه است [باقى مىماند]. انسان يك ما عِنْدَكُمْ دارد، يك ما عِنْدَ اللَّهِ دارد، مادامى كه به خود هست، به خود متوجه هست [به ما] عِنْدَكُمْ [توجه دارد]؛ همه اينها هم فانى خواهد شد، نفاد پيدا خواهند كرد؛ اما اگر چنانچه برگردد به خدا؛ آنجا به اسم «باقى» باقى است، بقا پيدا مىكند. كوشش كنيد از اين وضعى كه داريد و داريم، و كوشش كنيم از اين وضع بيرون برويم.