eitaa logo
شمیم ملکوت
373 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
272 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود. دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت که شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام یکدفعه خندیدند و گفتند: «دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن می‌خواهم. چه فایده‌ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.» ، ص۴۳. @shamimemalakut
‍ انّا للّه و انّا الیه راجعون پروفسور یحیی علوی «کریستین بونو»، اندیشمند فرانسوی، مترجم، نویسنده و استاد فسلفه و عرفان شیعی دار فانی را وداع گفت. کریستین بونو، اندیشمند فرانسوی که برای سخنرانی و تبلیغ ایام محرم به ساحل عاج سفرکرده بود به دلیل سانحه درگذشت.  کریستین بونو، یحیی علوی یا یحیی بونو در سال 1957 میلادی در شهر فرایبورگ آلمان در خانواده‌ای مسیحی و کاتولیک، دیده به جهان گشود. وی به خاطر شغل پدر تا سن 10 سالگی در آلمان و الجزایر می‌زیست و پس از آن راهی استراسبورگ فرانسه شد. به گفته خودش میل به آشنایی با ادیان شرقی در وجود او بود و از این رو به مطالعه آثار موجود در این زمینه و به سفرهای متعدد به اسپانیا، مراکش، ایتالیا، بلژیک، هلند، آلمان و… پرداخت. وی با آثار رنه گنون فیلسوف مسلمان فرانسوی آشنایی پیدا کرد و تحت تأثیر آثار او در سال 1979 به درآمد. پس از آن در رشته زبان و ادبیات عرب و اسلام‌شناسی به تحصیل پرداخت و آن‌جا بود که در دانشگاه با آثار پروفسور هانری که عرفان شیعی را به غرب شناسانده بود آشنا شد. او تحت راهنمایی‌های احمد حمپاته – عارف آفریقایی و از رؤسای سلسله تیجانیه – بود که به درآمد و نام خود را به یحیی علوی مبدل ساخت. بونو در سال 1987 مدرک پروفسور اگرژه را اخذ نمود و در سال 1995 از رساله دکتری خود تحت عنوان الهیات در آثار فلسفی و عرفانی روح‌الله در دانشگاه سوربون دفاع کرد که در سال 1999 به عنوان برگزیده شد. وی برای تدوین رساله خود از سال 1991 به ایران سفر کرد و مدت هفت سال از جلسات سید جلال الدین در مشهد، در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی استفاده برد. وی 15 سال در مشهد سکنی گزید. او برای گذراندن دوره فوق دکترا به‌طور موقت ساکن فرانسه‌ بود و در زمینه « ، پاسخی به انتظارات صدرالدین » مشغول به تحقیق بود. وی به تألیف، ترجمه و تفسیرقرآن کریم به زبان فرانسوی پرداخته‌ است. مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی (مرکز ترجمة قرآن مجید به زبانهای خارجی) در قم در سال 2000میلادی ترجمه قرآن وی را منتشر ساخت. از ویژگی‌های این ترجمه این است که ترجمه معنایی روان به همراه تفسیر مختصر به ضمیمه لغت نامه الفاظ قرآن است. 🍃 پیکر پاک این محقق وارسته، برای تشییع و تدفین به مشهد مقدس منتقل خواهد شد.
سرعت فقط در رالی خوب نیست! پدر « ژوان» ازتجار مراکشی بود و مسلمان ومادرش فرانسوی مسیحی. ۱۷ ساله بود که همراه پدرش در سفری تجاری به مراکش رفت و مسلمان شد. دریکی ازنمازجمعه های اهل تسنن پاریس یکی ازسخنرانیهای (ره) به دستش رسید، گوشه‌ی خلوتی پیداکرد وخواند. خیلی خوشش آمده بود خواست که باز هم برای او از این سخنرانی‌ها بیاورند. بعد از مدتی، رفت و‌آمدِ «ژوان کورسل» با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد. غروب شب جمعه ای همراه دوستش جهت رفت وآخرمجلس نشست. چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب می‌دانست. آن شب «ژوان» توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه‌ها می‌گفتند. 🌷🌷 یک روز بچه‌های کانون، دیدند «ژوان» نماز می‌خواند، اما دست‌هایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده می‌کند. وقتی از «ژوان» پرسید: «کی تو رو شیعه کرد؟» او جواب داد: « (ع) » جهت شدن به ایران عزیمت کرد. اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: معنا ندارد کسی روی نظم ‌نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.» خیلی راحت می‌گفت:«من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم.» کتاب «چهل حدیث» و «مسألة حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد. یک روز هم تصمیم گرفت به جبهه برود. گفت:« بایدبروم، حضرت امام گفتند واجب است.» فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد۲. هنوز یک هفته نشده بود که خبر را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست‌وچهارسال داشت. 🌹🌹 از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هر روز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه. مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده. چقدر راحت این قوس‌صعودی را طی کرد، چقدر سریع! بعد من ، چند سال است تصمیم دارم تفسیر نمونه را دوره کنم! 🌹🌹🌹🌹🌹 (شهیدفرانسوی دفاع مقدس) @shamimemalakut
جایی که امام برای اقامت ابدی خود انتخاب کرد، بهشت زهرا نزد شهدا بود ، نه آن کاخی که سید حسن خمینی برای او ساخته است ! امام خمینی فرمود: من یک موی شما کوخ نشینان را به تمام کاخ نشینان نمی دهم! @shamimemalakut
اولین بار که کتاب تحریر الوسیله ی امام در نجف اشرف ، به چاپ رسید ، روی آن نوشته بودند « زعیم الحوزات العلمیه » و این لقب خاصی بود که آن زمان به آقای خویی داده شده بود . وقتی امام این جمله را روی کتاب دیدند ، فرمودند : این کار را به دستور چه کسی کرده اید ؟ اگر این جمله را از پشت جلد کتاب برندارید ، می گویم که تمام این کتابها را در دجله بریزند ! وقتی امام در جماران مستأجر بودند ، برای تأمین نور فیلمبرداری ، سه نقطه از گچ سقف را به اندازه ی پنج در پنج سانتی متر ، تراشیدیم تا آهن جوش بدهیم . صبح امام ، با قیافه ی ناراحت فرمود : این چیست ؟ چرا اینکار را کردید ؟ وقتی توضیح دادیم ، فرمود : چرا بدون اجازه ی صاحبخانه تصرفات کرده اید ؟ و دیگر موضوع منتفی شد . روزی در نجف اشرف ، امام برای برگزاری نماز جماعت رفتند . وقتی دیدند کفش کن ، پر از کفشهای نمازگزاران است ، توقف کردند و گفتند تا کفش ها را از سر راه جمع کنند و این در حالی بود که ما بی توجه پا روی کفش مردم می گذاشتیم ! @shamimemalakut
بعد از فرار شاه از ایران ، همه ی قدرتهای شیطانی ، مستقیم و غیر مستقیم به امام توصیه کردند که به ایران نیایند و یا سفر خود را به تأخیر بیندازند . امام فرمود : چون همه ی بدخواهانم به من گفتند که نرو ، من فهمیدم که باید بروم ! یکی از سفیران به امام نامه نوشته بود که ، در بعضی مجالس که دعوت می شویم ، مشروبات الکلی وجود دارد ، و اگر ما نپذیریم و نرویم ، ممکن است مشکلاتی پیش بیاید . امام فرمود : به جهنم ! نباید از این چیزها بترسند ! نباید بروند . دلیلش را هم بگویند تا آنها کم کم بفهمند برای چیست ؟ زمان نخست وزیری امینی در حکومت شاه بود . او برای دیدار علما به قم آمده بود . وقتی می خواست خدمت امام بیاید ، امام به دوستان فرمودند : شما آقایان باشید ، نمی خواهم جلسه خصوصی باشد ! و قبل از ورود امینی ، امام اتاق را ترک کرد و بعد از آمدن امینی ، امام داخل اتاق شدند که مجبور‌نباشند به امینی احترام بگذارند و جلوی پای او بلند شوند ! @shamimemalakut
وقتی امام ساکن قم بودند ، آجرهای پله های حیاط منزل ایشان ساییده شده بود . بنّا گفته بود ، تعدادی آجر تهیه شود ، تا آجرهای ساییده را عوض کند . امام فرموده بود : همان آجرهای ساییده را پشت و رو کنید و کار بگذارید ! بیرونی منزل امام ، فرشهایش ناقص بود و قسمتی از اتاق خالی بود . من خدمت امام عرض کردم که یک فرش برای اینجا تهیه شود . امام فرمودند : آنطرف هست ( اندرونی ). عرض کردم : آنجا گلیم است ، با این جا جور در نمی آید . امام فرمودند : مگر منزل صدر اعظم است ؟ ! عرض کردم : فوق صدر اعظم است ، منزل امام زمان است . امام فرمودند : امام زمان ، خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است ! @shamimemalakut
من حدود چهار سال و نیم ، در یک دوره ی درس اصول ایشان ، شرکت داشتم و فقط دو روز تعطیلی از ایشان دیدم . گاهی که ساعت ما می خوابید ، از روی ورود ایشان ، ساعت خود را تنظیم می کردیم ! شبی در حرم امیرالمؤمنین ع ، بین فضلاء و طلاب ، سر وقت دقیق اختلاف شد . در همان بین امام ره از در قبله وارد صحن شدند . یکی از اساتید گفتند : ساعتهایتان را میزان کنید ، الان دو و نیم ساعت از شب می گذرد و سیزده سال است که امام هر شب ، در همین ساعت به صحن قدم می گذارند ! روزی مرحوم احمد آقا ، به آقا گفتند : آقا ! وقت ناهار است ، بگویم ناهار بیاورند ؟ امام به ساعتشان نگاه کرده و گفتند : نه ! هنوز وقتش نشده است ! چند کلمه که با آقا صحبت کردم ، شاید یک دقیقه هم نشد که گفتند : حالا وقت ناهار است ، بگویید بیاورند ! در فاصله ی بعد نماز ظهر و عصر تا ناهار ، اگر چند دقیقه وقت مانده بود ، قرآن را برمی داشتند و می خواندند ، حتی اگر کمتر از دو دقیقه بود ! یا وقتی خبرنگارها می آمدند تا وسایل خود را تنظیم کنند ، ایشان قرآن می خواندند . آیة الله شاه آبادی ره ، استاد اخلاق امام ، گفته بودند : روح الله ، واقعا روح الله است . نشد یک روز ببینم که ایشان ، بعد از« بسم الله » در درس حاضر باشند ! همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم ، حاضر بوده است ! @shamimemalakut
نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود. دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت که شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام یکدفعه خندیدند و گفتند: «دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن می‌خواهم. چه فایده‌ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.» ، ص۴۳. @shamimemalakut
  «رُخ خورشید» سروده امام خمینی ره عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است  دیده بگشای‌ که بینی‌ همه عالم طور است لاف کم زن که نبیند رُخ خورشیدِ جهان   چشم خُفّاش که از دیدن نوری‌ کور است یا رب! این پرده‌ی‌ پندار که در دیده‌ی‌ ماست   باز کن تا که ببینم همه عالم نور است کاش در حلقه‌‌ی‌ رندان خبری‌ بود ز دوست   سخن آنجا نه ز «ناصر» بود، از «منصور» است وای‌ اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی‌      فاش گردد که چه در خرقه‌ی‌ این مهجور است چه کنم تا به سر کوی‌ توام راه دهند؟      کاین سفر توشه همی‌ خواهد و، این ره دور است وادی‌ عشق که بی‌هوشی‌ و، سرگردانی‌ است  مُدّعی‌ در طلبش بوالهوس و مغرور است  لب فرو بست هر آن کس رُخ چون ماهش دید  آنکه مدحت کُند از گفته‌ی‌ خود مسرور است وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم      به همه کون و مکان مدحت او مسطور است @shamimemalakut
گر نمی‌آمیخت با ظاهر پرستی دین ما سایه‌ی نفرین نمی‌افتاد بر آمین ما در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم از سفر واداشت ما را توشه‌ی سنگین ما عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما @shamimemalakut
نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود. دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت که شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام یکدفعه خندیدند و گفتند: «دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن می‌خواهم. چه فایده‌ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.» ، ص۴۳. @shamimemalakut
من حدود چهار سال و نیم ، در یک دوره ی درس اصول ایشان ، شرکت داشتم و فقط دو روز تعطیلی از ایشان دیدم . گاهی که ساعت ما می خوابید ، از روی ورود ایشان ، ساعت خود را تنظیم می کردیم ! شبی در حرم امیرالمؤمنین ع ، بین فضلاء و طلاب ، سر وقت دقیق اختلاف شد . در همان بین امام ره از در قبله وارد صحن شدند . یکی از اساتید گفتند : ساعتهایتان را میزان کنید ، الان دو و نیم ساعت از شب می گذرد و سیزده سال است که امام هر شب ، در همین ساعت به صحن قدم می گذارند ! روزی مرحوم احمد آقا ، به آقا گفتند : آقا ! وقت ناهار است ، بگویم ناهار بیاورند ؟ امام به ساعتشان نگاه کرده و گفتند : نه ! هنوز وقتش نشده است ! چند کلمه که با آقا صحبت کردم ، شاید یک دقیقه هم نشد که گفتند : حالا وقت ناهار است ، بگویید بیاورند ! در فاصله ی بعد نماز ظهر و عصر تا ناهار ، اگر چند دقیقه وقت مانده بود ، قرآن را برمی داشتند و می خواندند ، حتی اگر کمتر از دو دقیقه بود ! یا وقتی خبرنگارها می آمدند تا وسایل خود را تنظیم کنند ، ایشان قرآن می خواندند . آیة الله شاه آبادی ره ، استاد اخلاق امام ، گفته بودند : روح الله ، واقعا روح الله است . نشد یک روز ببینم که ایشان ، بعد از« بسم الله » در درس حاضر باشند ! همیشه پیش از آنکه بسم الله درس را بگویم ، حاضر بوده است ! @shamimemalakut
بعد از فرار شاه از ایران ، همه ی قدرتهای شیطانی ، مستقیم و غیر مستقیم به امام توصیه کردند که به ایران نیایند و یا سفر خود را به تأخیر بیندازند . امام فرمود : چون همه ی بدخواهانم به من گفتند که نرو ، من فهمیدم که باید بروم ! یکی از سفیران به امام نامه نوشته بود که ، در بعضی مجالس که دعوت می شویم ، مشروبات الکلی وجود دارد ، و اگر ما نپذیریم و نرویم ، ممکن است مشکلاتی پیش بیاید . امام فرمود : به جهنم ! نباید از این چیزها بترسند ! نباید بروند . دلیلش را هم بگویند تا آنها کم کم بفهمند برای چیست ؟ زمان نخست وزیری امینی در حکومت شاه بود . او برای دیدار علما به قم آمده بود . وقتی می خواست خدمت امام بیاید ، امام به دوستان فرمودند : شما آقایان باشید ، نمی خواهم جلسه خصوصی باشد ! و قبل از ورود امینی ، امام اتاق را ترک کرد و بعد از آمدن امینی ، امام داخل اتاق شدند که مجبور‌نباشند به امینی احترام بگذارند و جلوی پای او بلند شوند ! @shamimemalakut
اولین بار که کتاب تحریر الوسیله ی امام در نجف اشرف ، به چاپ رسید ، روی آن نوشته بودند « زعیم الحوزات العلمیه » و این لقب خاصی بود که آن زمان به آقای خویی داده شده بود . وقتی امام این جمله را روی کتاب دیدند ، فرمودند : این کار را به دستور چه کسی کرده اید ؟ اگر این جمله را از پشت جلد کتاب برندارید ، می گویم که تمام این کتابها را در دجله بریزند ! وقتی امام در جماران مستأجر بودند ، برای تأمین نور فیلمبرداری ، سه نقطه از گچ سقف را به اندازه ی پنج در پنج سانتی متر ، تراشیدیم تا آهن جوش بدهیم . صبح امام ، با قیافه ی ناراحت فرمود : این چیست ؟ چرا اینکار را کردید ؟ وقتی توضیح دادیم ، فرمود : چرا بدون اجازه ی صاحبخانه تصرفات کرده اید ؟ و دیگر موضوع منتفی شد . روزی در نجف اشرف ، امام برای برگزاری نماز جماعت رفتند . وقتی دیدند کفش کن ، پر از کفشهای نمازگزاران است ، توقف کردند و گفتند تا کفش ها را از سر راه جمع کنند و این در حالی بود که ما بی توجه پا روی کفش مردم می گذاشتیم ! @shamimemalakut
مدتها پیش، شبکه خبر مستندی به نام « لباس تقوا» پخش کرد. این مستند گزارشی از آقای عرب پور بود. ایشان خیاط لباس روحانیت در قم است. ایشان برای بسیاری از بزرگان از جمله مقام معظم رهبری، شهید بهشتی ، آقای جوادی آملی، آقای انصاریان و ... قبا دوخته است. ایشان تعریف می کرد که روزی از بیت امام دنبال من فرستادند که بروم اندازه امام خمینی ره را بگیرم و برایشان قبا بدوزم. وقتی رفتم اندازه ایشان گرفتم، پرسیدم قبا را چه مدلی بدوزم؟ آقای رسولی محلاتی قبای امام را به من داد و گفت اینطوری بدوزید. آقای عرب پور می گفت : قبا را آوردم مغازه که از روی آن برای امام قبا بدوزم، دیدم آقای رسولی محلاتی با عجله دنبال من به مغازه آمدند و گفتند: چرا قبا را بردی؟! گفتم : آوردم از روی آن بدوزم. ایشان گفت: آقا همین یه قبا را دارند ، اینو هم شسته بودند و من از روی طناب بهتون دادم! گفتم: یعنی شخص اول مملکت فقط یک قبا دارند؟! گفتند: بله !!
وقتی امام ساکن قم بودند ، آجرهای پله های حیاط منزل ایشان ساییده شده بود . بنّا گفته بود ، تعدادی آجر تهیه شود ، تا آجرهای ساییده را عوض کند . امام فرموده بود : همان آجرهای ساییده را پشت و رو کنید و کار بگذارید ! بیرونی منزل امام ، فرشهایش ناقص بود و قسمتی از اتاق خالی بود . من خدمت امام عرض کردم که یک فرش برای اینجا تهیه شود . امام فرمودند : آنطرف هست ( اندرونی ). عرض کردم : آنجا گلیم است ، با این جا جور در نمی آید . امام فرمودند : مگر منزل صدر اعظم است ؟ ! عرض کردم : فوق صدر اعظم است ، منزل امام زمان است . امام فرمودند : امام زمان ، خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است ! @shamimemalakut
ختم صلوات امروز ، هدیه به امام خمینی و شهدایی که رهرو راه او بودند !
📚شما به ملكوت‏ نزديكتر هستيد.... تفسير سوره حمد؛ ص125 🔴اول قدم اين است كه از اين بيت، بنا بگذاريد خارج بشويد. اول قدم اين است كه انسان قيام كند، قيام للَّه؛ بيدار بشود، خواب نباشد مثل ما. ما الآن خوابيم در صورت بيدار، بيدارى حيوانى است و خواب انسانى. ما خوابيم همه: النَّاسُ نيامٌ فَإذا ماتُوا انْتَبهُوا؛ الآن نيام است، خواب است، وقتى كه موت حاصل شد، آن وقت تنبه پيدا مى‏شود كه چه هياهويى بوده است. [إِنَ‏] جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ‏؛ يعنى الآن هم محيط است، منتها چون او در خدر طبيعت است، آدمى است كه تخديرش كرده‏اند، طبيعت تخديرش كرده است، ادراك نمى‏كند. وقتى كه اين تخدير برداشته بشود، مى‏بيند كه همه آتش شد. بايد از اين راه رفت، چاره نيست، ما را مى‏برند؛ منتها ما را از آن طرف مى‏برند. بايد خودمان بيدار بشويم و از آن راه مستقيمى كه بايد برويم، برويم. بايد تحت تربيت انبيا واقع بشويم. 🔵انبيا همه آمدند آدم را درست كنند. يك نبى‏اى نيامده است كه مقصدش اين معنا نباشد كه انسان را اصلاح كند. اقامه عدل، همين درست كردن انسانهاست. عدل، يك چيزى نيست الّا آنكه از انسان صادر مى‏شود؛ ظلم هم آن است كه از انسان صادر مى‏شود. اقامه عدل، متحول كردن ظالم به عادل است، متحول كردن مشرك به مؤمن است. [نبى‏] متحول مى‏كند يك موجودى را كه اگر رهايش بكنند به هاويه مى‏رود، و به جهنم منته مى‏شود؛ به يك موجودى كه راه را به او مى‏نمايند كه اين راه‏ است. از اين راه بايد بروى. ما تا حالا راه نيفتاده‏ايم. هفتاد سالمان است، هشتاد سالمان است و هنوز راه نيفتاده‏ايم. تا حالا هجرت نكرده‏ايم. ما در زمين متوقف شده‏ايم و تا آخر هم همين طور مى‏مانيم؛ ولى بايد راه بيفتيم، چاره نيست. شما جوانها بهتر مى‏توانيد اين راه را پيدا كنيد؛ از ما گذشته؛ ما قدرتهايمان رفته است ديگر سراغ كارش. شما جوانها بهتر مى‏توانيد تهذيب نفس كنيد؛ شما به ملكوت‏ نزديكتر هستيد از پيرمردها. در شما آن ريشه‏هاى فساد كمتر است، رشدش كمتر است، آن طور رشد نكرده؛ هر روز بماند، رشدش زيادتر مى‏شود. هر روز تأخير بيندازيد، مشكلتر مى‏شود. يك پير بخواهد اصلاح بشود، بسيار مشكل است؛ جوان زودتر اصلاح مى‏شود. هزاران جوان اصلاح مى‏شوند و يك پير نمى‏شود. نگذاريد براى ايام پيرى؛ حالا كه جوان هستيد سير خودتان را بكنيد، شروع كنيد. الآن خودتان را تبعِ تعليمات انبيا كنيد، مبدأ اين است، از اينجا بايد رفت. آنها راه را نشان داده‏اند، ما راه را نمى‏دانيم، آنها راه را مى‏دانند، طبيبند و راه را مى‏دانند. راه سلامت را مى‏دانند؛ آنها راه سلامت را به ما گفته‏اند، مى‏دانند؛ بخواهيد سالم باشيد، از آن راه بايد برويد. بايد از توجهاتى كه به نفس هست، خودتان را كم كم خارج بكنيد، البته مسأله‏اى نيست كه به اين زودى بشود، لكن كم كم خارج بكنيد. ⚪️اين همه آمال ما، زير خاك خواهد رفت، تمام خواهد شد. اين همه توجهات به خود، به ضررمان تمام مى‏شود و تمام مى‏شود. آنكه باقى مى‏ماند آن‏ است كه مربوط به خداست: ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ‏. آن كه است [باقى مى‏ماند]. انسان يك‏ ما عِنْدَكُمْ‏ دارد، يك‏ ما عِنْدَ اللَّهِ‏ دارد، مادامى كه به خود هست، به خود متوجه هست [به‏ ما] عِنْدَكُمْ‏ [توجه دارد]؛ همه اينها هم فانى خواهد شد، نفاد پيدا خواهند كرد؛ اما اگر چنانچه برگردد به خدا؛ آنجا به اسم «باقى» باقى است، بقا پيدا مى‏كند. كوشش كنيد از اين وضعى كه داريد و داريم، و كوشش كنيم از اين وضع بيرون برويم.