eitaa logo
شهید علی پیرونظر
323 دنبال‌کننده
926 عکس
349 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دانه های زنجیر ها سراسر به هم بپیچید و بر سینه و پشت من فرود آیید ای دست هلی من همانند سنگ سخت شوید و بر سینه ام فرود آیید تا یاد رنج ها و محنت های وارد بر حسین ع بیفتم . ای آفتاب هر چه داغ تر و آتشین بر بدن من فرود آی . تا تشنه تر شوم و یاد تشنگی صحنه کربلا بیفتم . ای دوستان هنگام شور هر چه بیشتر بر بدن من فشار آورید . ای برادران کاه بر سر من بپاشید تا یاد صحنه نبرد بیفتم . ای سقا . از من فاصله بگیر که من آب ننوشم تا با لب تشنه حسین ع را صدا کنم . ای مداح هر چه بلند تر و جانسوز تر بخوان . که من پر شورتر . با احساسات بیشتری با موضوع بر خورد کنم .ای سینه من درد و سوز را فراموش کن به جای سوزش ظاهری از درون بسوز . ای سینه یادت باشد با هوای غبار آلود نفس بکشی .تا یاد صحنه نبرد با غبار و خاک باشی . ای چشم ها سیل اشک جاری سازید بدانید که باید بگریید به یاد اسک طفلان حسین . به یاد اشک زینب .به یاد امام حسین ع موقع خداحافظی .به یاد قاسم .برای جبهه رفتن .به یاد علمدار کربلا که نتوانست آب به طفلان برساند . ای حنجره با صدای بلند داد بزن به یاد رجز خوانی یاران حسین ع. ای پاها برهنه باید بروید به یاد مصائب حسین بن علی . ای برادر گل بر سرمن بپاش که خاک بر سر من شده ...... خاطرات خود نوشت شهید پیرونظر در منطقه عاشورای ۶۴
🌹🏴🥀🌴🥀🏴🌹 عشق به مثل هوای دم است تازه‌ام می‌کند کافےست کمی شما را بکشمـ کافےست ریه‌ام را از داشتنتان پرکنم @sharikerah
خصوصیات اخلاقی بسیار با ادب بود . دوستانش او را خدای ادب می نامیدند . همرزمانش می گویند او حتی در شوخی کردن هم ادب را رعایت می کرد . بسیار منظم و مرتب بود . خیلی به نظم اهمیت می داد . متواضع و فروتن بود . اهل ریا و دروغ نبود . دل رحم و مهربان بود . به کودکان احترام خاصی می گذاشت . به نماز اهمیت زیادی می داد خصوصا اول وقت . دستگیر بود ‌ هرگز از زندگی گله نمی کرد . زندگی سختی داشت خصوصا در کودکی . اما همیشه شکر گزار بود . سعی می کرد کارهایش برای رضای خدا باشد و کم تر خود نمایی می کرد https://eitaa.com/sharikerah
شهید علی پیرو نظر علی پیرونظر در سوم بهمن ماه سال۱۳۴۳ در شهر تهران در خانواده ای متوسط، شب شهادت حضرت علی علیه السلام و شب قدر،هنگام اذان در روز جمعه به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود. در سال ۶۲برای اولین بار به جبهه های حق علیه باطل اعزام می‌شود.که در این عملیات با فردی هم نام خود (علی )اشنا می شود و دوستان خوبی برای هم می شوند. علی بر اثر موج گرفتگی به عقب برمیگردد. در سال ۶۴به خواستگاری خواهر دوستش (علی) میرود وبعد از گذشت دوماه از دوران عقد دوباره راهی جبهه می‌شود. او در اسفند ۶۵ زندگی مشترکش را شروع می کند.با توجه به این که همسرش در ۱۹ فروردین خواب شهادتش را دیده بود در آبان ۶۶ درست زمانی که یک ماه از دانشگاه رفتنش می گذشت،همراه ۲۵نفر از دانشجویان دارالفنون تهران راهی جبهه غرب می شود. در اول دی ماه که فرزندش ۲۰روزه بود برای اولین واخرین دیدار ۵ روز مرخصی می گیرد تا ریحانه پاره تن بابا را ببیند. ایشان در ۲۸ دی ماه ۶۶ در عملیات بیت المقدس۲ در شمال سلیمانیه عراق بر اثر اصابت تیر قناصه به سر به شهادت می رسد. بنا به درخواست همسرش،پیکر وی را به ساوه منتقل میکنند ودر امامزاده سید علی اصغر ساوه به خاک می سپرند. روحش شاد ویادش گرامی🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر جا که دیدی گریه هست روزی اگر قلبت شکست من را خبر کن در لحظه دلواپسی در عمق حس بی کسی من را خبر کن بغضت اگر که گریه شد یا شانه ات بی تکیه شد تنها رفیقت سایه شد من را خبر کن @sharikerah
🍃🌺بسم رب الشهدا🌺🍃 شهید دانشجومعلم علی پیرو نظر ایشان در شب شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، در ایام شب قدر، روز جمعه، هنگام اذان مغرب در شهر تهران در تاریخ ۱۳۴۳/۱۱/۳ به دنیا آمد. اولین فرزند خانواده بود و نام علی بر او نهادند‌. وی در تاریخ ۱۳۶۶/۱۰/۲۸ در بیت المقدس ۲، ماووت عراق در سن ۲۳ سالگی به شهادت رسید. ویژگی‌های شخصیتی شهید: -بسیار با ادب بود. -بسیار منظم و مرتب بود. -به نماز، خصوصا نماز اول وقت، اهمیت زیادی می‌داد. -زندگی سختی داشت خصوصا در کودکی؛ اما هرگز از زندگی گله نمی کرد، همیشه شکر گزار بود. ۵-سعی می کرد کارهایش برای رضای خدا باشد و کم‌تر خود نمایی می‌کرد. بخشی از وصیت نامه شهید دانشجو معلم علی پیرو نظر: و حال که میروم امید به شما برادران و خواهران جوان دارم که این مسیر را برای بر افراشتن پرچم اسلام بپیمایید. گزارشگر: ریحانه جعفری طراح: بهاره اکبری 🌐روابط عمومی مدیریت امور پردیس‌های استان تهران https://eitaa.com/tehran_cfu
پس از تحمل آن همه درد کسی که به مقصد می رسد دیگر همانی نیست که به راه افتاده بود . @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد رقیه های شهدا تنها یادگار شهید والامقام علی پیرونظر . ثمره یک زندگی کوتاه اما پر ثمر در بیست روزگی فرزندش ۵ روز به مرخصی می آید اولین و آخرین دیدار در چهل روزگی فرزند پدر آسمانی می شود @sharikerah
بخیــر مےشود🦋🦋 این صبــح هاے دلتنگی ببین ڪه روشنــم از یــاد خوب لبخنــدت 🕊😍 یاد شهدا باصلوات @sharikerah
تـو از آسمان بودی و فقط برای اینکه زمین لحظه ای داشتنت را تجربه کند، آمدی و حال زمین مانده با حسرت دوباره داشتنت.. @sharikerah
32.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ وقت توی زندگیم خودم را با کسی مقایسه نکردم . هیچ وقت حسرت داشته های کسی را نخوردم . هیچ وقت نگفتم خوش به حال فلانی . همیشه از همان اول راضی به رضای خداوند بودم . یادم نیست گفته باشم چرا من ؟ ولی این روزها یه حسی تو وجودم داره اذیتم می کنه . یه حس از نبودن تو در کنارم . وقتی می بینم همه دارند کربلا می روند . توی دلم میگم اگر علی آقا بود ما هم می رفتیم . دل هست دیگه . نمیشه باهاش جنگید . عقل که نداره بهش بفهمونی علی آقا و بقیه شهدا الان و هرشب جمعه در کربلا هستند . بعضی ها میگن برو . روی کولی ات بنویس به نیابت از شهید . اما همین هم برای من امکان پذیر نیست . خدا می بینه و می داند . حالا همین جا میگم . علی آقا مطمئن هستم توی مسیر کربلا هستید . با بقیه رفقای شهیدت . میشه خواهش کنم روی کولی ات بنویسی به نیابت از همسرم ....... @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت عشق یعنی تمام سال را همیشه بیقرارم برای اربعینت @sharikerah
✨﷽✨ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🔺بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ... ✨هر شهیدی که می آوردن می‌رفت توی سردخانه معراج می دید. یه بار بهش گفتم: چطوری تو را راه میدن معمولا سخت می گیرند. گفت: 🔺اگه بری التماس کنی نمیزارند ولی من سرم را می اندازم زیر یه سلام می کنم وارد می شوم. اونا هم فکر می کنند کاره ای هستم جلوم را نمی گیرند گفتم: ✨خب حالا این چه لذتی داره که این قدر با شوق می‌ری جنازه‌‌های شهدا را می‌بینی. 🔺گفت: می رم توی گوششون یه چیزی میگم پا می شم میام، گفتم: چی میگی ، گفت: بعدا میفهمی ✨وقتی جنازه علی را آوردند رفتم و کنارش نشستم تویِ گوشش گفتم: علی من را یادت نره...... 🔺یک آن یاد علی آقا افتادم که سالها توی گوش شهدا چی می گفته ... 🌷🌷 ☘☘☘
عملیات بیت المقدس ۲ بود . در ارتفاعات نزدیک به شهر ماووت . شمال سلیمانیه . اواخر دی ماه بود . هوا بی نهایت سرد . تمام زمین را برف پوشانده بود . در اول عملیات جیپ فرما ندهی را زده بودند . سرگردان بودیم . سه شب بود . گرسنه و تشنه و بی خواب مشغول عملیات بودیم . اکثر بچه ها شهید شده بودند . یک آن علی پیرونظر را دیدم . چهره اش مانند ماه می درخشید . گفت اسلحه ام گیر دارد . تیر بار چی بود . با لحنی که ناراحت نشود گفتم علی جان تو یک بچه چهل روزه و یک زن جوان منتظرت هست . فرزند تو هنوز آغوش تو را سیر ندیده . به پشت جبهه برگرد . رو به من کرد و گفت هر وقت بقیه بچه ها به عقب برگشتن من نیز بر می گردم . آخر عملیات وقتی به عقب برگشتم . سه پیکر شهید را دیدم که رویشان را پوشانده بودند . یقین دانستم که یکی از آن ها علی هست . راوی همرزم شهید @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی ؟ چه می کنی ؟ اینجا شلوغ کرده است خیالت درون من را ......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چقدر سخت گذشت روزها . ماه ها . و دقیقه‌ هایی که بدون تو گذشت و می گذرد . من تو را در لحظه لحظه زندگیم نفس کشیده ام https://eitaa.com/sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بشنوید؛ ✅ ما شما را فراموش نکردیم.... 🌷🕊شهید سید مجتبی علمدار 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
💠امام خامنه ای: شهادت، مرگ انسان های زیرک و هوشیار است که نمی‌گذارند این جان به مفتی از چنگشان در برود. https://eitaa.com/sharikerah
🌹در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ ... ▪️در دفتــــر خاطراتتان بنویسید: هر چہ ڪہ داریم ز شـــهیدان داریم
دو رفیق با مرام . رفاقت تا شهادت هر دو دانشجوی ترم اولی دانشکده دارالفنون تهران بودند . هر دو در یک خوابگاه . یکی تخت بالایی و یکی تخت پایینی . در یک کلاس . یک رشته (علوم تربیتی) اعزام به جبهه با هم . در یک گردان . یک دسته . یک چادر . همه جا با هم . با هم مرخصی شهری می گرفتند . هر دو متاهل و تازه داماد . هر دو منتظر آمدن اولین فرزند . در ۲۸ دی ماه ۶۶ در عملیات بیت المقدس ۲ در یک روز با هم پر کشیدن . از هر دو شهید فرزند دختری به یادگار ماند که چون پدرانشان رفاقت را به نیکی معنا کرده اند .
اول مهر ماه بود . هفت ماه از زندگی مشترکمان می گذشت . علی آقا باید بود راهی دانشگاه می شد . برایش ملحفه نو . پتوی نو و کلی وسایل برایش آماده کردم . کلی خوراکی داخل ساکش گذاشتم .قرار بود شنبه صبح به تهران برود و چهارشنبه عصر برگردد . وقتی از زیر قران رد شد . خندید و گفت شاهده مگه بچه می فرستی مهد . چقدر ذوق داری . گفتم خب ذوق هم دارد . اگر دانشگاه نمی رفتی باید می رفتی سر بازی . سربازی هم بروی شهید می شدی . هفتم آبان بود که از دانشگاه اعزام شد به جبهه . سه ماه بعد در حالی که دخترکم ۴۰ روزه بود به آسمان پر کشید . اون وقت بود که فهمیدم اگر متاع وجود کسی را خریدنی باشد . هر کجا باشد خداوند می خرد