eitaa logo
شهید علی پیرونظر
455 دنبال‌کننده
983 عکس
365 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 و ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ و ﺍﻧﺪﻭﻩ رفته ﻫﺎ و ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺷﮏﻫﺎ و یاد .... 🥀 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش یعنـی در پناه شما بدون نگاهتان زندگیمان آشوبی بی انتهاست آنان
باز پنجشنبه و یاد شهدا .به یاد پدران و مادراندآسمانی و شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجم مرداد . ساعت از سه صبح گذشته بود . که من هنوز در سجاده برای شفای مادرم دعا می کردم . عصر که از بیمارستان آمده بودم . پرستارها گفتن دیگر امیدی نیست .اما من همچنان امیدوار بودم . آشفته بودم . بعد از نماز صبح منتظر بودم ساعت بگذره به بیمارستان زنگ بزنم و حال مادرم را بپرسم . نزدیک ساعت ۸ زنگ زدم گفتن ساعت ۳/۵شب مادرتون فوت کردن . تنها بودم . نمی دانم چطور ماشین را بیرون زدم . اما یادم هست تمام بدنم می لرزید . نمی توانستم کلاج و ترمز بگیرم . توی خیابون های تهران داد می زدم و گریه می کردم .حال بدی داشتم . پاهایم قدرت قدم بر داشتن نداشت . جرات وارد شدن به بیمارستان را نداشتم . روی نیمکت توی حیاط بیمارستان نشستم و بلند بلند گریه کردم .همه نگاهم می کردن . گاهی دلداری می دادن . گاهی می پرسیدن چی شده . اما من فقط اشک می ریختم . تا بچه ها بیایند دو ساعتی طول کشید ....‌.... چقدر صبح تلخی بود . صبح ۵ مرداد ماه روحت شاد مادر آسمانی ام . حلالم کن . تو بچه ۴۰ روزه شهید را بزرگ کردی . همسر جوان شهید را مراقبت کردی . در مقابل بهانه گیری های من و دخترکم صبر کردی . علی آقا برایت جبران کند ان شاءالله
29.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در برابر چشمانم نیستی اما تمام آن چه می بینم تویی... تویی که تمام زندگیم بودی . دوست داشتنت با همه فرق داشت . چیزی فراتر از عشق بود . از تو جز خاطرات زیبا و دلتنگی چیزی به یاد ندارم . ای همه بودنم ........ یادت بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 حضرت زینب -سلام الله علیها- رو این‌جوری باید به بچه‌هامون معرفی کنیم. کامل و جامع. با جوانب مختلفش. ‌🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆غلامرضا صنعتگر غوغا کرد. 🌟این کار جدید خودش را به رهبر معظم انقلاب تقدیم کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بقیه ماجرا هر کاری کردیم پول قبول نکرد. تشکر کردیم کنار جاده ایستادیم . هوا کاملا تاریک بود و چیزی در بیابان دیده نمی شد . مامور ژاندار مری بعداز چندی جلو آمد و پرسید کجا می روید ؟ گفتیم ۲۰ کیلو متری . جلو چند ماشین را گرفت جا نداشتند . بعد جلو یک لندرور را گرفت دونفر با لباس های کردی با هیکل های خیلی درشت با عمامه های خاص بودند . گفت پشت یک بشکه نفت هست کنار بشکه نشستیم . در دلمان مقداری ترس بود که نکند خلاف جاده بپیچد رسیدیم پاسگاه و نگه داشت پیاده شدیم . حالا دونفری در یک بیابان . تنها و بی دفاع بودیم . و تا چشم کار می کرد تاریکی بود . و تا مقر ده کیلومتری بود و از طرفی خطر گروهک ها . و سرمای زیاد . از سمت چپ جاده حرکت کردیم کمی بعد از حرکت نوری پیدا شد . تویوتا سپاه بود دست بلند کردیم . نگه داشت پرسید کجا ؟ گفتیم به سمت قائم . گفت سوار شوید و اسلحه اش را کنار درب ماشین جابجا کرد . خلاصه رسیدیم به پادگان در نزدیکی مقرمان . که همان طویله ها ی سابق بود که گویی قبلا در آن گاو نگهداری می شده . رفتم شیرینی و کاپشن علیرضا را دادم . بچه ها گفته بودند اگر خبری شده بود بدون شیرینی نیایی . وقتی به چادر رسیدم بچه ها سراغ شیرینی را گرفتند گفتم هنوز خبری نیست . نماز را به جماعت خواندیم شام را هم آقای راننده پخته بود و آورده بود . در همین حین سعید ناصری آمد گفت بینی ام شکسته و فردا به تهران می رود . سریع یک نامه برای شاهده و یک نامه برای مامان نوشتم وساعت ۱۰ حاضر شدم برای خوابیدن . امروز تولد امام حسن عسکری علیه السلام بود و مصیب بین من و علی سالاروند صیغه اخوت و برادری خواند . پ.ن . سه روز قبل از بدنیا آمدن پاره تن علی آقا پیرونظر خدا می داند علی آقا چه لحظات سختی را در در آن روزها گذرانده در حالی که یقین داشته در این عملیات شهید می شود . @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
89.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی خاطرات شهید پیرونظر را می خوانم . وجدانم به درد می آید و شرمنده شهدا می شوم . یک شهید ۲۳ ساله دانشجو . همسر جوان و باردارش را به امید خدا رها می کند . در حالی که هشت ماه از زندگی مشترکش می گذرد راهی منطقه می شود . در شرایط بد و سرمای استخوان سوز منطقه غرب . نگران حال همسرش و بدنیا آمدن فرزندش است . با نبود امکانات و شرایط سخت منطقه هر روز را با نگرانی و دلهره پشت سر می گذارد اما به قول خودش چون برای رضای خدا رفته و راهش حق است جا نمی زند و با صبوری شرایط را پشت سر می گذارد . هزاران . هزار شهید ما شرایط بد شهید پیرونظر را داشتند . رفتند برای امروز که ما بمانیم . اگر غیر راه شهدا برویم . و غیر خواسته آن ها عمل کنیم بدانیم که در آخرت حتما بازخواست خواهیم شد . پا روی خون شهدا نگذاریم و آن ها را نردبان ترقی خود قرار ندهیم . شهدا به موقع تلافی می کنند از آه شهدا بترسیم
پایان‌ حیـات‌ ما ختم‌ به‌ خیـر است این‌ خاصیت‌ عشق به حضرت‌ زهراست! 🥀 🌷شبتون و عاقبتتون شهدایی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکستم؛سوختم بر باد رفتم بی نشان گشتم هنوزم هست فکر او ز مغز استخوان پیدا
🔹کوچه‌هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام است که با آرامش به خانه می‌رسیم.
˼🥀˹ امام سجاد علیه السلام فرمودند: خوشنودى به قضاى ناخوشايند الهى عالى ترين پايه هاى ايمان و يقين است 📚تحف العقول، ص 318 🗓|سه شنبه:١۴٠٣/۵/۹ 📿|ذکر روز‌:یا ارحم الراحمین
16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توی زندگیم داشتن پدر ومادر خوب. با اخلاق برایم بزرگترین نعمت بود ‌. بعد داشتن برادرانی که با اعتقاد و ایمان پدر ومادرم رشد کرده بودند . اما بزرگترین لطف خدا بعد از این ها وجود علی آقا در مسیر زندگیم بود که ثمره آن بهترین و با ارزشمند ترین هدیه خداوند بود . اینکه خداوند بر تو منت می گذارد و فرزند صالح نصیبت می کند که باعث افتخار و آبروی پدر ومادرش باشد . جای هزاران هزار شکر دارد . اگر در این مسیر افرادی بدی کردند و ستم بر ما روا داشتند یقین دارم که خداوند می بیند و جای دیگر برایشان جبران می کند . اما کم نبودن آدم های خوب و صادقی که خداوند در مسیر زندگیمان قرار داد تا ما یقین بدانیم که تنها نیستیم و خداوند و علی آقا حواسشان به ما هست . اما یقین دارم تا شهید نخواهد کسی نمی تواند برای خانواده اش قدمی بردارد . یا کاری برای شهید انجام دهد . شهدا به همه لطف دارند اما آنان که فهم و درک دارند می فهمند که جایگاه شهدا چقدر بالاست . و آنان هرگز کاری را بدون جبران نمی گذارند خدایا به خاطر اینکه حواست به ما هست الحمدالله . خدایا خیر آنان که به ما خوبی کردن هزاران برابر به خودشان برگردان . و آنان که ستم کردند خود تلافی کن
سه شنبه ۶۶/۹/۱۰ امروز نزدیک ساعت ۶ بیدار شدم . خواستم وضو بگیرم دیدم که آب داخل منبع یخ زده است و آب نیست با آب داخل چادر وضو گرفتم و نمازم را خواندم بعد از صبحانه خبر دادند که ۵ نفری برای کار بنایی داخل سالن بروند و بقیه هم رفتیم برای خالی کردن تریلی تدارکات که پتو و لباس و کوله و کلاه و غیره بود تا ساعت ۱۱ طول کشید و بعد آمدیم کمک بچه ها برای کار بنایی تا ساعت ۱۲/۵ بتون حاضر کردیم خیلی خسته شده بودیم آمدیم برای ناهار . بعد از ناهار مشغول نوشتن دفترچه شدم تا ساعت ۴بعد از ظهر کمی خوابیدم بعد از نماز جماعت و شام کمی صحبت کردیم . گرشاسبی گفت قرار است برادر علی آبادی به چادر ما بیاید چون به تک تک چادرها سرکشی می کند .بعد از چندی برادر علی آبادی . شاه محمدی و سید اعلایی و پناهی و چند نفر دیگر آمدند با چند جعبه شیرینی . برادر علی آبادی شروع به صحبت کرد . کلا منظورش این بود که تشکر بیکران از کل بچه ها کند از زحماتی که در سنندج و موقع جابجایی و جایگزین شدن در اینجا و حمل و نقل مکانی که اینجا صورت گرفت و همکاری و بتون ریختن سالن و بعد به همگی شیرینی تعارف کرد .آقای دهقان رفته بود بیرون . و آخر مجلس آمد برادر علی آبادی گفت از امشب باید پست بدهید و نام ۵ نفر راخواند و مدت آن هم یک ساعت است خواست برود علی دهقان یک شیرینی برداشت . یکی هم من برای او بر داشته بودم . در همین هنگام شیرینی من را برداشت و فرار کرد تا خواست از چادر بیرون برود پایش به چراغ روشن چادر خورد و آتش گرفت چراغ را بیرون آوردیم ولی شعله بیشتر شد .بعد با یک پتو آتش را خاموش کردیم بعد رفتیم برای وضو و مسواک . قرار گذاشتیم فردا صبح زود به حمام برویم . @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت👆👆
⚫️ اسماعیل هنیه در تهران به شهادت رسید! روابط‌عمومی کل سپاه در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: اسماعیل هنیه رئیس‌دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرارگرفتن محل اقامت آنان در تهران به شهادت رسید.
دلمان برایتان تنگ می‌شود و یقیناً اسرائیل خبیث، باید منتظر جواب دندان‌شکن جبهه مقاومت باشد...
ما را تو با گرفتنِ جان امتحان نکن از جانِ خود عزیزتر داشتیم ، رفت ..
حاج قاسم عزیز سلاحی که تو برافراشتی هرگز بر زمین نخواهد ماند.
چهارشنبه ۶۶/۹/۱۱ ساعت ۳ بود که تورج من را برای نماز بیدار کرد نماز را خواندم و حاضر شدیم برای رفتن به حمام . گفته بودند ساعت ۴ باز می شود من و تورج و گرشاسبی و مجید و سعید و امید راه افتادیم . هوا تاریک بود و خیلی هم سرد . وقتی به حمام رسیدیم دیدیم چند نفری قبل از ما آمده اند و جلو حمام صف کشیده اند . ولی از حمامی خبری نیست . خلاصه ساعت ۵ حمامی آمد و حمام را روشن کرد بعد از مدتی آب گرم شد ودرب کانکس را باز کرد و داخل دوش ها شدیم .دیدیم همه شیرها یخ زده است شروع کردیم به باز کردن شیرها . به این صورت که آب گرم از بیرون می آوردیم و روی شیرها و دوش می ریختیم . بالاخره اولین دوش . که دوش من بود باز شد وارد شدم . لباس هایم را که در آوردم عین سرد خانه بود و بخارهای آب که از روز پیش به سقف چسبیده بود یخ زده بود و به صورت قندیل آویزان بود . آب گرم را باز کردم و زیر آب رفتم ولی پاهایم همچنان بی حس بود . داود از بیرون صدا زد علی من می تونم بیایم داخل ؟ در را باز کردم دیدم نیست آقای عزیزی گفت من بیایم . گفتم بیا وقبل از داخل شدن او من بیرون آمدم . ساعت نزدیک ۶/۵ بود که به چادرها رسیدیم و حسابی خودم را خشک کردم و نماز صبحم را خواندم آقا حمید صبحانه را آماده کرده بود . بچه ها می گفتند حدود ۷ هزار نیرو آمده است از چادر خارج شدیم دیدیم که تمام ضد هوایی ها و پدافندها شروع به کار کردند و برای خیر مقدم به تازه واردها بود . رفتم میدان صبحگاه برادر حاج فضلی فرمانده لشگر می خواست صحبت کند . در آخر صحبت رفتم پشت سرش . وقتی صحبتش تمام شد .محافظانش سریع می خواستند از میدان اورا خارج کنند که مستقیم آمد توی سینه من . یک قد و قامت خیلی رشیدی داشت و چشم چپش را هم در عملیات های گذشته از دست داده بود خلاصه تا خواست سوار ماشین بشود بچه ها ریختند سرش و با هزار مکافات او را سوار ماشین کردند .بعد با حمید آمدیم سراغ بچه های تازه وارد .او تعدادی از دوستانش را پیدا کرد. من هم آمدم چادر بعد از نماز و ناهار رفتم سراغ شستن لباس هایم تورج لباس ها راشست و من آب کشیدم و بعد رفتیم سراغ وضو گرفتن . قبل از نماز به تبلیغات لشگر سپرده بودم سه عدد شال مشکی با آرم لشگر ۱۰ سیدالشهدا برایم بیاورند . خریدم به قیمت ۳۰ تومان . پیش خودم عهد بستم که اگر محمد صاحب پسری شد یکی از آن ها را به او بدهم و یکی را هم برای علیرضا فرزند اسماعیل آقا و دیگری را به فرزند خودم هدیه بدهم . تعدادی مهمان داشتیم چون گردان حدود ۱۰۰ نفر نیرو گرفته بود ودر میدان کنار ساختمان چادر می زدند بعد از شام آیه ای از قران و عکسی را از پوستر جدا کردم به عنوان یادگاری حدود ساعت ۹ خوابیدم @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آخرین دیدار شهید هنیه با رهبر انقلاب، در روز قبل از شهادت ☝️ این دیدار، دیدار مشترک حماس و جهاد اسلامی فلسطین با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود
30.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتی به من غصه نخور می رم و بر می گردم ....... پنجشنبه های شهدایی