eitaa logo
شهید علی پیرونظر
461 دنبال‌کننده
1هزار عکس
373 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین مان ، یادنامه‌ی شما خواهد بود به یاد آنها که آرزویشان زیارت کربلا بود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درست مثل کودکی که هیچ چیز یاد دستان گرم پدر را از خاطرش نمی‌برد... حسرت دیدارتان و آرزوی شنیدن نوای بهشتی‌تان حتی لحظه ای رهایم نمی‌کند... ای کاش پایان می‌یافت این روزهای تلخ صبوری... 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحگاه چشمانت را باز کن تا صبح ما نیز ابتدا شود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر آنان که ساکنان خاکریزها بودند و آواره‌ی کوی حسین (ع) ....
ادامه ماجرا علی آقا متوجه می شود که پنج روز پیش پدر شده است ×××××××××××××××××××××××××××××××× گفت که ساوه آزاد نمی شود و شماره شما گرفته نمی شود .بعد رفتیم حمام سپاه دیدیم که آب قطع است برگشتیم مخابرات هر کاری کردم شماره تلفن سکه ای نگرفت علی آقا و اکبر در مخابرات بودند و من در باجه . دیدم اکبر آمد وگفت علی گرفتم . دویدم دیدم که اشتباه گرفته است دوباره قرار شد بگیرد بعد از چندی ناامید شده بودم دیدم دوباره گرفت و بعد آقای شایان خیلی سریع گوشی‌ را برداشت گفت از کجا تلفن می زنی گفتم میاندوآب . گفت نمی آیی ؟ گفتم نه . گفتم چه خبر ؟ گفت مبارک باشه چون صاحب یک دختر شده ای . خیلی خوش حال شدم . سریع سراغ شاهده را گرفتم گفت نگران نباش صحیح و سالم است و بچه فقط مقداری زردی دارد گفت بگویم بیاید گفتم مگر می تواند ؟ گفته بله . مقداری خیالم راحت شد بعد از چندی مادرم گوشی را گرفت و تبریک گفت و بعد شاهده آمد و حالش را پرسیدم گفت خوب است . پرسیدم کی بدنیا آمد گفت ۱۲ آذر ساعت ۶ صبح . از حال دخترم پرسیدم گفت خوب است مقداری زردی دارد باید بستری شود بعد از کمی صحبت کردن و گفتن اینکه چندین روز دیگر مرخصی خواهم گرفت خدا حافظی کردم و آمدیم و رفتیم حمام ساعت ۵ بود که از حمام آمدیم و چند کیلو شیرینی خریدم . هوا تاریک شده بود و یک نفر هم به ما اضافه شده بود تا اول جاده خاکی آمدیم و بعد مقداری پیاده روی کردیم و با یک وانت به مقر آمدیم ساعت ۸ شب بود که رسیدیم و تا بچه ها شیرینی را دست علی آقا دیدند فهمیدند . پرسیدند و فهمیدن کار تمام شده است ودختر هم هست گفتند مادر رزمنده است و با خود رزمنده فرقی ندارد تمامی بچه های چادر من را بوسیدند و تبریک گفتند و بعد از خوردن شیرینی شروع کردیم به دوختن تجهیزات . چون قرار بود ساعت ۱۱ رزم باشد و تا ساعت ۱۱ کار را تمام کردیم و خوابیدیم و خبری هم از رزم شبانه نبود @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
هر آمدنی رفتنی دارد.. جز شهــ🌷ــادت... شهید که شدی میمانی؛ یعنی خدا نگهت میدارد برای همیشه... 🌷 @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
34.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زیارت زیبای اربعین فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت 🖤🖤🖤التماس دعا
ای ڪه گفتی عشــق را درمان به هجران می‌ڪند ڪاش میگفتی ڪه  هجران را چه درمان می‌ڪند؟
چهارشنبه ۶۶/۹/۱۸ صبح بعد از نماز گفتند موقع صبحگاه با تمام تجهیزات در حسینیه به خط بشوید . و صبحانه را خود گردان می دهد . بعد از صبحگاه . صبحانه را همانجا دادند ساعت نزدیک ۸ بود که بعد از یک ساعت پیاده روی به چند دهکده رسیدیم و همگی به ستون یک حرکت کردیم و به چندین قله خیلی بلند رسیدیم هواخیلی سرد بود و باد سوزانی می آمد و کوه پر از برف بود شروع به بالا رفتن کردیم ساعت ۱۰/۵ بالای قله بودیم کمی استراحت کردیم وشاه محمدی از گروه عکس گرفت و دوباره حرکت کردیم و از آن طرف کوه پایین آمدیم و خلاصه تا ساعت ۱۳/۵ در کوهستان مشغول پیاده روی بودیم و صلوات بود که پشت سر هم فرستاده می شد بعد در یک جای باصفا ماشین های تدارکات ایستاده بودند . نماز خواندیم و بعد از ناهار ساعت ۳ حرکت کردیم بعد آمدیم مقر و قرار شد بچه ها چای درست کنند من هم پایم پیچ خورده بود و درد می کرد کمی خوابیدم و بعد برخواستم و وضو گرفتم و نماز را به جماعت خواندیم بچه ها بعد از شام کشتی گرفتند ودر آخر کلاس ستاره شناسی . قرار بود آخر شب بچه ها را ببرند بیرون . پایم را چرب کردم و با باند بستم مقداری دفترچه را نوشتم و ساعت ۱۱/۵ صدای تیر اندازی بلند شد اکثر گردان ها در بیابان پراکنده بودند و صدای تیر اندازی می آمد بچه ها در حالت آماده باش کامل خوابیده بودند @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آی به مقصد رسيده‌های آنسوی اروند ما مسافران اين سوی آب را دريابيد...
اگر روزی تو را دوباره ببینم خواهم گفت آنچه که بی تو بر ما گذشت . روزهای سخت بی پناهی تنهایی . ترس . اضطراب وامانده در جاده های بی کسی دردهای پنهان بغض های در گلو مانده آرزوهایی که به خاک سپردیم . شب های انتظار روزهای دلتنگی و........ @sharikerah
صبح که می‌شود قلبم را از نو برایِ کنارِ شما تپیدن کوک می‌کنم این یعنی خودِ خود زندگی... @sharikerah
نمیدانم‌شهادت شرط‌زیبادیدن‌است یادل‌به‌دریا‌زدن؛ ولی‌هرچه‌هست،جزدریادلان دل‌به‌دریانمیزنند نفر اول سمت چپ
پنجشنبه ۶۶/۹/۱۹ امروز ساعت ۵ بیدارشدم و نماز خواندم وبعد بچه ها بیدار شدند و نماز صبح را به جماعت خواندیم و رفتیم برای صبحگاه .قران و دعا خوانده شد . تجهیزات را در چادر گذاشتیم و رفتیم برای نرمش و دویدن .در طول مسیر بچه ها صلوات می فرستادند و سرود می خواندند و از همدیگر قدردانی می کردند . به صورتی که تورج در حین دویدن بدون مقدمه و زمینه قبلی از ته قلب گفت برای سلامتی فرزند تازه به دنیا آمده برادر پیرونظر سه صلوات بفرستید وهمه بچه ها فرستادند من هم با صلوات از آن ها قدردانی کردم . بعد از صبحانه رفتیم برای راهپیمایی و من دوربین را برداشتم کمی پا مرغی و کلاغ پر رفتیم .خبر رسید ماشین آمده و قرار است گردان برود شهر . برگشتیم ساعت ۲ اتوبوس آمد ه بود و عده ای حاضر شده بودند و رفتند وعده ای هم جا نبود . در ضمن شب گذشته که برجا بود من رزم نرفته بودم به خاطر پایم که خیلی درد می کرد . خلاصه کارهای چادر را جمعی انجام دادیم و چکمه ها را شستیم و لوازم را مرتب کردیم برادر محمد نظری پایش کمی شکستگی داشت و در چادر ما بود ساعت ۴/۵منو علی دهقان و تورج و آقا سید رفتیم خیاطی . من دوعدد شلوار داشتم که پاره شده بود و بچه ها هم کارهایشان را انجام دادند برگشتیم دیدیم بچه ها از شهر آمده اند . دوباره با زور مجبورم کردند و نماز جماعت به امامت من خوانده شد بعد از شام چون فردا من و تورج خادم الحسین بودیم ظرفها را شستیم و آمدیم کمی دعا و غیره خواندم ساعت یک بود که خوابیدم . به طور مداوم در فکر خانه بودم و کمی با علی دهقان درد و دل کردم و دلداری ام داد و از فداکاری های همسرم بی نهایت خوش حال شد ه بود ودر حق او دعاهای فراوان کرد که سعی و کوشش در راه رفاه و آسایش زندگی مشترکمان می کند . @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 این پل صراط نیست اما خیلی ها را به مقصد بینهایت رساند تا در صف محشر معطل نشوند🫀 صبحتان شهدایی🌷🍃
°•╼﷽╾•° 🍃🌸قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و توجّه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوی او کنید! و او را بخوانید، در حالی که دین (خود) را برای او خالص گردانید! (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمی‌گردید! (سوره مبارکه اعراف: ۲۹)🍃🌸 ✨قرآن در کلام شهدا: فرازی از وصیت‌نامه شهید بزرگوار،شهید علی پیرونظر: «در این هنگام که شاید چند روزی کمتر یا بیشتر از عمرم باقی نمانده باشد شما را سفارش می‌کنم به تقوا و اخلاص و صبر در عمل و نیت .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌐کانال شهید علی پیرونظر عضو شوید👈 eitaa.com/sharikerah
قسم به چشمانی که حرف می زند @sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا