🔷 شهید مهدی زین الدین:
«هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.»
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
🌐کانال شهید علی پیرونظر
عضو شوید👈 eitaa.com/sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت..
#سردار_دلها
#ساعت_عاشقی
#قاسم_بن_الحسن
#صبحتون_شهدایی
#شهیدانه🥀
اگر شهیدانه زندگی کنی #شهادت🥀
خودش پیدایت میکند...🕊
🌵لارم نیست دنبالش بگردی،
مراقب کارهایی که میکنیم باشیم!
#صبحتون_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🦋
دل شکستهی عاشق...
#آوینی #حاج_قاسم
#قهرمان_ایرانی #قاسم_بن_الحسن
▫️هر روز شهدا میگن : سلام صبح بخیر ...قرارهامون یادتون نره. برای خدا کار کنید و به او توکل کنید ، مثل ما ...
#یادشهداباصلوات
《 روزتون و عاقبتمون شهدایی 🌷🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خدایا مرا خرج کاری کن که مرا بخاطر آن آفریدی
🔹حضرت زهرا سلام الله علیها
مهج الدعوات
چهارشنبه ۶۶/۹/۲۵
امروز ساعت ۴/۵بیدار شدم و نماز شب خواندم و بعد نماز صبح را به جماعت خواندیم و بعد آماده شدیم برای صبحگاه و رفتیم . بعد از خواندن قرآن و دعای فرج حاج صادقی اعلام کرد که امروز صبح باید سوله ها را تمیز کنیم و تاشب فرصت داریم که به آنجا نقل مکان کنیم بعد با تجهیزات به ورزش و راهپیمایی رفتیم تا ساعت ۸ طول کشید و از بالای کوه تعدادی مرغابی دیدیم که علی یالاروند و عده ای دیگر تیر اندازی کردند ولی هیچ کدام به هدف نخورد آمدیم صبحانه خوردیم و بعد من و علی دهقان به بهداری و خیاطی رفتیم . من شلوارم را و علی پیراهنش را داد دوختن بعد رفتیم بهداری . او زیر دنده هایش درد می کرد و من هم به خاطر پایم رفته بودم . چون چند وقت پیش پیچ خورده بود با اینکه چرب کرده بودم و بسته بودم خوب نشده بود و هنوز درد می کرد . تا دیدیم حدود ۳۰ نفر نوبت گرفته اند دیگر نرفتیم آمدیم حاضر شدیم برای نماز ظهر . نماز را به جماعت خواندیم و بعد از ناهار شروع به جمع کردن چادر کردیم و بردن لوازم به داخل سوله . هر کس مشغول کاری بود رفتیم دیدیم که جای ما خیلی خیلی تنگ است مخصوصا که ۲۵ نفر در یک جای به اندازه ۴×۳ متر است و با هزار مکافات در آنجا وسایل را گذاشتیم بعد شام میله ای جوش دادیم برای تجهیزات خودمان و جعبه ها را روی هم دیگر گذاشتیم و خلاصه شب ساعت ده بود که در جایی به اندازه قبر خوابیدیم و تا صبح چندین مرتبه از خواب بیدار شدم .
#شهید_علی_اصغر_صادقی
#شهید_علی_دهقان_منشادی
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای داد بیداد 😢💔
حرف دل ......
یا اباعبدالله😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صدای آسمانی شهید آوینی:
🌴 ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند...
ما همه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم .....
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#حاج_حسین_خرازی
سعیمان این باشد ڪہ
خاطره #شهدا را در ذهنمان زنده
نگهداریم و #شهدا را به عنوان
یڪ الگو در نظر داشته باشیم
ڪہ #شهدا راهشان راه انبیاست
و پاسداران واقعی هستند ڪہ
در این راه #شهـید شدند ...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#نماز_اول_وقت
💢 و بزرگترین عملیات بچه ها تو جبهه
#نماز_اول_وقت بود ...حال اگر به جماعت
بود که چه زیباتر ...
#رزمندگان_اسلام
#دانشگاه_جبهه
#گردان_زهیر
#گروهان_عاشورا
🌷🕊
هرشهیدیک فانوس است
میسوزدونورمیدهد
وازکناراوبودن توهم نورانی میشوی
باشهداکه رفیق شدی
توهم شهیدمیشوی...
#ٱنس_با_شهداء 🌷
~•﷽•~
صبحم بخیر میشود وقتی
نگاه شما بدرقهی راهم باشد ...
#شهید_علی_پیرونظر
#نعم_الرفیق
صبحتون شهدایی🌷
پنجشنبه ۶۶/۹/۲۶
امروز ساعت ۵/۲۵ دقیقه بیدار شدم و نمازم را خواندم من و تورج و علی دهقان امروز خادم الحسین بودیم. رفتیم برای صبحگاه بعد از خواندن قرآن و دعا . برادر صادقی گفت ما می دانیم جای در سوله تنگ وخیلی ناراحت کننده است اما کاری نمی توانیم بکنیم از بالا به ما گفته اند و دلیلش را خودمان می دانیم و دیگر در این رابطه صحبت نکنید . و بعد برادر ساسان پور را به عنوان معاون گردان معرفی کرد و بعد همه شروع به دویدن کردند و ما آمدیم برای آماده کردن لوازم صبحانه . بعد لوازم آنجا را مرتب کردیم و من و علی دهقان رفتیم تاسیسات و میله گردی بریدیم و خم کردیم و به دیوار کوبیدیم و بعد رفتیم سراغ شستن ظرف های صبح . در همان موقع نامه ها را آوردند و من هم از دلبرم نامه ای داشتم و پشت آن روز دانشجو را به تمام برادران تبریک گفته بود . شروع کردم به خواندن نامه . وکلی از من تمجید کرده بود . در موقع خواندن نامه گریه ام گرفته بود و در عین حال خیلی خوش حال شدم . بعد شروع کردم به نوشتن دفترچه . در همان موقع گردان المهدی به خط می رفت با تمام تجهیزات و فیلم بردار هم مشغول فیلمبرداری بود . در رابطه با گردان خودمان هم بچه ها به این صورت می گفتند که همه لشگر به جنوب رفته آیت و فقط تیپ ما مانده است ..........
ادامه دارد
@sharikerah
ادامه .......
و آن تیپ گردان المهدی . گردان زهیر . گردان علی اکبر . حر بود و سه گردان مانده است و دلیل اینکه ما را داخل سوله با جای تنگ آورده اند این است که اگر رفتیم جای وسایل محکم باشد و کسی نتواند داخل شود و دیگر اینکه عملیات خیلی نزدیک است چون در این چند روز چندین نفر از بچه های قدیمی و عملیاتی لشگر آمده اند به گردان . مخصوصا که معاونت گردان هم آمده است و بقیه لشگر هم دارند می روند . هوا کم کم دارد تاریک می شود چون ماه روزهای آخرش است و نزدیک آخر ماه است و طبق گفته بعضی ها عملیات در اطراف شهر سلیمانیه عراق است و باید چند قله را بگیریم و در قله ها هم حدود یک متر برف بر روی زمین است و خلاصه نزدیک عملیات است . ظهر نماز را خواندم چون خادم الحسین بودیم ظرفها را هم شستیمبعد چراغ ها را نفت کردیم . چند نفری کشتی گرفتیم و رفتیم برای نماز جماعت و دعای کمیل . حال خیلی خوبی داشت دعا . دعا و مصیبت هایی در رابطه با حضرت زهرا (س) خوانده شد و بعد از آن همه شور و حال با دعای خیر برای تمامی مؤمنین و شهدا و امام زمان (عج) تمام شد . بچه ها یک جعبه خرما خریده بودند و پخش کردند ساعت ۱۱ آماده شدیم برای رزم شبانه که مقداری درگیری پیش آمد و بعد رفتیم راهپیمایی . نمونه کارهای عملیاتی . خمیده . کانال . میدان مین . پاشتری .سینه خیز و خیلی چیزهای دیگر .
موقع برگشت که به ستون بودیم علی دهقان انجیر میخوردو هواخیلی تاریک بود یک انجیر داده بود به عباس ثامنی و او داده بود به داود سلیمانی و بعد داد به من گفت پیام است 😄 و من هم دادم به حمید هاشمی نژاد و او هم داد به گرشاسبی و اوهم گفته بود انجیر که پیام نمی شود آن را خورده بود . و چون حمید اصرار کرده بود پیام است گلی را درست کرده بود و داده بود به جلویی و گفته بود انجیر است و بالاخره نفر اول مزه کرده بود دیده بود گل است و داده بود به معاون گروهان زهیر . او هم پرت کرده بود بیرون . خلاصه ساعت ۲ بود که هر کس با مسئول خودش به صورت مخفی از دید دژبان ها وارد محوطه شدیم و گرفتیم خوابیدیم .
#شهید_علی_دهقان_منشادی
#شهید_علی_اصغر_صادقی
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
♥️|#تلنگر
شهیدحججے میـگفت:
یه وقتـایے دلکندناز
یه سرے چیـزاے "خـوب"
باعـثمیشه...
چیـزاے بهتری
بدسـتبیاریم...
بـراے رسیـدن به
مهدے زهـرا"عج"
ازچـے دلکندیم؟!🌾