کوچه های دلت را به نام #شهدا کن
بدان در کوچه پس کوچه های دنیا وقتی گم می شوی
تنهایت نمےگذارد!!
#شهدا با معرفتند
رفیقشان باشی #شهیدت می کنند.
#شهید_علی_پیرونظر
#شبتون_شهدایی
ازیکجاییبھبعد
دنیابرمدارتکراراســت؛
مدارتکرار روزهاۍنبودنَت..!
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شهدا_با_صلوات
#پنجشنبه_شهدایی
#شهید_علی_پیرونظر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅🌙 جایی را سراغ داری که بتوانند
برغم ما مرهمی بگذارند؟
غمخانه ای در نینوا ساخته اند؛
صاحبش حسین بن علی ست...
⭐️امام_حسین
ادامه ماجرا
اول برادر رضوی کمی صحبت کرد در رابطه با کار امشب و گفت که چندین ساعت پیاده روی داریم و بعد گرفتن چند ارتفاع کوچک و کارهایی را که در این مدت که شب و روز رفته ایم و گفته شده است باید امتحان پس بدهیم که اگر خوب بود آماده می شویم برای مانور اصلی گروهان و بعد هم مانور گردان خواهد بود بعد هم موقع کار است . ساعت نزدیک ۱۲بود که حرکت کردیم و چندین ساعت راه رفتیم و از دژبانی خارج شدیم ودر امتداد جاده شروع به حرکت کردیم و انواع حرکت ها ی شبانه را انجام دادیم خط آتش .دشت بان . تسخیر ارتفاع و .... ساعت ۲/۵نیمه شب بود که سعید طاهر خانی در کانالی افتاد و چون اول آب داخل آن یخ زده بود فرو نرفت و بعد ناگهان یخ شکست و تا نزدیک کمر فرو رفت و مثل یک تکه یخ شده بود و هوا هم به حدی سرد بود که نفس می کشیدی هوا روی ریش و سبیل ات یخ می زد به هر زحمتی بود اورا برگرداندند .
هوا شدت سردی اش به قدری بود که آب قمقمه ها یخ زده بود و کسی قدرت کار با دست را نداشت و چندین ارتفاع را گرفتیم برادر گرشاسبی به روی سنگ های یخ زده سر خوردم با زانو روی سنگی افتاد و پایش به شدت درد گرفت و فریادش بلند شد . ساعت نزدیک ۳/۵شب به طرف هدف اصلی حرکت کردیم و بعد از گذشتن از شیارها و تپه ها به کوهی رسیدیم و گروه های دیگر به قصد درگیری بالا رفته و گروه ما مسئول خاموش کردن کمین ها بود و من و مصیب دارابی و علی دهقان رفتیم سراغ یک کمین و برادر علی رنگی و داود سلیمی که لباس هایش خیس شده بود و برادر تفرشی هم رفتن سراغ یک کمین و درگیری در بالای کوه شروع شد و صدای تیر بار وکلاش و آر پی جی قلب کوهها و تپه ها را می شکافت و ماهم در همان موقع کمین ها را خاموش کردیم و بعد با سرعت از کو ه ها خارج شدیم و بالا رفتیم ودر آن جا سنگر گرفتیم .
و بعد فرمانده در آخر تیر اندازی ها در سوز و سرمای بالای کوه های پر از برف نفری یک شکلات داد که خیلی چسبید . بعد فرمانده ها همه را به خط کردند روحانی گردان حدیثی خواند و هر کس با مسئول دسته خودش در تاریکی شب به سوی مقر حرکت کرد و هر کس می تواند از گروه های دیگر اسیر بگیرد . و باید زود هم به مقر رسید ساعت ۵/۵صبح به مقر رسیدیم و بعد از لحظه ای اذان را گفتند نماز راخواندیم از شدت خستگی . گرسنگی و سرما همه از پا در آمده بودیم بعد از نماز خادم الحسین سریع صبحانه را آماده کرد و ساعت ۶/۵ صبحانه خوردیم
#شهید_علی_دهقان_منشادی
#شهید_علی_پیرونظر
#گردان_زهیر
@sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
حی علی الصلاه
اگر عزت می خواهی در نماز است
اذان مغرب به افق تهران
التماس دعا
#نماز_اول_وقت
@sharikerah
🌷
باید سلام کرد
به قنوتهایی که تا خدا رسید...
#شهید_علی_پیرونظر
#گروهان_عاشورا
💢 رفاقت بعضی ها ؛
از #زمین تا #آسموووون ...!!!
دلمون حتی برای تماشای خنده هاتون
تنگ میشه #مردان_خدااااا 😔
✨
إِذَا ضَکهلَلْتُمْ الطَّرِيقَ ؛ فَاتَّبِعُوا الشُّهَدَاءُ ..!
راه را گم کردید، شهدا را دنبال کنید ...
#شهید_علی_پیرونظر
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتَفیسَبیلِکْ
🍂 تجارت در دل شب!
👈 وسط شب که مصطفی برای #نماز_شب بیدار میشد، همسرش طاقت نمیآورد.
میگفت: «بس است دیگر. استراحت کن. خسته شدی.»
👈 و مصطفی جواب میداد: «تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره ورشکست میشود. باید سود دربیاورد که زندگیاش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست میشویم.»
📚 کتاب « چمران به روایت همسر شهید»
27.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅دعای هفتم صحیفه سجادیه
✅هر روز این دعا را بخوانیم
@sharikerah
قانع بودند و راضی..!
از هرچه که متعلق به دنیا بود
کمترین را انتخاب میکردند!
امّا در مرگ بهترین و بالاترین ...
#زندگی_در_جنگ
#قهرمانان_وطن
#دفاع_مقدس
دوشنبه ۶۶/۱۰/۱۴
وقتی که صبح ساعت ۷/۵خوابیدیم ساعت نزدیک ظهر بود که برای نماز بیدار شدیم و نماز را در حسینیه خواندیم و بعد از ناهار یکی از بچه ها می خواست به تهران برود که نامه ای برای خانه نوشتم که ببرد و بعد مشغول نوشتن دفترچه ام شدم شب روحانی گردان که اسمش حسین رداعی بود به چادر ما آمد و کمی صحبت کرد و تا ساعت ۱۱ نشسته بود و بعد خوابیدیم
#شهید_علی_پیرونظر
#گردان_زهیر
@sharikerah