. ~ اَلسلامُ عَلیکِ اَیَّتُها الصِدیقَةُ الشَهِیدَه التماس دعا 💔😔 #فاطمیه

قصہ‌اۍ بـاتوشد‌آغاز‌ڪه‌پـایان‌نگرفتــــ !! @sharikerah

و سلام بر شهید سپهبد قاسم سلیمانی که می گفت: «ما در جبـهه ها وقتی هیچ پنـاهی نداشتیم بـه دامن حضرت زهـرا(س) پنـاه میبردیم و هیچ ملجایی جز صدیقه کبـری نداشتیم»

عملیات‌هایی که در دفاع مقدس با رمز #یازهرا_سلام‌الله‌علیها انجام شد: ▫️ فتح‌المبین - غرب شوش ۱۳٦۱ ▫️ بدر - هورالهویزه ۱۳٦۳ ▫️ والفجر ۸ - فـاو ۱۳٦۴ ▫️کربلای ۵ - شلمچه ۱۳٦۵ ▫️کربلای ٦ - نفت‌شهر ۱۳٦۵ ▫️ بیت‌المقدس۲ - ماؤوت ۱۳٦٦ ▫️ نصر۷ - قلعه‌دیزه ۱۳٦٦

عمریست دخیلم به ضریحی که نداری....

زن در وسط میدان.....

روییده لاله ها از خاک چادرت ... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷

🌷🌺🌷🌼🌷🌺🌷 #پنجشنبه_های_دلتنگی #پنجشنبه و باز #دلتنگی_های بی وقفه ای که دست از سر #دلم برنمیدارند سلام ای #غروب غریبانه ی #دل باز آئینہ، آب، سینے و چاے و نباٺ باز #پنجشنبہ ‌‌‌و یاد #‌شهدا با #صلواٺ #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم

اون لحن عجیبِ کلامشو یادم هست ... دائم می‌گفت هر کی شهید نشه بازنده‌ست ... ! یادتون باشه رفقا، شهید نشیم میمیریم...💔

دل شب یادت کرده دلم ای وای به سرم مانده صدای تو غم تو حس عجیبی به گلویم بغض،غریبی به سرم . خاطره های تو .....

وقتی رفت . آخرین وصیتش،این بود که روی پای خودت بایست و بگو یا علی . و بدان کسی به خاطر تو مسیر زندگیش را تغییر نخواهد داد . سخت بود اما شدنی . گاهی کم می آوردم . گاهی زمین می خوردم . گاهی حرف و شماتت و دشنام می،شنیدم . گاهی در مسیر های سخت تحقیر می شدم . اما در طوفان زندگی من ریشه در اعتقاداتم داشتم . اعتقاد به اینکه خدا می بیند . علی می بیند و گاهی همراه با ما فرو می ریزد و گاهی شاید دست به دامان خدا می شود ...... اما این مسیر باید بی علی طی شود . من باید تنها باشم . گاهی خدا در این مسیر نوری می فرستد . کسی را می فرستد . پیامی . دلگرمی . ...می فرستد اما همیشگی نیست تنها برای قوت قلبم هست . برای اینکه بگوید من هستم . همه جا ... تمام کسانی که در مسیر ما قرار می گیرند گاه برای امتحان ما . گاه برای درس عبرت .و گاه تقدیری است که او رقم زده . حتی افرادی که داخل کانال عضو می،شوند می آیند و می روند تنها با خواست و اراده خداوند و شهید است و اگر او نخواهد قدم از قدم کسی نمی تواند برایش بردارد . از خدا و شهیدان بخواهیم ما را لایق دوست داشتنشان بداند .

روز دانشجو بر دانشجویان شهید مبارک باد . وقتی در مرکز تربیت معلم دالفنون تهران قبول شد بعد از ثبت نام مرخصی تحصیلی گرفت و راهی منطقه شد . بعد از برگشتن مدام توی گوشش می گفتم علی آقا درس خیلی مهم است . یک روز از من پرسید . چرا این قدر اصرار به درس خواندن من داری ؟ یعنی دانشگاه برایت اینقدر مهم است ؟ گفتم . برای من مهم این است که الان جنگ است . اگر دانشگاه نروی باید بروی سربازی . اگر سربازی بروی شهید می شوی . لبخندی زدو گفت همین .......... یکماه از دانشگاه رفتنش گذشته بود که در ۷ آبان ۶۶ فرم اعزام به جبهه را که طرح لبیک یا امام بود پر کرد و همراه دیگر دانشجویان کفن پوشید و راهی جبهه شد و در ۲۸ دی ماه همان سال با رفیق عزیزش علی دهقان منشادی که همکلاس . بودند و در یک خوابگاه ( یکی تخت بالایی . دیگری تخت پایینی ) در یک روز و در یک عملیات به شهادت رسیدند. #روز_دانشجو #شهید_علی_دهقان_منشادی #شهید_علی_پیرونظر

🦋 به خودتان مراجعه کنید؛ اگر هنوز در دلتان به حضرت زهرا (علیهالسلام) محبت دارید؛ بدانید که از چشم خدا نیوفتاده اید . . .! "استاد فاطمی نیا"

بستر خالی مادرم...🥀 تمام شد ... علی ماند و... چاهی که غم فاطمه با او بگوید

#مقام_معظم_رهبری امروز به غیر دل، در این صحرا نیست دل ریخته آن‌قَدَر که جای پا نیست گویید به عمروعاصیان، حیله بس است آیید و ببینید، علی تنها نیست! ━═━⊰❀🦋❀⊱━═━━

شاید شهادت آرزوۍ همه باشه اما یقیناً جز #مخلصین کسی بدان نخواهد رسید ... @sharikerah

در این مدت کوتاه زندگی که فقط هشت ماه بود . یاد ندارم علی آقا به صورت دستوری با من صحبت کرده باشند . حتی من را مجبور به کاری کرده باشند . و کاری بر خلاف میل من انجام داده باشند . همان طور که در روز خواستگاری گفته بودند . بر طبق میل من رفتار می کردند . حتی یاد ندارم در خانه از من خواسته باشند کاری را انجام بدهم مثلا اگر ایستاده بودم نمی گفتن آن نمک پاش را بیاور . خودشان بر می خواستند و می آوردند .ولی نمی دانستند من از خدمت به ایشان چقدر لذت می برم . وقتی خانه بودند بیشتر کارهای خانه را خودشان انجام می دادند . خیلی هم منظم و مرتب بودند . کاری نمی ماند که من انجام بدهم . از خواب بیدار می شدند تخت را مرتب می کردند . لباس ها را مرتب داخل کمد می گذاشتند. کفش ها را واکس می زدند . حتی لباس های کثیف را تا می کردند و داخل سبد می گذاشتند . لباس های اتویی را اتو می کردند . بعضی کارها را مشترکا انجام می دادیم مثل لباس شستن و ظرف شستن که همیشه قسمت سخت ترش با خودش بود ومن فقط آب می کشیدم . موقع خرید برای خانه همیشه همراه هم می رفتیم و من فقط همراه بودم . گاهی بهم یلد می داد که میوه باید اینطور باشد . یا سبزیجات این شکلی باید باشد. انگار صد سال زندگی کرده . وقتی خیاطی می کردم می گفتن شما پشت چرخ خیاطی نمی خواهد بنشینید . برش بزنید من می دوزم . تا این حد مراقبت می کردند . گاهی از این همه خوشبختی می ترسیدم ....... #به_روایت_همسر #شهید_علی_پیرونظر @sharikerah

سلام خانم ایتها الصدیقه الشهیده ای نوه ی مادر قد خمیده گنبدتم مثل موهات سفیده اومدم تو حرمت با گریه با زاری تو هنوزم وسط بازاری (من فقط دلشوره حرم دارم.😭)