eitaa logo
شهید علی پیرونظر
459 دنبال‌کننده
1هزار عکس
368 ویدیو
0 فایل
دلاور مرد گردان زهیر .گروهان عاشورا . لشگر ۱۰ سیدالشهدا. عملیات بیت المقدس ۲ هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید @shahede_shayan ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحم بخیر می‌شود وقتی نگاه شما بدرقه‌ی راهم باشد ...
🌹رهبر انقلاب: یکی از ابزارهای توسل به پروردگار، توجه به ارواح مطهــر شهیدان است. 👈یعنی اگر می خواهیـم توسل بجوییـم، تضـرع کنیم، دعای مستجاب داشته باشیم، بایسـتی از ارواح متعالی شهــدا استشفاع کنیم و آنهــا را شفیـع قرار بدهیم.
بـا بـودن سخت نیست بـا شهـدا مـانـدن سختـه مثـل شهـدا بـودن سخت نیست مثـل شهـدا مـانـدن سختـه راه شهـدا یعنـی نگـه داشتـن در دستانت . . .! 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه شنبه ۶۶/۹/۲۴ ساعت ۶/۵ رفتیم صبحگاه و کمی برادر صمیمی در رابطه با همدردی و همبستگی و رفاقت و چیزهای دیگر صحبت کرد و بعد برادر صادقی کمی صحبت کرد . بعد از صبحانه با کلی اصرار مرخصی شهری گرفتم ساعت ۱۱ همراه علی سالاروند و داود سلیمانی و مصیب حرکت کردیم و رفتیم جلو دژبانی و با تویوتا به شهر میاندوآب رفتیم و مستقیم رفتم مخابرات . ساعت ۱۲ بود نوبت گرفتم و هر کاری کردم نگرفت . کلی زحمت کشیدم اما موفق نشدم . رفتم ناهار بعد رفتیم حمام ‌ .از حمام با عجله آمدم سراغ تلفن و حدود نیم ساعت طول کشید و بالاخره موفق شدم و تماس برقرار شد آقای شایان گوشی را برداشت و خیلی خوش حال شد وگفت چند شب است خانمت خواب ندارد و گریه می کند . او را صدا زد و شروع کردیم به احوال پرسی . گفت که بچه را بیمارستان بستری نکردیم و با سفارش علی رفته است دکتر و گفت که حال خودش هم خوب است از احوالات همه پرسیدم ودر آخر پول خوردم تمام شد . گفت مادرت هم اینجاست تا با مادرم سلام و علیک کردم تلفن قطع شد . ساعت ۵ بود با سرعت راه افتادیم چون ساعت ۶ به بعد جاده بسته می شد و نمی گذاشتند در جاده رفت و آمد بشود . با یک مینی بوس آمدیم ۲۵ کیلو متری و از آنجا با یک آمبولانس به مقر آمدیم و نزدیک ساعت ۷ بود که نماز خواندم و بعد از شام دعای توسل داشتیم . عده ای هم کشتی گرفتند . صبح از مصطفی خاله بتول نامه ای به دستم رسید و من هم جواب نامه مجید و مصطفی را نوشتم و بعد لوازم خودم را آماده کردم و قرار شد که امشب رزم شبانه داشته باشیم و امروز ما نبودیم بچه ها راهپیمایی رفته بودند تا ساعت ۱۱ بیدارشدم و بعد گرفتم خوابیدم @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
از شهید صیاد شیرازی پرسیدند رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ گفت: من هر موفقیتی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود.
باز پنجشنبه و یاد شهدا . شهید_سجاد_زبرجدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 شهید مهدی زین الدین: «هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.» ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌐کانال شهید علی پیرونظر عضو شوید👈 eitaa.com/sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 اگر شهیدانه زندگی کنی 🥀 خودش پیدایت میکند...🕊 🌵لارم نیست دنبالش بگردی، مراقب کارهایی که میکنیم باشیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🦋 دل شکسته‌ی عاشق... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
▫️هر روز شهدا میگن : سلام صبح‌ بخیر ...قرارهامون یادتون نره. برای خدا کار کنید و به او توکل کنید ، مثل ما ... 《 روزتون و عاقبتمون شهدایی 🌷🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ خدایا مرا خرج کاری کن که مرا بخاطر آن آفریدی 🔹حضرت زهرا سلام الله علیها مهج الدعوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارشنبه ۶۶/۹/۲۵ امروز ساعت ۴/۵بیدار شدم و نماز شب خواندم و بعد نماز صبح را به جماعت خواندیم و بعد آماده شدیم برای صبحگاه و رفتیم . بعد از خواندن قرآن و دعای فرج حاج صادقی اعلام کرد که امروز صبح باید سوله ها را تمیز کنیم و تاشب فرصت داریم که به آنجا نقل مکان کنیم بعد با تجهیزات به ورزش و راهپیمایی رفتیم تا ساعت ۸ طول کشید و از بالای کوه تعدادی مرغابی دیدیم که علی یالاروند و عده ای دیگر تیر اندازی کردند ولی هیچ کدام به هدف نخورد آمدیم صبحانه خوردیم و بعد من و علی دهقان به بهداری و خیاطی رفتیم . من شلوارم را و علی پیراهنش را داد دوختن بعد رفتیم بهداری . او زیر دنده هایش درد می کرد و من هم به خاطر پایم رفته بودم . چون چند وقت پیش پیچ خورده بود با اینکه چرب کرده بودم و بسته بودم خوب نشده بود و هنوز درد می کرد . تا دیدیم حدود ۳۰ نفر نوبت گرفته اند دیگر نرفتیم آمدیم حاضر شدیم برای نماز ظهر . نماز را به جماعت خواندیم و بعد از ناهار شروع به جمع کردن چادر کردیم و بردن لوازم به داخل سوله . هر کس مشغول کاری بود رفتیم دیدیم که جای ما خیلی خیلی تنگ است مخصوصا که ۲۵ نفر در یک جای به اندازه ۴×۳ متر است و با هزار مکافات در آنجا وسایل را گذاشتیم بعد شام میله ای جوش دادیم برای تجهیزات خودمان و جعبه ها را روی هم دیگر گذاشتیم و خلاصه شب ساعت ده بود که در جایی به اندازه قبر خوابیدیم و تا صبح چندین مرتبه از خواب بیدار شدم . @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صدای آسمانی شهید آوینی: 🌴 ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند... ما همه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم .....
سعی‌مان این باشد ڪہ خاطره را در ذهنمان زنده نگهداریم و را به عنوان یڪ الگو در نظر داشته باشیم ڪہ راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند ڪہ در این راه شدند ...
💢 و بزرگترین عملیات بچه ها تو جبهه بود ...حال اگر به جماعت بود که چه زیباتر ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 هرشهیدیک فانوس است میسوزدونورمیدهد وازکناراوبودن توهم نورانی می‌شوی باشهداکه رفیق شدی توهم شهیدمی‌شوی... 🌷
~•﷽•‌~ صبحم بخیر می‌شود وقتی نگاه شما بدرقه‌ی راهم باشد ... صبحتون شهدایی🌷
پنجشنبه ۶۶/۹/۲۶ امروز ساعت ۵/۲۵ دقیقه بیدار شدم و نمازم را خواندم من و تورج و علی دهقان امروز خادم الحسین بودیم. رفتیم برای صبحگاه بعد از خواندن قرآن و دعا . برادر صادقی گفت ما می دانیم جای در سوله تنگ وخیلی ناراحت کننده است اما کاری نمی توانیم بکنیم از بالا به ما گفته اند و دلیلش را خودمان می دانیم و دیگر در این رابطه صحبت نکنید . و بعد برادر ساسان پور را به عنوان معاون گردان معرفی کرد و بعد همه شروع به دویدن کردند و ما آمدیم برای آماده کردن لوازم صبحانه . بعد لوازم آنجا را مرتب کردیم و من و علی دهقان رفتیم تاسیسات و میله گردی بریدیم و خم کردیم و به دیوار کوبیدیم و بعد رفتیم سراغ شستن ظرف های صبح . در همان موقع نامه ها را آوردند و من هم از دلبرم نامه ای داشتم و پشت آن روز دانشجو را به تمام برادران تبریک گفته بود . شروع کردم به خواندن نامه . وکلی از من تمجید کرده بود . در موقع خواندن نامه گریه ام گرفته بود و در عین حال خیلی خوش حال شدم . بعد شروع کردم به نوشتن دفترچه . در همان موقع گردان المهدی به خط می رفت با تمام تجهیزات و فیلم بردار هم مشغول فیلمبرداری بود . در رابطه با گردان خودمان هم بچه ها به این صورت می گفتند که همه لشگر به جنوب رفته آیت و فقط تیپ ما مانده است .......... ادامه دارد @sharikerah
ادامه ....... و آن تیپ گردان المهدی . گردان زهیر . گردان علی اکبر . حر بود و سه گردان مانده است و دلیل اینکه ما را داخل سوله با جای تنگ آورده اند این است که اگر رفتیم جای وسایل محکم باشد و کسی نتواند داخل شود و دیگر اینکه عملیات خیلی نزدیک است چون در این چند روز چندین نفر از بچه های قدیمی و عملیاتی لشگر آمده اند به گردان . مخصوصا که معاونت گردان هم آمده است و بقیه لشگر هم دارند می روند . هوا کم کم دارد تاریک می شود چون ماه روزهای آخرش است و نزدیک آخر ماه است و طبق گفته بعضی ها عملیات در اطراف شهر سلیمانیه عراق است و باید چند قله را بگیریم و در قله ها هم حدود یک متر برف بر روی زمین است و خلاصه نزدیک عملیات است . ظهر نماز را خواندم چون خادم الحسین بودیم ظرفها را هم شستیمبعد چراغ ها را نفت کردیم . چند نفری کشتی گرفتیم و رفتیم برای نماز جماعت و دعای کمیل . حال خیلی خوبی داشت دعا . دعا و مصیبت هایی در رابطه با حضرت زهرا (س) خوانده شد و بعد از آن همه شور و حال با دعای خیر برای تمامی مؤمنین و شهدا و امام زمان (عج) تمام شد . بچه ها یک جعبه خرما خریده بودند و پخش کردند ساعت ۱۱ آماده شدیم برای رزم شبانه که مقداری درگیری پیش آمد و بعد رفتیم راهپیمایی . نمونه کارهای عملیاتی . خمیده . کانال . میدان مین . پاشتری .سینه خیز و خیلی چیزهای دیگر . موقع برگشت که به ستون بودیم علی دهقان انجیر میخوردو هواخیلی تاریک بود یک انجیر داده بود به عباس ثامنی و او داده بود به داود سلیمانی و بعد داد به من گفت پیام است 😄 و من هم دادم به حمید هاشمی نژاد و او هم داد به گرشاسبی و اوهم گفته بود انجیر که پیام نمی شود آن را خورده بود . و چون حمید اصرار کرده بود پیام است گلی را درست کرده بود و داده بود به جلویی و گفته بود انجیر است و بالاخره نفر اول مزه کرده بود دیده بود گل است و داده بود به معاون گروهان زهیر . او هم پرت کرده بود بیرون . خلاصه ساعت ۲ بود که هر کس با مسئول خودش به صورت مخفی از دید دژبان ها وارد محوطه شدیم و گرفتیم خوابیدیم . @sharikerah
خاطرات خود نوشت شهید علی پیرونظر از لحظه اعزام تا چند روز قبل از شهادت 👆👆