#بادقت #بخوان 🖇📌
درس زندگی...🚻
✨ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟»
ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟»
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﻨﺰﻝ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ.»
از قرار، همسران این دو خانم نیز همکار هم بودند و داشتند درباره دیشب صحبت میکردند.
✨ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟»
ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: «ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ؟»
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺑﺸﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ.»
📌ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ:
✨مهم نوع نگاه ما به زندگی است
✨اگه نگاهمونو عوض کنیم در بدترین شرایط میتوانیم بهترین شرایطو رقم بزنیم...
مهم اینه نگاهمون رو به زندگی عوض کنیم...
درضمن
📌گول شکل ظاهری زندگی دیگرانو نخورید.شاید شما خوشبختتر از کسی هستید که همیشه حسرت زندگیشو دارید
هيچ وقت نگو رسيدم ته خط
اگه هم احساس كردی رسيدی ته خط
يادت بيار كه معلم كلاس اولت هميشه می گفت:
نقطه سر خط ....
بعد از هر سختی شروعی دوباره و پر انرژی داشته باش...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخشش 🍎🍃
بزرگی می گفت :
یک وقت جلوی شما
یک سبد سیب می آورند🍎🍃
شما اول برای کناریتان بر میدارید
دوباره بعدی را به نفر بعدی میدهید
دقت کنید!
تا زمانی که برای دیگران بر میدارید
سبد مقابل شما می ماند
ولی حالا تصور کنید همان اول 🍎🍃
برای خود بردارید
میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد.
نعمتهای زندگی نیز اینطور است🍎🍃
با بخشش ،سبد را مقابل خود نگه دارید
زیستن با استانداردهای انسانیت
بسیار زیبا خواهد بود🍎🍃
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
داستان_زندگی_اعضای کانال
#پارت_سی_هفتم
برای دومین بارم بود مهر #طلاق میومد روی شناسنامه ام.....
همه من رو نحس میخوندن
اسم من فیروزه است
من دلم به دلخوشی های کوچیک خوش بود بین این همه توهین و تهمت جواهر دلم خوش شد به خواهرم به دختر کوچیک جواهر که حس دوستداشتن حتی از پشت شیشه سرد ایوان هم میشد حس میکرد با خودم فکر کردم اگه خواهرم محمدمو ببینه مطمعنم عاشقش میشه ینی خواهرم میشه خاله اشکی از گوشه چشم چکید
که یه صدایی مثل بمب اومد از در ابوذر بود که درو میکوبید
فیروزه خانوم رفته بودی خونه خانوم جواهر ؟؟
ابوذر چقدر مؤدب بود
که جواهر هم اداشو در اورد میگفت خااااانوم هه
غمگین لبخندی زدم گفتم اره، آخه خونه پدر منم هست میخاستم برم تو خونه پدریم بمونم که .....حرفمو خوردم
ابوذر گفت خونه شما اینجا به خونه خودشون اشاره کرد گفت بفرماید تو رنگتون پریده
نه باید برم سرکار بعد برم دنبال خونه ..اتاق
باشه میریم بیا به مادرم بگم باهم میرین بلاخره مامان شما هم هست
سرمو انداخت پایین رفتم تو حیاط رو نیمکت نشستم ابوذر کمی با فاصله نشست هیچ کدوم حرفی نمیزدم هردومون تو فکر بودیم
انگار یکم ازم ناراحت بود
تا مامان شریفه از پنچره داد زد بیاین تو صبحونه بخورین با اینکه میل نداشتم
ولی رفتم تو مامان شریفه یا آسیه هیچچی ازم نپرسیدن چقدر خوب بودن چقدر حس آرامش داشتم که چیزی نپرسیدن
به زور مامان شریفه چند لقمه خوردم بعد خدافظی کردم رفتم سرکارم .
تا دم غروب که تعطیل شد رفتم دنبال خونه رفتم محلات پایین یا به خانوم تنها خونه نمیدان یا قیمت خیلی بالا بود چندساعت گشتم ولی پیدا نکردم دیگه شب شده بود برگشتم خونه مامان شریفه
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#آموزنده
10نكته بسیار مهم زندگی
١_ ترسناك ترين جاي جهان ذهن شماست.
٢_ عمل باشيد نه عكس العمل
صدا باشيد نه انعكاس صدا .
3_ مراقب بدن خود باشيد زيرا تنها جايي
است كه تا آخر عمر در آن زندگي مي كنيد .
٤_ اجازه ندهيد رفتار ديگران
آرامش دروني شما را بهم بزند .
٥_ آرزو كردن براي اينكه جاي شخص
ديگري باشيد ، يعني ناديده گرفتن خودتان.
٦_ ارزش شما با رفتار ديگران
با شما، تعيين نميشود.
٧_ اگر كسي كار اشتباهي انجام داد
همه خوبي هايش را فراموش نكنين.
٨_ قهرمان بودن يعني ايمان به خود
وقتي ديگران به شما اعتقادي ندارند.
٩_ كساني كه در گذشته زندگي مي كنند
آينده خود را محدود مي كنند.
١٠_ هيچ يك از ما برنده يا بازنده به دنيا
نيامده ايم ، انتخاب كننده به دنيا آمده ايم .
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#داستان_آموزنده
🏖روباهي از شتري پرسيد:
عمق اين رودخانه چقدر است؟
شتر جواب داد:
تا زانو
ولي وقتي روباه توي رودخانه پريد ، آب از سرش هم گذشت!
روباه همانطور که در آب دست و پا مي زد و غرق مي شد به شتر گفت:
تو که گفتي تا زانووووو!
و شتر جواب داد: بله ، تا زانوي من ، نه زانوي تو!
هنگامي که از کسي مشورت مي گيريم بايد شرايط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگيريم.
«لزوماً هر تجربه اي که ديگران دارند براي ما مناسب نيست»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
داستان_زندگی_اعضای کانال
#پارت_سی_هفتم
برای دومین بارم بود مهر #طلاق میومد روی شناسنامه ام.....
همه من رو نحس میخوندن
اسم من فیروزه است
تازه سر محل رسیده بودم دیدم مامان شریفه عین یه مادر سادر سر کرده دم خونه ایستاده رفتم نزدیکتر سلام دادم
علیک سلام دخترم کجا بودی نمیگی دلم هزار راه میره بیا تو ببینم صبحی ایقدر بیحوصله بودی ناهارتم نبردی تشنه گشنه کجا رفتی آخه تو
همین که میرفتم تو گفتم مامان من خیلی وقت مزاحمتون هستم رفتم خونه بگیرم فک میکردم مامان شریفه نارحت میشه و دعوام میکنه ولی گفت افرین دخترم کار خوبی کردی از فردا باهم میگردیم برا حضانت گرفتن لازمه ابوذر میگفت چی شد مورد خوب پیدا کردی
خوشحال شدم مامان شریفه نارحت نشده گفتم نه یا گرون بودن یا به من اجاره نمیدان
ای وای چرا مادر آخه
گفتن به زن تنها خونه اجاره نمیدیم
چی بگم دخترم اونا هم حق دارن از فردا دوتایی میگردیم نگران نباش فیروزه
جانم مامانم
غروب نبودی عاشق سینه چاکت اومده بود راهی کردم
عاشق سینه چاکم؟؟!!
اره دیگه مثلا تو نمیدنی کیو میگم همین اِبی میگم دیگه
اِبی؟؟!!!
آقا ابراهیم
خنده ای کردم با خودم گفتم مامان شریفه چه شیطونه اِبییییی بعد رو کردم بهش چرا اومده بود
هیچچی بابا باز طفل معصوم بهونه کرده میگفت آروم نداره بخونه مامانشو میگیره
ذوق کردم گفتم مامان راست میگی ینی پسرم دلش تنگم میشه ینی دوستم داره
اره مادر چرا نداشته باشه تو مادرشی
در یهو باز شد ابوذر اومد تو منو مامان شریفه آشپزخونه بودیم مارو نمیدید همین که اومد تو گفت مادر نیومد کجا رفته آخه چکار کنم من الان
مامان شریفه گفت ابوذر پسرم فیروزه اومده رفته خونه بگیره برا حضانت پسرش
کلا مامان شریفه متوجه نشده بود من بخاطر اینکه مزاحم.......
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
◆ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ میکند؟
👁يكى ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎنى ﺩﺭﺷﺖ
ﺩﻭمى ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮستى ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!
◆ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ
يكى ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ گرانبها ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎلى ﻭ ﺳﺎﺩﻩ
◆ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁبى ﮔﻮﺍﺭﺍ!
ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میکنید؟
◆ﻫﻤگى ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎلى ﺭﺍ!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: میبینید؟! ﺯﻣﺎنى ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍنﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ بى ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ!
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ انسانها ﺩﯾﺮ ﺭﻭ میشود..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📚#قاضی_یا_معلم
شخصی آشنا از معلمی پرسید :
شما که قاضی بوديد ،
چرا قضاوت را رها كرديد و معلم شديد ؟!
ايشون جواب دادند :
چون وقتی به مراجعين و مجرمينی كه پيش من می آمدند دقيق ميشدم ،
ميديدم اکثرأ كسانی هستند كه يا آموزش نديده اند و يا دیدگاه درستی ندارند
بخودم گفتم :
بجايی پرداختن به شاخ و برگ ،
بايد به اصلاح ریشه بپردازیم
و ما به معلم دانا ،
بیش از قاضی عادل نیازمندیم
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗سه جمله تاثیر گذار :
🍁یک: هیچ چیز در این جهان جاودانه
نیست حتی مشکلات و بد بیاری های ما
🍁دو: من قدم زدن تو بارون را دوست
دارم چون کسی نمیتونه اشکامو ببینه
🍁سه: بیهوده ترین روز در زندگی
اون روزیه که ما نخندیم
🍁چارلی میگوید : پس از کلی فقر، به ثروت و شهرت رسیدم. آموخته ام که با پول ... میتوان ساعت خرید، ولی زمان نه ...
میتوان مقام خرید، ولی احترام نه ...
میتوان کتاب خرید، ولی دانش نه...
میتوان دارو خرید ولی سلامتی نه،
میتوان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه
💗ارزش آدمها به دارایی انها
نیست به معرفت آنهاست.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
داستان_زندگی_اعضای کانال
#پارت_سی_هشتم
برای دومین بارم بود مهر #طلاق میومد روی شناسنامه ام.....
همه من رو نحس میخوندن
اسم من فیروزه است
مزاحمشون هستم رفتم خونه بگیرم.
ابوذر اومد تو آشپزخونه منو دید گفت راست میگه فیروزه خانوم برا حضانت میخای خونه بگیری ؟؟؟
زبونمو گاز گرفتم نمیدونستم چی بگم که مامان شریفه گفت ن پ منه گیس سفید دروغ دارم بهت میگم
ابوذر لبخند آسوده ای زد
من با خودم گفتم چه مرد جذابی هست ابوذر ولی زود از افکارم شرمنده شدم سرمو انداخت پایین ...
اخه مگه فیروزه ی بدبخت گاهی به دلشم فکر کرده بود ...
مامان شریفه شام منو و ابوذر کشید گفت فردا منم باهاش میرم شاید مورد خوب پیدا کنیم
من با گوشای خودم شنیدم ابوذر زمزمه وار گفت ایشالله پیدا نمیکنید
سرمو بلند کردم به گوشام شک کردم چی شنیدم گفتم چیزی گفتین؟؟
ابوذر نگاه شیطونی بهم کرد سرشو انداخت پایین....
اینبار هم شنیدم گفت استغفرالله
بعد بلندتر گفت نه فیروزه خانوم
چند قاشق خورد سریع گفت من میرم اتاقم
بلند شد سریع رفت
با خودم فکر کردم این چش شد یهو...
مامان شریفه گفت کجا تو که چیزی نخوردی
ابوذر از راه پله داد زد سیر شدم مادر من سیرررررر....
از حالات و اتفاقاتی که افتاد احساس کردم داره گرمم میشه و روی موندن رو دیگه نداشتم منم دوسه تا قاشق که خوردم از آشپزخونه زدم بیرون رفتم تو حیاط کنار حوض نشستم بلکه هوا بخوره به سرم نمیدونستم از اینکه قراره خونه بگیرم حصانت بچه رو بگیرم خوشحال بودم یا از اتفاقی که الان افتاد....
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#صدای_اعضاء
سلام خسته نباشید
میشه پیام منو بزارین یه دختری دارم شونزده ساله بچه طلاقه خیلی با من بدشده وحتی دسش رومن بلند میشه وفشای بد میده واقعا خسته شدم هر محبتی می کنم بهش نمی بینه امروز میگه کاش تو نبودی واقعا ازش خسته شدم اصلا تو اتاق بیرون نمیاد میگه نمیخوام ببینمت قبلا اینطور نبود با خانواده پدرش هم اصلا رابطه نداره میخواسم ببینم کسی از دوستان سوره ای دعایی چیزی نداره بگه بخونم شاید اروم بشه.
دوستان اگر کسی مشاوره و یا راهنمایی برای این عزیز داره بفرسته تا شاید مشکلش حل بشه .
آیدی مدیرکانال
@setareh_ostadi
دختر جوانی بر اثر سانحه ای
زیبایی خود را از دست داد.
چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد.
موعد عروسی فرا رسید؛ مردم می گفتند:
چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که
شوهرش هم نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج
زن از دنیا رفت
مرد عصایش را کنار گذاشت
و چشمانش را باز کرد.
چون او هیچوقت نابینا نبود...
مرد بودن سخت هست...
ولی میشه مرد بود...
❣از اسب که بیوفتی...
اسیر سرزنش خاک خواهی شد...
❣این قانون، آدمهاست...
به دور آتشی میرقصند که تو در آن
میسوزی...
❣روزگار بدیست
درست وقتی در آتش میسوزی...
همه به بهانه آب آوردن میروند...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد