eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
اسمم ریحانه است..تک فرزند و متولد سال ۷۳ هستم... از اینکه سرگذشتمو تعریف میکنم هدفم فقط اینکه دخترهای سرزمینم اشتباه منو تکرار نکنند..نمیگم عبرت بگیرند بلکه تکرار نکنید..دختر با اصل و نسبی هستم از تبار ترک ،خانواده و قوم و خوبش بسیار دوست داشتنی و مهربانی داشتم که تمام دورهمیها با هم و توی سختیها پشت هم بودیم..از اونجایی که من بچه و نوه ی اول بودم توی محور توجه قرار داشتم وهمه عاشقانه بهم محبت میکردند..تا پنج سالگی همه چی عالی و خوب بود..وقتی پنج سالم شد بخاطر شرایط کاری بابا و همچنین پیشنهاد کاری مناسب تر برای مامان مجبور شدیم به یکی از شهرهای که مرکز تکنولوژی هست نقل مکان کنیم..شهری پراز دود و آلودگی روحی و جسمی،شهری که امکانات رفاهیش آرزوی مردم شهر ما بود..وقتی اسباب کشی کردیم و ساکن شدیم مامان و بابا خیلی زود استخدام و مشغول به کار شدند حتی زودتر از اونی که تصورشو میکردیم..حقوق و دستمزدشون به مراتب بیشتر از قبل بود و همین خوشحالی اونارو دو چندان کرد..هر دو پله های ترقی رو عالی میدیدند و تلاش بیشتری میکردند.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
از وقتی تصمیم گرفتی سلامت روانت رو جدی بگیری • از وقتی اجازه نمیدی دیگران رفتار نادرستی باهات داشته باشن • از وقتی که روابط سمی خودت با دیگران رو قطع کردی • از وقتی که الگوی خوابیدن خودت رو تنظیم کردی • از وقتی که تلاش برای دائما راضی نگه داشتن دیگران رو متوقف کردی • از وقتی شروع کردی به دنبال کردن رویاهای خودت بجای اینکه خواسته های دیگران رو انجام بدی • از وقتی که شروع کردی به صحبت کردن درباره احساسات درونی خودت و بهشون توجه کردی • از وقتی که به اشتباهاتت به چشم تجربه نگاه کردی بجای اینکه خودت رو سرزنش کنی تمام موارد بالا هر روزه در زندگی ما اتفاق میوفتن و ما حتی ممکنه متوجه اونها نباشیم که تا چه اندازه میتونن در زندگی به ما آسیب وارد کنن... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم ریحانه است..تک فرزند و متولد سال ۷۳ هستم.. این وسط من بودم که از خوشی و آرامش به سختی رسیده و آواره ی این مهد و اون مهد شدم..بقدری اذیت میشدم که دلم میخواست برگردیم شهر خودمون...حتی یادمه بعضی از مربیهای مهد بد اخلاق بودند و با من بدرفتاری میکردند اما از ترس به مامان نمیگفتم آخه هم مامان فرصت گوش کردن به حرفهامو نداشت و هم نگران این بودم برای برخورد با مربیها، دوباره منو به یه مهد جدید ببره و من از دوستهام دور بشم..دوستانی که به زحمت بدست آورده بودم..کشش اینو نداشتم که دوباره مهد و مربی و دوستام عوض بشند..با تلاشهای مامان و بابا خیلی زود صاحبخونه شدیم.خونه ایی دوخوابه و بزرگ و نوساز..یکی از اتاقها به من تعلق گرفت،اتاقم با وسایل خیلی شیک و جذاب تزیین شد.خوشحال بودم البته اگه به همونجا ختم میشد..مامان و بابا به تلاشهاشو ادامه دادند.تا خونه ی بهتر توی محله ی بالاتر با وسایل لوکس تر بخرند و این باعث میشد همچنان تنها باشم..وسایل و خونه ایی که هیچ وقت ازش استفاده نمیکردند و فقط برای شو و نمایش بود آخه بقدری غرق کار بودند که وقت کمی برای خونه و دور هم بودن ،داشتند.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🦀🔴 آدم های ذهن خرچنگی را از زندگیتان حذف کنید ! مردمـانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می‌کنند به صید خرچنگ آبی مشغول‌اند ، آن‌ها خرچنگ‌هایی را که صید می‌کنند در سبد می‌اندازند و اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد ، روی سبد درپوش می‌گذارند اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند هرگز درپوش سبد را نمی‌گذارند . چون هرکدام از خرچنگ‌ها برای بیرون آمدن دیگری را به کناری می‌کشد ، بنابراین هرگز هیچ‌ کدام موفق به فرار نمی‌شوند . با وجود اینکه خرچنگ‌ها می‌توانند به‌ راحتی ﺍﺯ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺨﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ نمی‌افتد ! ﺯﻳﺮﺍ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﻜﺮ ﺧﺮچنگى ﺑﻪ آن‌ها ﺍﺟـﺎﺯﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺎﺭی نمی‌دهد ﻭ به‌ محض ﺁﻧﻜﻪ یکی ﺍﺯ خرچنگ‌ها ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎلاى ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﻭﺩ ، ﺧﺮچنگی ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﻳﻴﻦ می‌کشد ﻭ به‌این‌ترتیب ، هیچ‌ یک ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ نمی‌تواند ﺑﻪ ﺑﺎﻻی ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ . این شیوه‌ی انسان‌های ناموفق است ؛ آن‌ها دست به هر کاری می‌زنند تا دیگران را از پیشرفت بازدارند و مانع جلو رفتن آن‌ها شوند . گاهی اوقات با تعریف الکی میخواهند ذهنیت شما به کم راضی باشد و در سطح پایین بمانید . آن‌ها برای نگه‌ داشتن دیگران در سبد ، از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند . ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم ریحانه است..تک فرزند و متولد سال ۷۳ هستم.. رفت و آمد و مهمونیها هم با خانواده هایی بود که از نظر مالی خیلی از ما سرتر بودند و برای اینکه به پای اونابرسند تلاشها رو بیشتر می کردند.راستش وقتی شهر خودمون بودیم آوازه ی عشق مامان و بابا همه جا پیچیده بود ولی از وقتی اومدیم اینجا کم کم عشق جاشو داد به بگو و مگوهای گاه و بیگاه..طوری شده بود که اگه یه شب لبخند میزدند و هر دو توی اتاق خودشون و کنار هم میخوابیدند دنیارو به من میدادند و خوشحال میشدم و راحت خوابم می‌برد..به دو سال نکشید که مامان برای خودش دوستهایی پیدا کرد که بیشتر شبها با هم بیرون و تفریح میرفتند،بابا هم برای وقت گذرونی با همکاراش میزد بیرون..این وسط من شده بودم توپ زمین بازی که بهم دیگه پاس میدادن..از نظر ظاهر همه حسرت زندگی مارو میخوردند اما از درون خانواده و خونه ی ما خبر نداشتند...همش سکوت و خستگی و بی حوصلگی بود و هیچ وقت سه نفره برای تفریح و گردش نمیرفتیم در واقع چون مامان و بایا با هم نمیرفتند منم از تفریح محروم میشدم..گذشت و من بزرگ و بزرگتر شدم.هر چقدر قد میکشیدم بیشتر متوجه ی اختلاف مامان و بابا میشدم..در حدی که انگار حضورشون توی خونه و کنار هم بودن فقط بخاطر من بود.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
⤌رفتارایی که همین الان باید کنار بذاری!🪴 ❶↵توجه زیادی به نتیجه چیزی که مهمه انجام دادنه اینکه بهترین خودتو بزاری مهم نیست در نهایت چه نتیجه ای قراره پیش میاد چون در واقعیت ما رو روند کارمون و اندازه تلاشمون کنترل داریم نه روی نتیجه. ❷↵بی توجهی به سطح انرژیت انتظارات زیادی ، بدون توجه به پیش نیازها میتونه باعث سرزنش و از بین بردن اعتماد به نفسمون و ایجاد اضطراب بشه. ❸↵چک کردن گوشیت اول صبح این کار باعث میشه از همون ابتدای روز حس مفید نبودن اضطراب/ استرس رو تجربه کنید و موجب بد عملکردی شما میشه ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!» ﻣﺮﺩ: «ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ.» ﻣﺮﮒ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.» ﻣﺮﺩ: «ﺧﻮﺏ، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ.» ﻣﺮﮒ: «ﺣﺘﻤﺎً.» ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ. ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ می‌کنم.» ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ. ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱 🗓 امروز یکشنبه↯ ☀️ ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ 🌙 ۳ شعبان ۱۴۴۶ 🌲۲ فوریه ۲۰۲۵ 📿 ذکر روز : یا ذوالجلال والاکرام ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺دروووووود بــر شــمـــا 🌼صــــبــــحــــتــــون بــــخــــیــــر 🌺یــه روز پــــر از آرامــــشــــ 🌼یــه دل شــــاد و بــــی غــــصــــه 🌺یــه زنــدگــی آروم و عــاشـــقـــانـــــه و 🌼یــه دعــــای خــــیــــر از تــــه دلـــــ 🌺نــصــــیــــب لــحـــظـــه‌هاتــــونــــ 🌼امـروز و هـــر روزتــــون شــــاد 🌺و پـر از یــهویـی های قــــشــنــــگ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
چیزهایی که هر روز لازم است به خودتان کنید: ❇️⇦اکثر چیزها به رو به راه خواهند شد، فقط کمی زمان بدهید ✳️⇦آن چیزی که هر روز انجام میدهید درست است نه آن کارهایی که هر چند وقت یکبار انجام میدهید ❇️⇦هیچکس و هیچ چیز ارزش شما را تعیین نمیکنید به جز و اعمال خودتان👌 ❇️⇦همه از شما خوششان نخواهد آمد و این اصلا چیز بدی نیست😉 ✳️⇦هنوز مکان های جدیدی هست که باید بروید،افراد جدیدی هستند که باید ملاقات کنید و ماجراجویی های هست که انتظار شما را می کشند، به حرکت ادامه دهید ❇️⇦شما بیش از آنچه فکر می‌کنید بر سرنوشت خود تاثیر دارید، شاید وقت این است که بیشتر روی اعتماد به نفستان کارکنید ✳️⇦اشتباه کردن اصلا ایرادی ندارد اگر از آن درس بگیرید و شخصیتتان را ارتقا دهید ❇️⇦شما تقریبا هر هدفی را که در ذهنتان قرار دهید و انرژی و تمرکز کافی را به آن اختصاص دهید می توانید انجام دهید ✳️⇦هر روز یک جدید است،یک فرصت جدید برای شروع دوباره😊 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم ریحانه است..تک فرزند و متولد سال ۷۳ هستم اینوفقط حس نمیکردم،بلکه بارها و بارها ازشون شنیده بودم..حس و احساس و قد و هیکلم بزرگ میشد اما هر روز برای پدر و مادرم غصه میخوردم مخصوصا برای بابا که گرد پیری رو توی چهره و موهاش میدیدم..دلم بیشتر برای بابا میسوخت چون مامان اهل خوشگذرونی بود و بابا نه..برای تظاهر با همکاراش قرار میزاشت اما تمایلی برای رفتن نداشت و بیشتر وقتها تنها بود..سعی میکرد به من و درسهام برسه تا وقتش بگذره ولی هوش و حواسش جای دیگه بود.حتی جمعه ها هم سرکار و اضافه کاری میرفت و وقتی میرسید،خونه شام خورده و نخورده میخوابید..زندگی به همین منوال گذشت تا من ۱۲ ساله شدم.توی این سن حساس شاهد اوج دعواهای مامان و بابا بودم..بیشتر شبها بابا توی پذیرایی میخوابید و مامان داخل اتاق خواب،البته شایان ذکر هست که توی مهمونیها و دورهمیها خیلی همدیگر رو تحویل میگرفتند و ادای عاشقها رو در میاوردند.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🚫ما این وظیفه رو نداریم که:⇩ ۱. همه‌ی آدم‌ها رو بدیم یا بهشون کمک کنیم. ۲. کاری‌کنیم که همه تو هرشرایطی از ما خوششون بیاد ۳. همه‌ی کارها رو به دوش بکشیم. ۴. همه رو راضی نگه داریم.❌ ۵. همیشه همه‌چیز رو به تنهایی تو خودمون نگه داریم. ✅ بلکه وظیفه‌ی ما اینه که:⇩ ۱. به همه کنیم. ۲. واقعیمون باشیم. ۳. بیشتر از بقیه روی تمرکز کنیم. ۴. و نظرات خودمون رو داشته باشیم. ۵. گهگاهی یه وقفه به خودمون بدیم و بکشیم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈