eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
چه زیبا گفت؛ اﺣــﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮔﺪﺍﯼ ﻣﺤﺒﺘﯿﻢ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻪ ﺍﺣـــﺘﺮﺍﻡ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻧﻪ ﺗﻮﺟـــﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻣـــﺮﺩﻡ ﺷﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯼ ﻓـﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ سکوت گورستان رامیشنوى؟ دنیا ارزش دل شکستن را ندارد … میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود … خاک آنتن نمیدهد ک نمیدهد…! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ ﻋﻤﯿﻖ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ بودن را ﺑﭽﺶ ﺑﺒﯿﻦ ﻟﻤﺲ ﮐن😔💔 ‌‌‌‎‌‌ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌷کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند احمق نیست، مناعت طبع دارد. 🌷کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد احمق نیست، منظم و محترم است. 🌷کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم احمق نیست. کریم و جوانمرد است. 🌷کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد احمق نیست. شریف است. 🌷كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بد دهني نمي كند، احمق نيست. مودب و باشخصيت است. 🌷کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمی دهد بی خبر نیست صبور و با گذشت است. "انسان بودن هزينه سنگيني دارد" ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم ترجیح دادم سکوت کنم تا حرفهاش تموم بشه…پدرش ادامه داد:خیلی دوست دارم کمکت کنم تا دست از سر دخترم بردارید و اجازه بدید حداقل دخترم خوشبخت بشه..اما حیف که زورم به مهربان نرسید و نخواهد هم رسید.مهربان چشمش توی این دنیا فقط تورو دیده و میبینه و حرف منو اصلا قبول نمیکنه و فقط شمارو میخواهد…مکثی کرد و به دور دست نگاه کرد و ادامه داد:خوشبخت بشید هر چند بعید میدونم…مطمئنم که یه روز باید دخترمو از خونه ی شما برگردونم خونه ام.گفتم:من قول میدم که خوشبختش کنم…بسپارید دست من…باباش لبخند غمگینی زد…..لبخندی که مشخص بود پشت اون خیلی حرفها بود…شب مهربان پیام داد:بابا راضی شده.میتونی به خانواده ات بگی بیاند خواستگاری…براش نوشتم:خیلی خوشحالم..حالا نوبت توعه که با خانواده ی من آشنا بشی.بعدش میاییم..مهربان نوشت:وای اکبر..من‌میترسم…یه وقت قبولم نکنند چی؟؟گفتم:قبول میکنند.تو بیا…مهربان گفت(نوشت):اکبر..یه حرفی بزنم..براش نوشتم:چی ؟بگو عزیزم…. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✨ این را در نظر داشته باشید که موفقیت، به سمت کسانی می‌رود که قدرت و اراده قوی‌تری دارند. پس روزتان را با اراده‌ای قوی شروع کنید. نه با تفکر به آنچه که دیروز موفق به انجامش نشدید. بلکه روزتان را با تفکر به آنچه امروز انجام خواهید داد، شروع کنید! امروز یک روز معمولی نیست، بلکه فرصت دیگری برای شماست، پس رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✨نقل است گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند ! چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی باید جا ماند از اتوبوس . قطار .کشتی گاهی نرفتن بهتر است ... گاهی باید با خیال آسوده روی سنگفرش های پیاده رو قدم زد بدون مقصد بدون هدف در تمام هیاهوی شهر با تمام مشغله و استرس باید همه را رها کرد و فقط به صدای قدم ها روی زمین گوش سپرد بچه گربه های بازیگوش که میان رفتن یا نرفتن از عرض خیابان مردد اند دستفروش های کنار خیابان که به عابر های پیاده دلخوشند خنده کودکان در پارک بازی گاهی باید بیرون از زندگی روی یک نیمکت چوبی فرسوده در زیر سایه درختان نشست و از دور به سکانس های بی تکرار زندگی نگاه کرد تماشای زندگی..... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم مهربان جواب داد:راستش،چند وقته که احساس میکنم باردارم..اکبر..خیلی میترسم..نکنه واقعا باردار باشم؟؟با این پیام بدنم یخ کرد..با عصبانیت براش نوشتم:مهربان اگه حامله بودی از همین الان میگم که باید سقطش کنی.درسته که دوست دارم پدر بشم اما برای من الان زود….اصلا هنوز ما برای ازدواجتوی هیچ مرحله ایی نیستیم که بخواهیم بچه رو نگه داریم…چند دقیقه هیچ پیامی نیومد و بعدش زنگ زد.متوجه شدم که از خونه به بهانه ایی بیرون رفته تا به من زنگ بزنه…تماس رو برقرار کردم و مهربان بدون سلام گفت:لعنت به من..بخاطر عشق عین احمق‌ها کور شدم.آخه من چه مرگمه؟..گفتم:اروم باش مهربان جان!!!چرا با خودت اینجوری میکنی،؟همین الان که بیرونی برو داروخونه و یه بیبی چک بخر،شاید اصلا باردار نیستی!!انگار که تازه به خودش اومده باشه زود خداحافظی کرد و رفت خرید و برگشت خونه..به نیم ساعت نکشیده پیام داد:وای وای اکبر..مثبته..من از تو باردارم..نوشتم:شاید اشتباه شده فردا برو آزمایش خون بده… ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📓یکی از داستان‌های زیبای پروین اعتصامی: ✍پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی می‌گذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم می‌ساخت. 🔹از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و به سوی خانه دويد. در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن می‌گفت : 🔹و برای گشایش آنها فرج می‌طلبید و تکرار می‌کرد: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای 🔸پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و تمامی گندم‌ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت : 🔹من تورا کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود 🔸پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است. ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟ استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد. ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱 🗓 امروز شنبه↯ ☀️ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🌙 ۲ ذی القعده ۱۴۴۵ 🌲 ۱۱می ۲۰۲۴ 📿 ذکر روز : یل رب العالمین ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
قشنگ ترین حس وقتیه که یه اتفاق خوب برات میفته و مطمئنی اون اتفاق یه پاداش ازطرف خدابوده وازخوشحالی فریاد میزنی خدایا شکرت😍 الهی امروز اون اتفاق خوب براتون بیفته ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
زندگی پيکار نيست، بازی است. زيرا آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کردچه خوب، چه بد. قوه تخيل در بازی زندگی نقشی عمده دارد. برای پيروزی در بازی زندگی بايد قوه تخيل را آموزش دهيم که تنها نيکی را در ذهن تصوير کند. زيرا آنچه آدمی عميقاً در خيال خود احساس کند يا در تخليش به روشنی مجسم نمايد بر ذهن نيمه‌ هشيار، ضمير ناخودآگاه، اثر مي گذارد و موبه‌مو در صحنه زندگی‌اش ظاهر ميشود. تخيل را قيچی ذهن خوانده‌اند. اين قيچی شبانه روز در حال بريدن تصاوير است. پس بپائيد تا همه صفحه‌های کهنه نامطلوب و آن صفحه‌های زندگی را که ميل نداريم نگه داريم، در ذهن نيمه‌هشيار بشکنيم و صفحه‌های زيبا و تازه بسازيم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈