eitaa logo
کانال شعر مولانا ابتهاج سعدی
3.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
0 فایل
اگه تبلیغ نذاریم تو کانال چطور کانال رشد بدیم؟ بابت تبلیغات پوزش میخایم
مشاهده در ایتا
دانلود
کافر به چشم‌های تو باور می‌آورد آن چشم‌ها که آه مرا برمی‌آورد من در پی تو هستم و مردم پی بهشت ایمان شهر، کفر مرا درمی‌آورد عطر تو خوش‌تر است از آن عطرها که باد از سوی باغ‌های معطر می‌آورد آتش بزن به خاطره‌هایی که در قفس پرواز را به یاد کبوتر می‌آورد عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت بی یاد عشق، حوصله را سرمی‌آورد... 📕ایما/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
📝 فتوحِ مملکتِ دل که صد سپاه نکرد هجومِ نرگسِ مستت به یک نگاه گرفت... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
كل ما يشغلني هذا هو: ستكون دائما على خير وستكون عيناك على خير... تمامی آنچه که مرا به خود مشغول می‌کند، این‌ست که: تو همواره خوب باشی و چشمانت خوب باشند... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
تمام ثانیه‌هایم به انتظار گذشت ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت برای داشتن تو گذشتم از دنیا جوانی‌ام همه پای همین قمار گذشت تمام پنجره‌ها بسته‌اند از آن شب شبی که از سرِ من نقشه‌ی فرار گذشت بدون خنده‌ی تو بزم شاعرانه‌ی من به صرف چای و غزل‌خوانی سه‌تار گذشت به حرمت غم من چشم آسمان ابری‌ست هنوز وانشده غنچه‌ها، بهار گذشت ...! 📕بی‌نا/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ شرمنده‌ی رسم انتظارم جانی‌ که نبود بر لب آمد کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می‌میرم نه قول همسفری تا همیشه‌ام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم، دریغ مکن ز چشم‌های من این توتیا که می‌میرم مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکه‌ی آخر شنا که می‌میرم اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که می‌میرم ز چشم‌هایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشم‌ها که می‌میرم کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
💭 لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا تا از لبِ دلدار شود مست وشِکرخا تا از لبِ تو بویِ لبِ غیر نیاید تا عشق مُجرّد شود و صافی و یکتا کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
📝 آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
💬 انسان‌ها را باور کن ابرها را... بادها را... کتاب‌ها را دوست بدار دردِ شاخه‌ی خشکیده را دریاب و دردِ ستاره‌ای را که خاموش می‌شود و درد جانوری مجروح را اما بیش از همه، درد انسان‌ها را دریاب بگذار طبیعتِ غنی شادمانت کند بگذار نور و تاریکی شادیت بخشند بگذار چهارفصل به وجدت آورند اما بیش از همه بگذار انسان‌ها شادمانت کنند! کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
💭 کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم در آن کویی که مِی خوردم گرو شد کفش و دستارم زِ عقل خود چو رفتم من سر زلفش گرفتم من کنون در حلقه‌ی زلفش گرفتارم گرفتارم …! کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
➰ تو ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻋﺸﻖ من! سرنوﺷﺘﻢ ﺑﻮﺩﯼ، ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻧﻔﺴﺎﯼ ﺷﻠﻮﻍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽِ ﺑﯽ‌ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
نمی‌توان به تو شرحِ بلای هجران کرد فتاده‌ام به بلایی، که شرح نتوان کرد ز روزگار، مرا خود همیشه دردی بود غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد... بلای هجر تو مشکل بوَد، خوش آن بیدل که مُرد پیش تو و کار بر خود آسان کرد... خیالِ کشتن من داشت وه! چه شد یارب؟ کدام سنگدل آن شوخ را پشیمان کرد؟ جراحتِ دل ما بر طبیب ظاهر نیست که تیر غمزه‌ی او هرچه کرد پنهان کرد نیافت لذّتِ اربابِ ذوق، بی دردی که قدر درد ندانست و فکر درمان کرد! از دل مجروح من چه می‌پرسی؟ خرابه‌ای که تو دیدی فراق ویران کرد... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ به گیسوان پریشان خود نگاه کن که شرحِ حالِ من است این کلافِ سردرگم کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
فقط خدا نکند عشق آرزو باشد دلیلِ این همه اندوه کاش او باشد! چو دیگران خبر از داستانِ ما دارند در این میانه کجا بیمِ آبرو باشد؟ بیا زِ عشق طریقِ سخن بیاموزیم خوشا که بوسه سرآغازِ گفت‌وگو باشد سخن زِ چشمِ پر از حیرتِ تو می‌شنوم که برخلافِ تو آیینه راست‌گو باشد همین کسی که دل از او بریده‌ای می‌خواست کسی شود که برای تو آرزو باشد 📕جایگاه شهود/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
📝 از سرِ تعمیرِ دل بگذر که معمارانِ عشق روزِ اول رنگِ این ویرانه، ویران ریختند کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
در نگاه خلق، از دیوانگان کم نیستم فکر زخمی دیگرم، دنبال مرهم نيستم ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو از تواضع سر به زیر انداختم؛ خم نیستم شیشه‌ای نازک‌دلم؛ اما بدان ای سنگدل خرد شد هرکس که می‌پنداشت محکم نیستم لطف خورشید است اگر از ماه نوری می‌رسد آنچه فهمیدی غلط بود؛ آنچه هستم نیستم! جام زهرت را بیاور! من برای زندگی بیش از آن چیزی که می‌بینی مصمم نیستم 📕آشفتگی کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ ما را چه بی‌گناه گرفتار کرده‌ای ••• کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
ما مردم شب دیده به دیدن نرسیدیم تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم تا حادثهٔ سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کردهٔ باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که آواره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
📝 در حیرتم که این دل آتش مزاج ما عمری چگونه زنده در آب سرشک ماند کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
شب سیاه به اصرار ماه روشن شد هزار شکر که این نور قسمت من شد منم نواده‌ی تهمینه پس چه جای سوال اگر که سهم من از عاشقی تهمتن شد کسی که دامنش از اشک شوق تر شده‌ بود به نام عشق مبرا و پاکدامن شد اگر تو دوست بمانی برای من کافیست چه باک با من اگر دوست دشمن شد؟! چه دید چشمِ تو پشتِ نگاهِ دلتنگم که بین این همه دیوانه عاشق من شد... 📕نارُنج/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi
✨ دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ...! کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi