#مصائب_شام
شـام بـلا تیرهتـر از شـام بود
آل رســول و مـلاءِ عـام بود
خنده و رقص و کف و دشنام بود
فـرق سـر و سنـگ لب بام بود
سلسلـه و عتـرت شیرخدا
صوت حجاز و سر از تن جدا
تار و نی و بَربَط* و مضمار و چنگ
سینـۀ آیینـهدلان چنـگ چنـگ
روی خـداوند ز خـون گشته رنگ
زخم زبان، زخم جگر، زخم سنگ
حمله به هر طایرِ سرگشته بود
زینب مظلومـه سپر گشته بود
کوچه به کوچه است محیط بلا
آل محمّـد همــه در ابتــلا
شـام شـده سختتـر از کربلا
میرسد از چار طرف این صلا
روسیهی سنگ دلی جارچیست
جار زند این سر یک خارجیست
اهـل عـزا شـام چراغان شده
مشعـل آن رأسِ شهیدان شده
شهـر پـر از جلوۀ قرآن شده
سنـگ نثـار سرِ مهمـان شده
سکینه و فاطمه را میزنند
فاش بگویم، همه را میزنند
زلزله در عرش برین اوفتاد
شعله بـه آیات مبین اوفتاد
چون تن پاکش که ز زین اوفتاد
سـر ز سـر نـی بـه زمین اوفتاد
آنکه به حبلش دو جهان چنگ زد
پیـرزنی بـر سـرِ او سنگ زد
حملـه بـه آل اشرف الناس بود
نه شرف و رحم نه احساس بود
سنـگ بـلا جـای گل یاس بود
بـر سـر نیـزه سـرِ عبـاس بود
زخم پیاپی بـه جگـر میزدند
سنگ بر آن قرص قمر میزدند
ز آتش غم سوخت سراپای من
نالـه زنـد شعلـه ز اعضای من
وای مـن و وای من و وای من
سـاز و نـی و گریۀ مولای من!
چنگ و دف و دیدۀ گریان کجا؟
بـزم مـی و آیـۀ قرآن کجا؟
رفته فرو در جگرم خارها
کـاش شود پاره دلم بارها
عتـرت پیغمبـر و بازارها
بـر سـرشان آمده آزارها
لاله کجا آتش صحرا کجا؟
شام کجا یوسف زهرا کجا؟
این غم جانسوز که فوق غم است
شعلۀ نــاری بـه دل عالم است
سوخته از آن جگر «میثم» است
هر چـه بگریند برایش کم است
ایـن سخن سید اهل ولاست
شام بلا سختتر از کربلاست
#میثم_سازگار
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#زبان_حال_حضرت_رقیه_س_باپدر
#یاس_کبود
بارفتنت تمامی دنیا کبود شد
مانند آسمان دل صحرا کبود شد
چشمم کبود و چهره کبود و تنم کبود
در پیش دیده ام همه دنیا کبود شد
از ضرب تازیانه ی دشمن چه گویمت
بابا سه ساله ی تو سراپا کبود شد
یاسی سفید بودم و در این خزان درد
مثل بنفشه ها گلت اما کبود شد
همرنگ مادرت شده اینجا سه ساله ات
مانند مادرت که در آنجا کبود شد
عمه تمام راه سپر شد برای ما
از ضرب تازیانه ی اعدا کبود شد
قوم یهود بر سر ما سنگ میزدند
از ضربه های سنگ سر ما کبود شد
بر روی هر ترک ز لبت چوب می دوید
با دیدن لبت دل زهرا کبود شد
این نیمه جان به پاس حضور تو رو نماست
هر چند که از هجوم بلاها کبود شد
از ماتم رقیه وفایی به گریه گفت
قلب تمام اهل تولا کبود شد
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#رقیه_سلام_الله_علیها
#زینبی_مذهب
ای که تویی حسین را نورعین
رقیه خاتونی وبنت الحسین
سه ساله ومعلم مکتبی
فروغ بخش دیدۀ زینبی
تورهرو عقیده وجهادی
تورهنمای راه اعتقادی
تو بهترین پدیدۀ مکتبی
حسین خو و زینبی مذهبی
به بحر عشق وعاشقی گوهری
سفینه النجات را لنگری
طینت تو پاکتر از گل بود
نور وجود تو توکل بود
بزرگ عالمی کجا کوچکی
باب حوائجی اگر کودکی
نورتوای شهیدۀ راه عشق
سر زده ازسپیدۀ راه عشق
به زخم جان ودل ما مرهمی
باب مراد همۀ عالمی
تورنگ وبو به زمزمه می دهی
که عطر وبوی فاطمه می دهی
سوخته جان ها زشرار غمت
جان همه فدای عمرکمت
گذشته درفراق شب های تو
ندیده کس خنده به لب های تو
سه ساله ای وپُر ز جوش وخروش
رنج چهل ساله کشیدی به دوش
چون توکسی داغ صبوری ندید
این همه رنج وداغ دوری ندید
نشد دلت لحظه ای ازغم بری
تاکه شدی به رنگ نیلوفری
هیچ کسی نگفت جرمت چه بود
که شد رخت زضرب سیلی کبود
به نُه فلک شرر زده شیونت
کبود شد زتازیانه تنت
شبی که ماندی عقب ازقافله
پای توشد زخار پر آبله
تو شعله بردیدۀ تر می زدی
نالۀ ای پدر پدر می زدی
تو دیده ای جمال نورانیش
تو دیده ای شکسته پیشانیش
توشسته ای به اشک غم نای او
تو داده ای بوسه به لب های او
به وصف تو ای گل مینو سرشت
عشق به روی برگ گل ها نوشت
کجا کسی به غیرتوجان خود
نثار کرده بهر مهمان خود
وفائیم ملول وخسته دلم
به یاد ناله ات شکسته دلم
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
از غم هجر پدر ناله کشیدن سخت است
طعنه از حرمله و شمر شنیدن سخت است
چقدر بر تن تو زخم بیابان مانده
من بمیرم، به روی خار دویدن سخت است
چقدر جسم شما آب شده بی بی جان
غل و زنجیر به دنبال کشیدن سخت است
چشم تار تو شده علت افتادن ها
نیمه شب باشد و تاریک، ندیدن سخت است
تو که از عمر کمت خیر ندیدی بی بی
مثل زهرا، چقدر زود خمیدن سخت است
چقدر پشت سر قافله ها جا ماندی
این همه درد کشیدن، نرسیدن سخت است
به نوک نیزه نظر می کنی و می گویی:
دل از این ماه دل آرام بریدن سخت است
#وحید_محمدی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
آخر از راه می آید پدرم صبر کنید...
می رسد نور دو چشمان ترم صبر کنید...
خواب دیدم که به من گفت می آید پیشم
من که از آمدنش با خبرم صبر کنید...
عمه جان از تو خجالت زده هستم اما
به خدا کم بشود درد سرم صبر کنید...
ناقه آهسته برانید دگر خسته شدم
به خدا درد گرفته کمرم صبر کنید...
با طنابی که به دستم زده اید ای لشگر
نَکِشیدم که شکسته است پرم صبر کنید...
پیش چشمان عمو نیزه به کتفم زده اید
من شکایت به عمویم ببرم صبر کنید...
آنقدر ناله زنم یا ابتا می گویم
تا خودِ حشر بماند اثرم صبر کنید...
شب شد و ناقه زمینم زد و عمه هم رفت
بی امان داد زدم در خطرم صبر کنید...
کاش پاهای مرا هم به شتر می بستند
تا نیفتد به بیابان گذرم صبر کنید...
زجر نگذاشت بگویم که چرا جا ماندم
گفتم اینقدر نکش موی سرم صبر کنید...
گفتم ای زجر مزن من که خودم می آیم
همه جا تار شده در نظرم صبر کنید
ضربهء زجر مرا یاد مدینه انداخت
یاد زخم فدک و پهلو و سینه انداخت
#مجتبی_شکریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
حالا که با سر آمدهای سوی عمه
آرام سر بگذار بر زانوی عمه
حالا که ای کشتی، تو را درهم شکستند
پهلو بگیر آرام پس پهلوی عمه
از کوفه که با خطبه لشگر را بهم ریخت
دیگر نمی آیند رو در روی عمه
دست مرا در دست های خود نگه داشت
هر قدر ضربه خورد بر بازوی عمه
نه معجری دارم نه روبند درستی
خیلی خجالت میکشم از روی عمه
غصه نخور، چون درحجاب نور بودیم
چشمی نیفتاده است بر گیسوی عمه
گفتم سر تو سنگ خورد، آنجا که دیدم
خون میچکد از گوشه ابروی عمه
#آرش_براری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام
دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام
دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام
صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!
زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام
حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد
گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام
هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام
ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین
گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام
بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند
ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام
آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد
زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام
دخترت با درد پا طی مسافت میکند
پای من زخم است پای زخم اذیت میکند
#سید_پوریا_هاشمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
آنکس که زد نقاب حلالش نمیکنم
خندید بی حساب حلالش نمیکنم
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب! حلالش نمیکنم
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
میبرد با شتاب حلالش نمیکنم
حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمیکنم
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمیکنم
او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب
من زیر آفتاب! حلالش نمیکنم
مارا خرابه ای دم بازار شام برد
ای خانه اش خراب!حلالش نمیکنم
درسفره غریبی ما نان خشک بود
برسفره اش کباب حلالش نمیکنم
حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم
شد حرف انتخاب حلالش نمیکنم
هرجور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمیکنم
#سید_پوریا_هاشمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
بر نیزهها از دور میدیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار میشد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودیهای چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
#یوسف_رحیمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
بابا بنگر رویِ بههمریختهام را
وا کن گرهِ موی بههمریختهام را
دیگر رَمَقی نیست به رویت بگُشایم
چشم تر کمسویِ بههمریختهام را
من فاطمهی شام شدم خُورده نگیرید
لرزیدنِ بازوی بههمریختهام را
آرام کن عمهّ تو پس از حرفِ کنیزی
این خواهرِ کمروی بههمریختهام را
هر تکهای از زیور من دستِ کسی رفت
پیدا کن النگوی بههمریختهام را
در شامِ غریبانِ من آرام بشویید
خونابهی پهلوی بههمریختهام را
زیبایی دختر یكیاش مویِ بلند است
صد حیف كه گیسویِ بههمریختهام را..
#محمد_جواد_پرچمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مصائب_شام
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است
هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست
لباس عید به تن کرده اند مردم شام
فضای شهر چراغان و غرق تزویر است
نوای هلهلۀ مردمان همانندِ
صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است
ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد
به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است
ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد
حدیث غُربت او ناله های زنجیر است
چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند
که در کمان دل خستگان همین تیر است
قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم"
به روی نیزه سری از تبار تطهیر است
پی هدایت مردم ز روی نی آید
نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است
به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا
هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است
مس وجود «وفایی» اگر که آوردی
غبار درگه این آستانه اکسیر است
#سیدهاشم_وفائی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
بادختران قافله ، در زیر نیزه ات
دامن گرفته ایم که نیفتی زمین پدر...
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حرم خانم #رقیه(س)/حتماً با وضو ببینید چون به یه زیارت خاص دعوتید😭
#پیشنهاد_دانلود👆
#حاج_محمود_کریمی🎤
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است
می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است
درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش
پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است
گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار
گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است
ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم
آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است
هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای
هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است
بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست
تربت کرببلا در اصل چوب محمل است
تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات
قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است
شد دخیل دامنت دستم که کشتی نجات؛
هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است
گوش پاره جای خود،اما دلیل گریه ام؛
ازشنیدن های الفاظی شبیه سائل است
#مهدی_رحیمی_زمستان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم
نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم
وسط آن همه اسباب جسارت بر ما
نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم
قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی
دیدم از گونه ی تو فاصله خیلی دارم
عقب افتادنم از قافله زجر آور شد
گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم
باعث زحمت جمع اسرا من بودم
خجلت از عمه در این قافله خیلی دارم
با وجودی که سر از پیکر تو شمر برید
من شکایت ولی از حرمله خیلی دارم
#محسن_صرامی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
به زحمت تکیه بر دیوار میکرد
گهی این جمله را تکرار میکرد
الاهی صورتش آتش بگیرد !
که با سیلی مرا بیدار میکرد
چه داغی بر جگر بگذاشتی زجـر
عجب دست زمختی داشتی زجـر
که هر کس دید گلبرگ رخم را
به طعنه گفت که گل کاشتی زجـر
چو زینب پیکرش را آب می ریخت
ستاره بر تن مهتاب می ریخت
همه دیدند چون زهرای اطهر
ز هر جای تنش خوناب می ریخت
نه تنها پیکرش بی تاب بوده
که گل زخم تنش خوناب بوده
چه کاری کرد سیلی با دو چشمش؟
که گوئی چند روزی خواب بوده
تمام پیکرش از درد میسوخت
لبش از آه آهِ سرد میسوخت
اگر چه شمع سـرخ نیمه جان بود
ندانم از چه رنگ زرد میسوخت
تمام درد بر جانم نشسته
رد خون روی دستانم نشسته
تو خوردی خیزران و، من ندانم
چرا زخمش به دندانم نشسته
#یاسر_حوتی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
چشمش برای پلک زدن وا نمیشود
میخواست ناله ای کند اما نمیشود
هم زخم های آبله اش درد میکند
هم جای تازیانه مداوا نمیشود
از عمر او اگر چه سه سالی گذشته است
قدی شبیه قامت او، تا نمیشود
چشمی نمانده است اگر دست میکشد
پایی نمانده است اگر پا نمیشود
سر را به زحمتی به روی دامنش گذاشت
حالا دگر خرابه عزاخانه میشود
بوسه گرفت از لب و میگفت زیر لب
هر بوسه ای که بوسه ی بابا نمیشود
#محمدحسن_بیات_لو
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
از غصه ی این فاصله بگذار نگویم
از غربت این قافله بگذار نگویم
از شمر نگو تو، به تلافیش پدر جان
از چشم بد حرمله بگذار نگویم
از قصه ی این صورت زخمی که نگفتی
از قصه ی این آبله بگذار نگویم
من پیر شدم جان تو آن دم که به پا شد
دور سر تو هلهله… بگذار نگویم
افتاد به بازارِ غلامان و کنیزان
روزی گذر قافله… بگذار نگویم
از بابت این درد سرِ معجر پاره
دارم ز عمویم گله… بگذار نگویم
بابا صدقه هیچ ولی خاری و دشنام
دادند به این عائله… بگذار نگویم
هر گاه سرت خورد زمین عمه زمین خورد
دق کرد از این قائله… بگذار نگویم
#وحید_محمدی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7