گفتمت سوختم از عشق ، دوایی برسان
آتشم را "به کنارم بنشین و" بنشان
کارم از کار گذشت و خبری از تو نشد
یک وصیت به تو از یار به لب آمده جان :
جگرِ سوخته را خاصیتی نیست رفیق
آبدار است ، بیا ، دیر مکن ، قدر بدان
نمک از لطف قدیم تو فراوان مانده
تو فقط زود برس ، داغ به دندان بکشان
اگرت قصد وفا نیست ز کوشش منشین
تو جفا پیشه کن و باز مرا سر بدوان
چون ز من کام گرفتی و مرا سوزاندی
مرحمت کرده و خاکستر مان را بتکان ...
#شکوه
#شعری
#محمد_امین_زاده
@sheari