من منتظرم تا که نگاهت به من افتد
تا باد صبا هم گذرش بر چمن افتد
آواره ی هر کوی ، سراپا شده ام گوش
تا بلکه ز احوال تو جایی سخن افتد
چشمان مرا پیرهنت نیز زیاد است
کافیست یکی دکمه که از پیرهن افتد
دلخوش به هوای وطنت بود دل من
قسمت شده اینبار رها در یمن افتد
دور از تو نه ، کوی تو نه ، از شهر تو هم نه
بیچاره چه کرده است که دور از وطن افتد؟
یک چای کنار تو ، چه رویای محالی !
من محو تماشای تو ، چای از دهن افتد
هر چند نگاهم به تو دیریست نیفتاد
ای کاش اقلاً تو نگاهت به من افتد ...
#یک_چای_کنار_تو
#عاشقانه
#شعری
#محمد_امین_زاده
@sheari