eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
135 دنبال‌کننده
536 عکس
239 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط باادمینای کانال @samtebaran @bambo28
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در اين روزگار  مه آلود در اين شكست ثانيه ها در اين كسر كوتاه             كوتاه مثل آه قدمهايم در اشتياق  كوهپايه هاست كوهپايه هايى پر از مرزه هاى وحشى پر از عطر سوسن هاى بى دريغ آنجا كه هرگز قدم نگذاشتيم و فردايمان هرگز نيامد و خورشيد بر دستان نجيبمان بوسه نزد ما اقاقيهاى چالاك دشت ايمان ما گلبرگهاى جلگه هاى عشق ما «پرستوهاى سبكبال» @shearhayeziba منبع: کانال تلگرامی باغ آینه و نور
فریاد کز این رِباط کَهگِل جان میکَنم و نمیکَنَم دل نه طاقت رفتن و نه خفتن نه حال شنیدن و نه گفتن جز وهمِ محال پرورم نیست میمیرم و مرگ باورم نیست @shearhayeziba
🖋 داستان سرودن شعر ( بوی جوی مولیان...) علت سرودن این شعر را چنین نوشته‌ اند که پادشاه بخارا امیر "نصر بن احمد سامانی" در زمستان در بخارا اقامت می‌کرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان می‌رفت. در سالی که به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمت ها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدین سان اقامت او چهار سال طول کشید. سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد. رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پرده‌ی عشاق آغاز به خواندن کرد: بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی هنگامی که رودکی به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامه‌ی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد. در طول تاریخ عده‌ی زیادی از شاعران از جمله سنایی، مولوی، حافظ، آذر بیگدلی و جز آنها از این قصیده‌ی رودکی استقبال کرده‌اند. 🖋 جعفربن محمد معروف به رودکی نخستین شاعر بزرگ زبان فارسی است. رودکی در رودک سمرقند چشم به جهان گشود و در ۶۹ سالگی در سال ۳۱۹ زندگی را بدرود گـفـت. @shearhayeziba
دلم دردی که دارد با که گوید گنه خود کرد تاوان از که جوید دریغا نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید مرا گفتی که ترک ما بگفتی به ترک زندگانی کس بگوید؟ کسی کز خوان وصلت سیر نبود چرا باید که دست از تو بشوید ز صد بارو دلم روی تو بیند ز صد فرسنگ بوی تو ببوید گل وصلت فراموشم نگردد وگر خار از سر گورم بروید غم درد دل عطار امروز چه فرمایی بگوید یا نگوید ------------------ 🖋فرید الدین محمد عَطّار نیشابوری شاعر و عارف فارسی‌زبان قرن ششم و هفتم قمری است. او با علوم مختلفی مانند قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، ‌طب، نجوم و کلام آشنایی داشت. الهی‌نامه، اسرارنامه، خسرونامه و منطق‌الطیر از آثار منظوم عطارند و تذکرة‌الاولیا تنها اثر او به نثر است. او در حمله سربازان مغول به نیشابور، اسیر و سپس در سال ۶۱۷ ق و یا ۶۲۷ق در سن ۹۰ سالگی کشته شد. عطار نیشابوری اشعار بسیاری در فضیلت امام علی(ع) سروده است. همچنین اشعاری در فضیلت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دارد. @shearhayeziba
پاییز وطن دارد او خانه و تن دارد در هر غم انسانی او لب به سخن دارد پاییز وطن دارد در قلبِ شکستن‌ها در گوشه‌ی اشک ما او دشت و دمن دارد وقتی دلِ تنگ ما ابرِ غم باران است نومید اگر باشی پاییز وطن دارد آغوشِ خزان باز است وقتی که تو غمگینی پشتِ همه باران‌ها مانوس‌شدن دارد بگذار که آغوشت پروانه‌ی گل باشد تا کی، خزان با تو در رقص، دو تن دارد بُگذار بگویم که گل نیز وطن دارد در حالت خوشبختی او نیز چمن دارد بگذار بگویم که حق تو، بهاران است چون قلبِ تو دریا است این تازه شدن دارد @shearhayeziba
دیروز اگر سوخت ای دوست غم، برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟  دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم من می روم سوی دریا جای قرار من و تو @shearhayeziba سلمان شاعریست که جوان مُرد با هزار شعر نگفته جهان شعر را در سال ۱۳۶۵ ترک کرد. سانحه: تصادف
خوش است حس که در پرده حیا باشد که بدنماست پریزاد خودنماباشد برهنگی نشود پرده شرافت ذات چه نقص دارد اگر کعبه بی قبا باشد کلید صد در بسته است جنبش نَفسَش لبی که خامش از اظهار مدعا باشد @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر روی برگ‌های پاییزی قدم می‌زنم می‌شکنم برگ‌ها را زیر پایم و آن‌ها مرا می‌شکنند رنگ‌های درختان به رنگ آتش و طلا می‌ماند برگ‌های زرد، قرمز و مسی به سطرهای کتاب سوخته می‌ماند @shearhayeziba 🖋نزار توفیق قبانی ( متوفای ۱۹۹۸ ) دیپلمات، شاعر، نویسنده و ناشر سوری بود.او در جهان عرب با شعرهای عاشقانه‌اش شهرتی بی همتا دارد.
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! ..... دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب ..... که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد بخوان دعای فرج را و ناامید مباش ..... بهشت پاک اجابت هزار در دارد بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است ..... خدای را، شب یلدای غم سحر دارد بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال ..... مسافر دل ما، نیت سفر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ..... ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا ..... حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد. @shearhayeziba
اما برای سپاس از تو آمده‌ام به خاطر غمی که در درونم کاشتی از تو یاد گرفتم گل‌های سیاه را دوست بدارم و آن‌ها را بخرم و در گوشه و کنار اتاقم پخش کنم @shearhayeziba