وقتی صدایت می کنم بشنو صدایم را
آورده ام اینجا برایت گریه هایم را
آغوش بگشا برغریبی بی کس وتنها
تابشنود عالم صدای ربنایم را
آری همانم که فراری بوده ازدستت
توخوب می دانی تمام ماجرایم را
آری همانم که سراپا غرق تقصیرست
اما توپوشاندی همیشه هرخطایم را
جاماندم ازپرواز نه !اصلا زمینگیرم !
زنجیر نافرما نی ات بسته است پایم را
من دور بودم ازتو؛ترسیدم زمین خوردم
حالا که من برگشته ام داری هوایم را؟
#زهرا_نظری
@shearvdastan
ناشناسی و چنین شیفته ام ساخته ای
وای اگر باز کنی روی شناسایی را
#شهریار
@shearvdastan
ای که برداشتی از شانهی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل، ولی
من پریشانتر از آنم که تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بیسبب نیست که پنهان شدهای پشت غبار
تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری!؟
#فاضل_نظری
@shearvdastan
من آن حکایت ِ شیرین من این روایت ِ تلخ
تو فکر میکنی این من همان من است؟ ببین!
#حسین_منزوی
@shearvdastan
هرکسی را هست صائب قبلهگاهی در جهان
برگزیدم از دو عالم من جناب عشق را...
#صائب_تبريزی
@shearvdastan
كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى
شب است و هجمه ى درد و مسكنهاى بى تاثير
من و بى خوابى و تا صبح در گير خود آزارى
نفس بى وقفه مى كوبد لگد بر سينه ى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مى بارى
چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظه اى دست از سر من برنمى دارى
به روى شانه مى ريزم برايت موج گيسو را
مبادا شانه هايم را به دست باد بسپارى
زمانى عاشقم بودى ، نفس بودم براى تو
چرا ديگر نمى خواهى بگويى دوستم دارى
نمى دانم به تاكيد كدامين فصل بى مهرى
نهال عشق را در باغ دلتنگى نمى كارى
درون قبر خود هر شب ، ميان برزخم شايد
بيايى و گلى روى مزار عشق بگذارى
نبودم ، نيستم هرگز گداى عشق اما تو
هزاران " دوستت دارم" به اين عاشق بدهكارى
#طاهره_داورى
@shearvdastan
الحُب أنْ أحبكِ ألف مرّة
وفى كُلّ مرّة أشعرُ أنى أُحبكِ للمرّة الأولى
عشق آن است كه
هزار بار دوستت داشته باشم
و هربار حس كنم اولين بارى است
كه دوستت دارم!
@shearvdastan
هر یک از دایره جمع به راهی رفتند
ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم
#سعدی
@shearvdastan
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
"پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست"
سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده
سرّ لولاک، ازاول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخاست
نفس پنج تن آل عبا بر میخاست
ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته
قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش
زد قدم زینب کبری به سر زانویش
بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت:
"شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان"
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر موذن زاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت
مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات
چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست
حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟
رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم
وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم
میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب
نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب
میشود صید نگاهت دل میدان حتی
باز شد روی تو آغوش بیابان حتی
رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت
کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت
ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است
بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است
بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را
کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را
مسعود یوسف پور
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم
@shearvdastan
ناگزیر از سفرم بی سر و سامان چون باد
به "گرفتار رهایی" نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند ؟!مگر می شود از خویش گریخت
"بال" تنها غم غربت به پرستوها داد!
اینکه "مردم" نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن ست که "یاران" ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ بجز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
@shearvdastan
حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد...
#گروس_عبدالملکیان
@shearvdastan
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی
در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر
سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟
دل در آن چاه ز نخ مرد و به مویی کارش
بر نمیآوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟
نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است
میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
پادشاه منی و من، ز گدایان توام
از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را
«حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟
#سلمان_ساوجی
@shearvdastan