eitaa logo
شعر و داستان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
80 ویدیو
44 فایل
مدیر کانال @rEzA1996 ارسال اشعار و انتقادات و پیشنهادها
مشاهده در ایتا
دانلود
آشیانِ منِ بیچاره اگر سوخت چه باک؟! فکرِ ویران شدنِ خانه‌ی صیاد کنید.. @shearvdastan
تلخ است روزگار، مگر با بهانه‌ای پیدا کنیم دلخوشی کودکانه‌ای ای عشق! سر بزن به دل سنگ من که گاه روید ز سنگ‌فرش خیابان جوانه‌ای گر چشم دوختم به تماشای این و آن می‌خواستم که از تو بیابم نشانه‌ای هرجا که خیره می‌شوم انگار عکس توست ما را کشانده‌ای به چه تاریک‌خانه‌ای از جور روزگار کسی بی‌نصیب نیست دیوانه‌ای گرفته به کف تازیانه‌ای @shearvdastan
💐 چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بر همه مردم ایران بویژه خانواده معظم شهدا و ایثارگران و شما مخاطبان عزیز کانال مبارک باد @shearvdastan
مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست بـــــــه زبــــــان آورم آن را کــــــه تــمــنـــا دارم چــیسـتم؟! خـــاطــره ی زخـــم فرامــوش شده لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی سنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وا دارم؟ چیـــزی از عمــر نمانده ست ولی می خواهم خــانــه ای را کــــه فــرو ریــختـــه بــر پــا دارم فاضل_نظری @shearvdastan
مثل یک پوپک سرما زده در بارش برف سخت محتاج به گرمای پرو بال توام! @shearvdastan
رنگ سال گذشته را دارد همه‌ی لحظه‌های امسالم سیصد و شصت و پنج حسرت را همچنان می‌کشم به دنبالم قهوه‌ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی‌گنجم دیده‌ام در جهان نما چشمی که به تکرار می‌کشد فالم یک نفر از غبار می‌آید مژده‌ی تازه‌ی تو تکراری است یک نفر از غبار آمد و زد زخم‌های همیشه بر بالم باز در جمع تازه‌ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم هم نمی‌دانم از چه می‌خندم، هم نمی‌دانم از چه می‌نالم راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی‌ست به غریبی قسم نمی‌دانم چه بگویم جز این‌که خوشحالم دوستانی عمیق آمده‌اند چهره‌هایی که غرق‌شان شده‌ام میوه‌های رسیده‌ای که هنوز من به باغ کمال‌شان کالم آه ... چندی‌ست شعرهایم را جز برای خودم نمی‌ خوانم شاید از بس صدایشان زده‌ام دوست دارند دوستان لالم @shearvdastan
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم @shearvdastan
. نسبت عشق به من، نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق تَرَم؟ یا تو به من؟! زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به جز آهِ سخن بعد از این در دل من شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی سود و زیان پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهدشکن باز با گریه به آغوش تو بر می گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن فاضل_نظری @shearvdastan
من از خود نیمه‌ای را دیده بودم عاقل امّا تو مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی ... @shearvdastan
هر که راه گفتگو در پردهٔ اسرار یافت چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت از بلند و پست عالم شکوه «کافر نعمتی» است تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت گر سَبُک سازی چو شبنم از علایق خویش را می‌توان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب شبنمی بنگر چه‌ها از دیدهٔ بیدار یافت! صیقل آیینهٔ گردون صفای خاطر است می‌شود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود می‌توان یک صبحدم در مُلک «استغفار» یافت شبنم از شب‌زنده‌داری بر سر بالین یافت «صائب» از خورشید، شمع دولت بیدار یافت @shearvdastan
با ما چه کرده بغض؛که دور از تو سال‌هاست لب باز می‌کنیم، سخن گریه می کند! @shearvdastan
ضرب المثل چه کشکی چه پشمی 😁 چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» @shearvdastan
🍂پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش 🍂پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید 🍂نگذارید که معصومه خبردار شود 🍂رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید شـــهادت حضــرت موســی‌بن‌جــعفر(ع) تسلیــت بــاد🥀🖤 @shearvdastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات خاصه امام کاظم(ع) 🤲اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ‏ 🤲النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ‏ 🤲اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ 🤲وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ‏ 🤲رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏ @shearvdastan
نپرس چرا می شوم دل است دیگر فقط "تُ" را می شناسد ...‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎ ♥️.♥️ @shearvdastan ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
«خدا عمرت دهد» آهسته این را گفت و ترکم کرد نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین... @shearvdastan
غنچه‌ی دلتنگ امشب میزبان شبنم است حرفْ بسیار است اما فرصت صحبت کم است آنکه مدت‌هاست از من چشم می‌پوشد تویی آنکه می‌گیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم عاشقی میراث ما از دودمان آدم است اشک می‌ریزد مدام از چشم‌هایم، بعد تو آنچه می‌بینم فقط تصویرهایی مبهم است از دلیل رفتنت چیزی نمی‌گویم به غیر دردِدل دارم ولی آیینه هم نامحرم است! @shearvdastan
چون طفل سرتقی که کشد مادرش به خاک دل خواسته تو را و‌ برایم نمی‌خرند @shearvdastan
قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست مرد صاحب‌درد، درد مرد، می‌داند که چیست هرزمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما حال تنهاگرد، تنهاگرد، می‌داند که چیست رنج آن‌هایی که تخم آرزویی کشته‌اند آن‌که نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست آتش سردی که بگدازد درون سنگ را هرکه‌ را بودست آه سرد، می‌داند که چیست بازی عشق‌ست کاینجا عاقلان در شش درند عقل کی منصوبهٔ این نرد می‌داند که چیست قطره‌ای از باده‌ی عشق‌ست سد دریای زهر هرکه یک پیمانه زین می‌ خورد، می‌داند که چیست وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم علت آثار روی زرد می‌داند که چیست   @shearvdastan
زُلفیم پریشانی ما را بنویسید بالیم پَر افشانیِ ما را بنویسید ما سجده به اَبروی کجِ یار نمودیم بد نیست مسلمانیِ ما را بنویسید یک لحظه نشستیم سرِ کوچه‌ی دنیا یک عمر پشیمانیِ ما را بنویسید از روزِ ازل عاشق آن زلفِ سیاهیم این قصه‌ی طولانیِ ما را بنویسید یا شرحی از آن عطرِ خوشِ سیب بخوانید یا قصه‌ی ویرانیِ ما را بنویسید یک‌بار بیایید به بین‌الحرمینش تا سجده‌ی پیشانیِ ما را بنویسید ما مستِ حسینیم حسینیم حسینیم این نعره‌ی طوفانیِ ما را بنویسید سودا زده‌ی طُره‌ی جانانه‌ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه‌ام امشب* تا عینِ علی گردشِ تیغِ دودَمِ ماست این گردش خورشید هم از پیچ و خَم ماست ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگیِ ما عدَم ماست* ما نسل به نسل از نَفَس فاطمه هستیم یعنی که علی هم  دَم و  هم بازدمِ ماست آنقدر به ما  لطفِ شما داد ، خدا هم گیرم که دو دنیا بدهد باز کم ماست این خاک فقط گوشه‌ی ایران حسین است از  کرببلا تا به خراسان حرمِ ماست این قلب نه  این بقعه‌ی شش گوشه‌ی عشق است این سینه نه  این خانه‌ی صاحب علم ماست ما را چه شرافت بِه از این ، خاک حسینیم یعنی که جهان نیز به زیرِ قدم ماست ما کاشیِ چسبیده به ایوانِ تو هستیم  سوگند به لبخند حسن آنِ تو هستیم آتشکده‌ی باده‌ی پیمانه‌ات آباد من خانه خراب توام ای خانه‌ات آباد انگشت نما بودنِ ما لطف کمی نیست ای عشق ، دلِ اینهمه دیوانه‌ات آباد یک نیم نظر غارتمان کرد عزیزم گفتیم ولی شوکت جانانه‌ات آباد یکبار به ایران زدی و مُلک گرفتی مُلکی که گرفته دمِ مستانه‌ات آباد ما پشتِ درِ خانه رسیدیم  گرفتیم این خانه و این خوانِ کریمانه‌ات آباد ما را جگری هست ولی سوخته از شوق قلبی که سپردیم به میخانه‌ات آباد ما را جگری بود ولی کرببلا بُرد هرگوشه‌ی شش گوشه‌ی شاهانه‌ات آباد ما زاده‌ی اشکیم برای تو بگِرییم بگذار که یک عمر به پایِ تو بگِیریم تا خیمه عزیزم خبرت را چه کسی بُرد از گودیِ گودال پَرت را چه کسی بُرد دیدم که زمین گیر شدی پیشِ جوانت بر رویِ عبایی پسرت را چه کسی بُرد در علقمه گفتند که پشتِ تو شکستند بر نیزه هلالِ قمرت را چه کسی بُرد در خیمه همه منتظرِ روی تو بودند پیغام تَنِ مختصرت را چه کسی بُرد فهمید حرم پیرهنت را  چه کسی کَند افسوس نفهمید سرت را چه کسی بُرد از شانه‌ی اُفتاده‌ی زینب همه دیدند ارثیه‌ی زخمِ جگرت را چه کسی بُرد هر ضربه که خوردی دو برابر به پرش خورد دیدند که دردِ کمرت را چه کسی بُرد از کُنج تنور آمده‌ای گوشه ویران ؟ فهمید رقیه که سرت را چه کسی بُرد می‌گفت که اَبروی بهم ریخته داری ای وای چرا موی بهم ریخته داری *مفتون همدانی *کلیم کاشانی حسن لطفی @shearvdastan
به هر چیزی که آسیبی کنی، آن چیز جان گیرد چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی @shearvdastan
سرمه به غیر از اشک چشمم کاری از من بر نمی آید که از چشمه به غیر از آب چیزی در نمی آید نمیدانم چه میخواهند از جان من این غمها برای کشتن یک طفل که لشکر نمی آید اگر ایمان نیاوردم گناهم پای تنهاییست برای یک نفر بی دین که پیغمبر نمی آید تمام زینت صاحب عزا پیراهن تیره است به غیر از سرمه تزیینی به چشم تر نمی آید همیشه دوستان با دست پر مهمان من هستند برای دیدنم یک دوست بی خنجر نمی آید گمان کردم که هر کس آدمیزاد است انسان است نمی دانستم از هر چاه یوسف در نمی آید @shearvdastan
غافلی از حالِ دل، ترسم که این ویرانه را دیگران بی‌صاحب انگارند و تعمیرش کنند @shearvdastan