او تولد یافت جانبازی کند
میهنم ایران سرافرازی کند
او تولد یافت تا #رهبر شود
ما همه عشاق او دلبر شود
او تولد یافت گردد نور عین
برترین آقا پس از پیر خمین
ما همه عمار او باشد ولی
جان ما قربان تو #سید_علی
@shearvdastan
خوابی و چشم حادثه بیدار می شود
هفت آسمان به دوش تو آوار می شود
خواب زنانه ای ست به تعبیرِ گُل مکوش
گل در زمین تشنه ی ما خار می شود
برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک
آیینه پیشِ روی ِ تو دیوار می شود
دیگر به انتظارِ کدامین رسالتی
وقتی عصایِ معجزه ها مار می شود؟
باز این که بود گفت: «انالحق» که هر درخت
در پاسخ انالحقِ وی دار می شود.
وحشت نشسته باز به هر برگ این کتاب
تاریخ را ببین که چه تکرار می شود!
#محمد_علی_بهمنی
@shearvdastan
نظریه انتخاب می گوید:
خود ما هستیم که تمام اعمال مان از جمله احساس بدبختی مان را انتخاب می کنیم، دیگران نه میتواند ما را بدبخت کند و نه خوشبخت؛ تمام چیزی که از دیگران می توانیم بگیریم و تمام چیزی که به دیگران می توانیم بدهیم اطلاعات است؛ اما اطلاعات فی نفسه و به خودی خود نمی تواند ما را وادار به انجام کار یا داشتن احساسی کند. اطلاعات وارد مغز می شود و مغز آن را پردازش می کنند، بعد تصمیم می گیریم چکار کنیم.
همانطور که به طور مفصل در این کتاب توضیح داده ام، تمام اعمال و افکارمان را به شکل غیرمستقیم و تمام احساسات و بخش عمده ای از فیزیولوژی خود را انتخاب می کنیم. هر چقدر هم که احساس بدی داشته باشید، بخش اعظم وقایعی که در هنگام درد و بیماری درون بدنتان میگذرد نتیجه غیر مستقیم اعمال و افکاری است که انتخاب می کنید یا کرده اید.
📕 نظریه انتخاب
✍🏻 #ویلیام_گلاسر
📖@shearvdastan
کفش هایم کو
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر.
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
و نسیمی خنک
از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد.
بوی هجرت می آید:
بالش من پر آواز پر چلچله هاست.
صبح خواهد شد
وبه اين كاسه ي آب
آسمان هجرت خواهد كرد.
بايد امشب بروم.
من كه از باز ترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
حرفي از جنس زمان نشنيدم.
هيچ چشمي،عاشقانه به زمين خيره نبود.
كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد.
هيچكس زاغچه اي را سر يك مزرعه جدي نگرفت.
من به اندازه ي يك ابر دلم مي گيرد
وقتي از پنجره ميبينم حوري
-دختر بالغ همسايه_
پاي كمياب ترين نارون روي زمين
فقه مي خواند
چيزهايي هم هست،لحظه هايي پر اوج
(مثلا شاعره اي را ديدم
آنچنان محو تماشاي فضا بود كه در چشمانش
آسمان تخم گذاشت.
وشبي از شبها
مردي از من پرسيد
تا طلوع انگور،چند ساعت راه است؟)
بايد امشب بروم
بايد امشب چمداني را
كه به اندازه ي پيراهن تنهايي من جادارد،بردارم
وبه سمتي بروم
كه درختان حماسي پيداست،
رو به آن وسعت بي واژه كه همواره مرا مي خواند.
يك نفر باز صدا زد :سهراب!
كفشهايم كـو؟
#سهراب_سپهری
@shearvdastan
#شب_جمعه_حرم
نور توحید عیان است شب جمعه حرم
واقعاً مثل جنان است شب جمعه حرم
به خداوند و همه عالم امکان سوگند
بهترین جای جهان است شب جمعه حرم
کربلا قبلهی دلهاست خدا میداند
و چه حاجت به بیان است شب جمعه حرم
وعدهی ما شب جمعه حرم ثارالله
همه جا ورد زبان است شب جمعه حرم
شب جمعه همه آرام فقط گوش دهید
مادرش مرثیهخوان است شب جمعه حرم
مادرش آمده اما قد او خم شده است
قامتش همچو کمان است شب جمعه حرم
از همان لحظه که ارباب به گودال افتاد
خواهرش لطمهزنان است شب جمعه حرم
#حبیب_باقرزاده
@shearvdastan
رفتـــه ای فکـــر نکردی که پس از رفتـــن ِ تــو
چه کسی درک کنــــد حال ِ روانـــی ها را
هر شب ِ جمعـــه دلمـــ منتظـــرت می ماند
تا لبت تـــازه کند فاتـــحه خوانـــی ها را
با همان پاشنه هایـــی که بلنـــد است؛ بیــا
قبر ها دوست ندارنـــد کتانـــی هــا را
حامد_عسکری
@shearvdastan
آیت الله بهجت (ره) :
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم؟
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد
آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد ، خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
@shearvdastan
من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم
شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم
شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست
باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم
هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد
این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم
شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را
می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
#نغمه_مستشار_نظامی
@shearvdastan
دلم بهانهی تو را دارد
تو میدانی بهانه چیست ؟
بهانه همان است که شبها
خواب از چشم من میدزدد ........
بهانه همان است که روزها ،
میان انبوهی از آدمها
چشانم را پیِ تو میگرداند .......
بهانه همان صبری است ،
که به لبانم سکوت میدهد
تا گلایهای نکنم از نبودنت .......
#عباس_معروفی
جنایتکاری که آدم کشته بود، در حال فرار با لباس ژنده خسته به دهکده رسید.
چند روزچیزى نخورده بود و گرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت.
دودل بود که سیب را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدایى کند. توى جیبش چاقو را لمس مى کرد که سیبى را جلوى چشمش دید! چاقو را رها کرد... سیب را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت: «بخور نوش جانت، پول نمى خواهم.»
روزها، آدمکش فرارى جلوى دکه میوه فروشى ظاهر میشد. و بى آنکه کلمه اى ادا کند، صاحب دکه فوراً چند سیب در دست او میگذاشت. یک شب، صاحب دکه وقتى که مى خواست بساط خود را جمع کند، صفحه اول روزنامه به چشمش خورد. عکس توى روزنامه را شناخت .زیر عکس نوشته بود: «قاتل فرارى»؛ و جایزه تعیین شده بود.
میوه فروش شماره پلیس را گرفت ...
موقعی که پلیس او را مى برد، به میوه فروش گفت : «آن روزنامه را من جلو دکه تو گذاشتم . دیگر از فرار خسته شدم. هنگامى که داشتم براى پایان دادن به زندگى ام تصمیم مى گرفتم به یاد مهربانی تو افتادم.
"بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد"
#گابریل_گارسیا_مارکز
📚 @shearvdastan
هوا را ميبينی؟
تكليفش با خودش معلوم نيست!
ميبارد،
نميبارد،
گرم است،
سرد است،
طوفان ميكند،
ميسوزاند،
درست مثلِ "تو"
يک ناپايداري مطلق...
#علی_قاضی_نظام
@shearvdastan
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
#حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan
پیش از تو آب، معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخِ کبود
اما دریغ! زهرهی دریا شدن نداشت
در آن کویرِ سوخته، آن خاکِ بیبهار
حتی علف، اجازهی زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیقِ زمین، شانهی بهار
بیتو ولی زمینهی پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف ولی از هراسِ سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض، فرو بود حرفِ عشق
این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت
#سلمان_هراتی
@shearvdastan
همچنان ما همه از رسم تو خط میگیریم
رفتهای باز مدد از تو فقط میگیریم
نه فقط دست زمین از تو، تو را میخواهد
سالیانیست که معراج خدا میخواهد -
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظهای جای یتیمان عرب بنشیند
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار؛ عدم را بردار
باز هم تیغ دودم را به کمر میبندی
باز هم پارچۀ زرد به سر میبندی
تا که شمشیر تو در معرکهها هو بکشد
نعرۀ حیدری «أین تَفرّوا» بکشد
باز از خانه میآیی به خداوند قسم
رستخیزانه میآیی به خداوند قسم
تا زمین باز هم آباد شود باز بیا
ای بزنگاه ازل تا به ابد باز بیا
تازه این اول قصهست حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد
عرش را غرق تحیّر کند و برگردد
دیر یا زود ولی میرسد از راه آخر
یک نفر عین علی میرسد از راه آخر
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که بر میگردد...
#سیدحمیدرضا_برقعی
پیشاپیش میلاد حضرتش عج مبارک
@shearvdastan
نگـــاه رحمتت بــر مـــاست؛ میدانم که میآیی
ز اشــک دوستـان پیداست؛ میدانم که میآیی
گـذشته چـــارده قـــرن و هنــوز ای یــوسف زهرا
تــو تنهـــا و علـی تنهــاست میدانم که میآیی
بــه گـــوش شیعـــه از پشـتِ در آتــشزده گویی
صـــدای نالــۀ زهــــراست میدانــم کــه میآیی
بـه یــاد کـــربلا، کــــرب و بلا شــد عـــالم امکان
زمــان، هـر روز عاشوراست، میدانم که میآیی
هنـــوز آیــــات قــــرآن از لـب جــدّت بــه نوک نی
بـه گــوش زینـب کبـراست، میدانـم که میآیی
بــه یـــــاد آبآب تشنگــــان، چشـــــم محبـــانت
ز اشک و خون دل دریاست، میدانم که میآیی
هنــوز آن زخـم پیکـانی که بر چشم عمویت خورد
به چشم خونفشان ماست میدانم که میآیی
تمــــاشـای خیــــالیِّ ســـر اصغـــر بـه نــوک نی
شــرار آتــش دلهــاست میدانــم کــه میآیی
بــه خــون پــاک مظلـومانِ عالم میخورم سوگند
کــه مهدی مصلـح دنیـاست میدانم که میآیی
اگرچه غایبی «میثم» به چشم خویش میبیند
لــوای دولتت بـــرپاست میدانــم کـــه میآیی
#غلامرضا_سازگار
@shearvdastan
همه عجله دارند!
مردم به معنایی در زندگیشان نرسیدهاند
به همین دلیل پیوسته شتاب دارند که آن را بیابند
به فکر اتومبیل بعدی، خانهی بعدی و شغل بعدی هستند...
بعد میبینند که اینها مقولاتی تهی و بیمعنا هستند
از این رو به دویدن ادامه میدهند ...
📕 سهشنبهها با موری
✍🏻 #میچ_آلبوم
📚 @shearvdastan
#تلنگر 📚
عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.
آنگاه عقاب است و دوراهی:
--> بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود<--
ولی چگونه؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مُرد...
«انتخاب با خودِ توست...!»
📚 @shearvdastan
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم:
غنچهای بود که گل کرد ولی چیده نشد
من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چهبسا طعنهزدنهای تو بخشیده نشد
ای که مهرت نرسیده ست به من، باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعى كردم كه بفهمانم و فهمیده نشد . ...
#سجادسامانی
@shearvdastan
دعا میکنم باز بــــــاران بیاید
بر آوار من حس طوفان بیاید
دعــا میکنم مثـل هر شب نباشد
کسی سمت دل های لرزان بیاید
به یک تار مو بسته اوضاع گردون
که یک جــمعه تکــرار قـــرآن بیاید
نسیمی پر از عطر کوثر ز خیبر
به چشـمان خاموش کنعان بیاید
غم ذوالفقار از نگـــــاهش بریزد
به خون خواهی نسل انسان بیاید
پر از بغض چاه از یتیمان بگوید
به دلــداری یـــاس پنـــهان بیــاید
و بر خالی سفره های دوباره
به نــام بلنــدای او نان بیاید
جنون میوزد بر من ای کاش باران
به لب خشـــکی این بیــابــان بیاید
کبوتر کبوتر جهــــان پر بگیرد
غریب از غروب خراسان بیاید
اللهم عجل لولیک الفرج
@shearvdastan