●○
تا بر فراز کشتی شیعه یکی چون تو نوح هست
ما را ز موج و تلاطم هراس نیست
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
●○
رفته بر بام جهان نعره خون خون خواهی ما
اِذن می خواهد از عشق لشکر آزادی قدس
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
●○
شبِ شور انتقام است
شبِ ناز شصت نوشین
بنشین دلا و چون بین
در خیبری گشاید
#بداهه
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
زین قیل و قال جهان سخت خسته ایم
کو خلوتی که در آن با توحرف هاست
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
بعد از هزار شبِ رفته از قرار
ای کاش ماه بیاید به منزلش
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
بازآ که بی حضور تو تلخ است کام ما
بازآ که بی تو چه زهر است جام ما
بازآ که سوخت ز حسرت دو چشم و باز
باز است در که بیایی به بام ما
#محرم_درویشی
#ارسالی
شب فزون می کند اندوهم را
چاره کار اگر دست تو، این شعله گرم
این روشنیِ این شب تار
این دو تمثیلِ وصال
نیست در این شب سرد
خود بگویم که چه باید کردن!
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
اگر چه بال و پری هست و شوق رستن از این تن
ولیک حصار بلند است و خو گرفته به خاکیم
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
●○
ای عشق ؛
ای با شکوه ترین واژه جهان
و ای زیبا ترین کلامِ آدمیت
چه قصه ها که نهفته نیست در دهان گودِ تو...
بی تو هیچ شاعری حرفی برای گفتن ندارد!
#ارسالی_شاعر_محترم
#محرم_درویشی
@shearvdastan
اگر چه بی تو در بندم
به اندوه تو خرسندم
مداوا می کند یادت
دل غمدیده ی ما را
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
@sheatvdastan
صحبت از احساس شد عباس مے آید بہ یاد
مردے از جنس خود الماس مے آید بہ یاد
او ڪہ در عشق و وفا همتا ندارد در زمین
وقت جنگ در راہ حق شمشیر دارد در ڪمین
روز عاشورا ڪہ لب خشڪیدہ بودش از عطش
چون ڪہ طفلان تشنہ دید جوشید از چشمش غمش
خون بہ جوش آمد ز داغ یڪ بہ یڪ همرزم خویش
مشڪ ها برداشت و سوے ناڪسان آمد بہ پیش
زد بہ شط ،جملہ همہ پیمانہ ها را آب ڪرد
نوبت خود ڪہ رسید نَفس خودش را خواب ڪرد
دست رد هم بر لبش هم بر هوا زد آن جوان
ناگهان بارید از هر سو سہ تیغ از آسمان
جَست با تیغ و زرہ بر دشمان فریاد ڪرد
ناگهان بار دگر آن ڪودڪان را یاد ڪرد
مشڪ ها پر آب شد راہ بیابان را گرفت
هر ڪسے را در رهش با تیغ از جانش گرفت
تا سپاہ دشمن آمد صف بہ صف در پیش او
نعرہ زد بر ڪوفیان ڪہ اینڪ من و این آرزو
گفت هر ڪس را ڪہ رہ بندد برویم آن ڪنم
مثل حیدر (ع) ڪہ شڪست آن در بہ او من آن ڪنم
نیزہ اے ناگہ رسید بر دست و بازویش نشست
تیرِ دیگر بر سر و یڪ تیر بر چشمش نشست
خم شدو با لب تمام تیر ها را ڪَند و بعد
با لب خشڪش گرفت آن مشڪ ها را بعد و بعد
یڪ نظر بر خیمہ ها ڪرد و گرفتش راہ پیش
سوے ارباب و برادر سوے هم رزمان خویش
ناگهان آن روبهان بر شیر میدان تاختند
جسم پاڪ ِچاڪ چاڪش را زمین انداختند...
السلام علیڪ یا ابوالفضل العباس (ع)
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم
#تاسوعا
@shearvdastan
مثل کوهیم و از این فاصِله هامان چه غَم است ...
که در این عشق چو فرهاد پر آوازه شدیم
#محرم_درویشی
#ارسالی_شاعر_محترم