eitaa logo
شعر و داستان
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
78 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
●○ رفته بر بام جهان نعره خون خون خواهی ما اِذن می خواهد از عشق لشکر آزادی قدس
●○ شبِ شور انتقام است شبِ ناز شصت نوشین بنشین دلا و چون بین در خیبری گشاید
گاهــی بهـــانـــه ای مـی شــود یــک غزل زلفــی بــه شـانــه ای مـی شود یک غزل دنــبــال صــید کــردن واژه هـــا مــبــاش دامــی و دانــه ای مـــی شــود یک غــزل گاهــی کــنــار بـــاغــچــه و گلـــدان ســـبز بــرگ و جـوانـــه ای مـی شــود یـک غزل از دل بخــوان حــدیث عشق و عـاشقی چـونـان تـرانـــه ای مـی شـود یــک غزل گاهـــی دو دل میـــان کــوچـــه بــاغ یــار یــا یـــک نشـانـه ای مـی شـود یـک غزل گاهـی هـمیـن دو سـه حرف ساده هـم در هـر رســانــه ای مـی شــود یـک غزل از هــــر دلـــــی شـــرار آتــــشـی ز عشــق ســر زد زبــانـــه ای مـی شــود یــک غـزل از نـــی بگـــو ، ز ســوز دل کــه عــاقـبت در یـک زمــانــه ای مــی شــود یـک غزل گاهــی قـنــوت بســتــه ای و سبـز سبـز ذکـر شـبـــانـه ای مــی شــود یــک غــزل گاهـی کـه زانـو بغــل گـرفــتـه ای و تلخ در کنج خـانــه ای و مـی شود یک غزل چون بـی صدا سـروده ای و بـی انتـظار در هــر کــرانــه ای مـی شــود یک غــزل @shearvdastan
قـدم آهستـه برمی داردامشب با تو باران هم چـه شـور انگیـز بـا تـو راه می افـتدخیابان هم چوشبنم صبح پشت شیشه با لبخند می بینم شکوفا می شود با غنچه ی سبز تو گلدان هم نمـی ریـزد ز فـصـل سبز چشمان تو فـروردیـن بـه وجـد مـی آیـد از خـرداد دستان تو آبـان هم ضریح چشم هایت میدهدحاجت که می بینم دخــیـلی بسـته بـر کـفـرِ سـرِ زلـفِ تو ایمان هم ورق برگشته آن سانی که در وقت دو دل بودن تـفال مـی زنـد بـر چشمِ افـسونِ تو فنجان هم گذشت دوران سستِ آدم وحوا که خواهدخورد بـه آسـانی فـریـبِ گـنـدم روی تــو شیـطان هـم ببین سـوز وگداز داغِ هـجران درجهان کـم شد که میبینم بـه دوری کرده عادت پیـرکنعان هم @shearvdastan
هرقَـــدَر آوار گــریــه در نگـاهش بیشتـر قصـه هایش هرقَــدَر هم اشک و آهش بیشتر بمب های فسفــری، موشک، هواپیمــا و مین هرقَـــدَر آتش ببـــارد آسمانش بیشتـــر کودکـی هایش اگــر برباد رفتــه خانــه ام یا نمــایان می شــود سنگ بنـایش بیشتـر آسمانش گرچـه دلگیرست و دودآلـود و سرد غرق خون تا می شود خورشید و ماهش بیشتر آخـرین سـاعات ظلمت هرقَـــدَر تاریک تر صبح صـادق نیـز می گردد روشنایش بیشتر روشنی آن ســوی دریا نامتــان را می بـرد هرقَـدَر ابلیس نگـذارد، نوچـه هایش بیشتر ماده دیـــو آبستن دجـــال هاییست کــه از بنــی ابلیس دارد نطفـــه هایش بیشتـر شهــر ما اما پر از شیــران شــرزه، منتظر تا کُشـد ابناء شــر، از صــد هزارش بیشتر بغض مادر هم کَنَـد بنیـاد صهیــون را ولی اشک هایش می کنـد تاثیــر آهش بیشتـر کل عـرض کربلا یعنـی که کار افتـاده است دست ســـرهای جــدا و کاروانش بیشتـر آب بستن روی انسان، کار حیوان است و بس شـد مجسم کـربلا و صحنـه هایش بیشتـر خون اگر جاری شده در این خیابان ها بدان می شـود نزدیک "تر" صاحب زمانش بیشتر دست دجال زمان را خوب رو کرده ست این موج طوفـان تو و آن ماجــرایش بیشتــر دیدنت یک سطـر از بنـد ظهور منجی است می شـود واضــح تمـام آیـه هایش بیشتر @shearvdastan
مرغ دلم از خال تو افتاده به دام است افـتادن در دام تـو تـکرار مدام است آهسته قدم زن سر این کوچه که گویند هم دیدن وبوسیدن توگام به گام است بی شک دو نشان می زنی امشب نظری کن لب بر لب من نه که لبم بر لب جام است از شـاه مـزن دم کـه بر این تخت جلالی سلطان تو در ملک دلم همچو غلام است " گو شمع میارید در این جمع که دیگر" شب رفت و سحر آمد و این قصه تمام است تـرسـم شـکند تـیر نـگاه تـو دلم را هرلحظه که این آینه در محضر عام است ای کاش نبـیننـد حـســودان شب ما را " گل دربرو می درکف ومعشوق به کام است" @shearvdastan
دل بـــــلا دیـــده و گـفــتــه ست بــلــی روز الــست در ره پــر خــطــر عشــق همـین بـــوده و هــسـت خــواب آشفـتـه ی چشـمـان تــو مـی بینـد و بس هــر کــه دل را بــه ســر زلـف پــریشـان تـو بست سنــگ در دسـت تــو مــی بیــنم و دل می گـوید بــه فـدای سرت ای دوست اگر شیشه شکست روز دلــتـنــگی ایــن دل بـــه ســر آمــد کـه شـــبـی عشــق پـیدا شـد و درخـلوت این خــانه نشست حـافـظ آنگونــه کـه مـی گفت تـو را می خـواهـم "زلف آشفتـه وخوی کرده وخندان لب و مست" در خـیــالــم چــه شـــود آن کــه شبــــی بــاز آیــی "پیرهـن چاک و غزلخوان و صراحی در دست" پــــرتـــو مــهــری و بـــر مــا نــظری داشـتــه بــاش تـا بـه سـمـت تـو بـچــرخد گل آفــتــاب پـرست @shearvdastan
زین قیل و قال جهان سخت خسته ایم کو خلوتی که در آن با توحرف هاست @shearvdastan
گر چه دیشب وطنم زخمی دشمن گردید این نشانی است که دشمن ز هجومم لرزید ای که گفتی سخن‌‌ نرم به از شمشیر است تیغ بر سحر چنین یاوه سرایی ارزید هر چه سرو است فدای وطن و ناموسم بهر آزادی ات ای قدس نباید ترسید ( سجده در مذهب ما ) با خطرش شیرین است مرگ‌بر آنکه به هنگام خطرها خوابید زخم شمشیر به گفتار و سخن بد تر شد باید از ریشه بساط سگ صهیون برچید @shearvdastan
بعد از هزار شبِ رفته از قرار ای ‌کاش ماه بیاید به منزلش
بـی چــتــر مـی بـرند که بارانی ات کنند بازیـچـه ی ابـرهـای زمسـتـانی ات کنند راهی که میبرندبـه مجنون نمـی رسد لیلی بهانه ایست که بیـابانی ات کنند دلخوش به تیغ کند دست پدر مباش جایی برو که در اصل قربانی ات کنند دوران گنــدم و سیـب گـذشـت و رفـت امروزبه هربهانه ای شیطانی ات کنند صدتکه باش همچو آینه عیب نیست تــا چــلچـراغ جـشن خیـابـانـی ات کنند گلبرگ سـرخ شقایق باش که عاقبت از خـاک بـریـده و آســمـانـی ات کــنند زخمی دوباره به پنجـه خـویش میـزنی وقتی به خانه عشق مهمانی ات کنند @shearvdastan
من که میدانم دلت خوش روزگارت عالی است در  کنار من ولی جایت همیشه خالی است بعد  تو  با درد این غصه نمی آیم کنار زندگی بی تو  برایم قصه ای  پوشالی است تا که بودی زندگی  رنگین کمان  عشق بود طرح بی روحش کنون مانند نقش قالی است در شبم عطر تنت دیگر نمی پیچد دریغ عطر  شب بو ها گواه حال این بد حالی است ماه هم امشب در آمد بی فروغِ بی فروغ هر طرف رو میکنم پروینِ بداقبالی است آنچه آرامم کند در این سیاهی‌ها ی شب یاد تو با خاطرات سبز دشت شالی است جای تو گلدانی از جنس نجابت کاشتم حیف در گلخانه ام گلدان شوقت خالی است @shearvdastan
خواب دیدم که دارمت در بر چو گلی میکنم تو را پر پر من خطا کردم و جزا باید وین خطا را جزای مرگ شاید خواب دیدم که پر ز احساسی نکند تو همان گل یاسی؟ من نباید تو را میچیدم چقدر دیر فهمیدم نوش داروی بعد سهرابم غرق در میان غرقابم همه‌ی روز را بیدارم به چه کار آید این شب تارم؟ من به امید تو هستم بی تو من واقعا تهی دستم تو نباشی شعر میمیرد همه‌ی ذوق شاعر میمیرد و تو رفتی و شعر مرد مرگ با خودش شاعری را برد @shearvdastan
دوست دارم قدم زنم باتو زیر باران نم نم پاییز هم قدم با تو باشم و گوییم سخن ازعشق های شورانگیز درهوای قشنگ پاییزی بکشی تنگ تر در آغوشم ومن تشنه ی محبت را کنی از شور عاشقی لبریز خش خش برگها در آمیزند به ترنم. به حرف درگوشی وبخوانی برای من ازعشق یار زیبای تا همیشه عزیز خوانی احساس و عشق بانو را از نگاهی که فاش می‌گوید دوستت دارم ای بهار امید تا ابد تا به روز رستاخیز
مـرغ دل مــن پــــر زده از بــــام خــیـــالی در دامـنـت افـــتـاده به یک دام خــیــالی بـا فـکر پـریشان و سـر کوچه بـن بست افــتـــاده بـــه دنــبـــال گل انــدام خـیـالی آشـفته از آنـم کــه دل زار و پــریــشــان دل بسـته بـه گیـسـوی دل آرام خـیالی دم می زنـد از تـشنگی آهــوی مــن امــا تــر کـرده لب خشک خود ازکام خـیــالی چشمان خمار تو و آن وعـده ی مستی ای وای ز افـــســونــــگـری جــــام خــیـالی معـشـوق نـدانم که کـجا بـوده کــه از او پـر گشته بــه هــر بیت غزل نـام خیالی ختم است به بیراهه مسیر دل عـاشق دلخوش شده او ازچه به فرجام خیالی ازگنگی این جدول ضرب پرشده هرشب در هـندسـه ی ذهـن مـن ارقـام خـیـالی
اینهمه عاقل معابانه رفتار کردیم چه شد؟ بگذار اینبار دیوانگی کنم @shearvdastan
آید به سرت رنج و غم و حسرت بسیار روزی برسد پیر شوی خسته شوی یار   با ما که نکردیم بدی،چرخ چنین کرد  هرچند قَسم دادمَش،اِنگار نه اِنگار   در محفل ما جز غم و اندوه نمانده چند بیت غزل مانده و چند تکه ی آوار   تنهایی و بی خوابی و اندوه فراوان جان رفت و غمش ماند و غزل های دلی زار   در حسرت عشقش چو زمین گیر شدم من سهمم شد از این عشق فقط تکیه به دیوار   رفت و همه ی بودن او شد دو سه تاعکس  من ماندم و شب را به سحر کردن دشوار   دشمن نکند با دل من آنچه تو کردی یادت همه شب اشک شود بر سرم آوار   در اوج جوانی همه ی دل خوشیم رفت  با رفتن او خون به جگر شد دلِ غم خوار   صبر و خوشی و تاب و تحمل که نمانده یارب نظری کن به دلم، دست نگه دار  
خودش چون باعث درد است حاشا می‌کند، گریه که شب تا صبح حالم را تماشا می‌کند گریه نمی‌خواهم شکستم را ببیند هیچ‌کس، اما مرا هربار بین جمع رسوا می‌کند گریه به زور خنده می‌خواهم که رازم را نگه دارم ولی مشت من دیوانه را وا می‌کند گریه شنیدم خنده بر هر درد درمان است و می‌بینم که دارد دردهایم را مداوا می‌کند گریه یکی در آینه می‌پرسد از من خنده‌ات از چیست؟ به خود می‌آیم و حل معما می‌کند گریه دوباره درددل‌ها را غزل کردم که بنویسم دوباره زیر آن‌ها را چه امضا می‌کند؟ گریه... @shearvdastan
بسم الله الرحمن الرحیم نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است علت خلق دوعالم علم فاطمه است سر سجاده به‌جایی نرسیده است کسی هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است ذکر یافاطمه نقش است به سربند علی یاعلی ذکر دم‌وبازدم فاطمه است به دفاع از ولی و شان ولایت برخاست خطبه‌ی فاطمه تیغ دودم فاطمه است روی این نام همه اهل‌کرم حساسند استجابت به خدا در قسم فاطمه است دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟ تا امان‌نامه‌ی ما با قلم فاطمه است ظاهرا خلوت‌وخاکی‌ست، ولی در باطن دل هرشیعه ضریح حرم فاطمه است پسر فاطمه یک‌روز می‌آید از راه ای خوش آن روز که پایان غم فاطمه است
زخـمی کـه در سـینه ی او پهلو گرفته بود گـویـا بـه جان خسته ی او خو گرفته بود دسـتی کـه تکـیه گاه خـدا بـود از چـه رو هـرشب به جای قنوت به پهلو گرفته بود تنها نشانه ای از جمال خویش نظاره کرد آیینه ای کـه خداوند رو بـه رو گرفته بود شـب بــوی سـحـر خـیـز گلـشن مصطفی از عـطر نسـترن تـو شب ، بو گـرفته بود آخرچه نسبتی ست باگل یاس و میخ در یـا شعـله ای کـه بـه دامـان او گرفته بود غـربت غـریب نیـست در این قبیله ی غم یک روز هم علی دست به زانو گرفته بود عـالـم نـبـــود لایــق خـــورشــیـد روی او مـاهی کـه از نگاه شب هم رو گرفته بود در حیرتم چرا زمانه در آن زمان نسوخت وقـتـی که آتـش به بال پرستو گرفته بود بـاشــد تمـام هسـتی ام فــدای آن نجیب چـشـم غـریبــی کـه بـوی آهو گرفته بـود همـراه ایـن غـزل شکست بغـض سینه ام بغـضی کـه راه نـفس ، راه گلو گرفته بود آتش بــه جـان تو آن دم گرفـت که خصم در کـوفـه راه عـلی ز هــر سـو گـرفته بود رفــت آبــــروی زمـــانـــه بــی وجــود تــو زیـرا کـه عـالـم از نـام تـو آبرو گرفته بـود امــد بــه خــواب مـن آن آذرخـش سـحـر اذن ظـهــور از زبـــان بـــانـــو گـرفـتـه بـود شـمـشیـری از قـیـام و ذوالفــقـار انـتـقـام دردست خویش به دوصد آرزوگرفته بود @shearvdastan
دوستت دارم همیشه با آنکه خسته اَم ظاهر شادم نبین بسیار دل شکسته اَم اگر گمان بَری ای یار که فراموش شده ای از پنجره بپرس که به انتظار نشسته اَم دلخوش نشسته اَم که شاید گُذر کنی لعنت به شایدی که به آن دل بسته اَم جرعه جرعه شعر شده اَم در میان خنده اَت دلی که اثر نداشت به امید شعر نشسته اَم در میان نمازهایت طلب بخشش کن سپرده اَم به خدا و دلِ از هم گسسته اَم آه از این همه صبر و رنج بیهوده اُمید نمانده و زِ آرزوی سراب بجسته اَم @shearvdastan
خبر آمد گلی یا کودکی مرد خزان آمد به روی گل زد افسرد دو چشم مادرش از داغ هجران سرشک از دیدگان بر چهره افشرد درختان سرد و بی حس اند و بی برگ کسی فکری ندارد بهر این خرد گر آمد گل در این گلزار و بستان، چرا ریشه نزد ناگاه پژمرد ؟!!! درود ما بر آن آزادمردی ، که آهو را نراند و گل نیازرد ( غلام همت آن نازنینم ) که گرد غم ز روی بلبلی برد
بیت بیت غزلم درد کشیدن دارد سخن از کُنج لب یار شنیدن دارد به خدایی که همه عمر صدایش کردم سرخیِ طعم لب‌ یار چشیدن دارد آه سخت است فراقی چو یعقوب نبی عشق چون یوسف و یعقوب رسیدن دارد عشق دردی است چه زیبا و خدا هم عاشق دل بشکسته یِ یوسف خریدن دارد گفته بودم که دلم سخت پریشان حال است درد عشقی چو زُلِیخا کشیدن دارد همه گویند رهایش کن و جان را بِستان عشق او همچو اناری است که چیدن دارد توبه کردم که دِگر دل نَسِپارم هرگز دل ویران شده یِ خسته زِ کنعان،بریدن دارد شاید این مصرع کوته گناه است یارب شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟ @shearvdastan
لیلایِ من تنها نرو این جاده دلگیر است قلبم میان گیسوانت قفل و زنجیر است لیلای من بارسفر بستی نمیمانی؟ این راه هم با آه و هم با ناله تسخیر است ای بی وفا آخر چرا حالم نمیپرسی تا آخر دنیا خیالت در دلم گیر است بعد از تو من رؤیا نمی خواهم تمامِ من هرخواب دیدم خوانده اَم دردِ تو تعبیر است لیلا شدی مجنون شدم با قلب و احساسم رفتی نماندی این دلم در حال تعمیر است لیلایِ من در حق مجنونش چه ظلمی کرد گفتا تحمل کن همه دردت زِ تقدیر است من از تمام حق خود بگذشته اَم لیلا اما زمین گرد و خداهم همچو شمشیر است @shearvdastan
آمدی؟جانم به قربانت بیا دیگر بمان شرحِ دردی که کشیدم را نمی گوید زبان در کنارم باش من پیرم درآمد خوش سخن بعدِ تو گشتم غریبه،غریبه در وطن خواب دیدم آمدی تعبیرِ خوابم کرده ای؟ دردِ بسیارم چو دیدی،فکرِ حالم کرده ای؟ رنگِ دنیایَم سِیَه،هم رنگِ چشمانت شده من که خوبم یار، اما سینه زندانت شده راستی من بعدِ تو دیگر اُمیدم نا گرفت در دِلم کو شور و شوق؟بسیار غم مأوا گرفت هرچه صحبت شد من گفتم،توهم حرفی بزن از نبودِ من،زمستان، کوچه یِ برفی بزن شالِ آبی اَت بِپوش و دلبری کن باز هم خنده کن جانم بگیر و بعد کن هِی ناز هم من صِدایت میزنم تو زیرِ چشمی خنده کن با لبت جانم جوابم دِه،دل را برده کن این صدایَت نیست اِنگاری سرابَت دیده اَم وای بر من،وای بر من،باز خوابَت دیده اَم شهریارا گفته بودی آمدی،حالا چرا من زِ پا اُفتاده اَم سایِه،بگو دیگر بیا @shearvdastan