eitaa logo
شعر و داستان🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
125 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر کانال: @rEzA1996 ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/2222838
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوند، شاعر بود آنگاه که تو را آفرید. @shearvdastan
ای دو صد رحمت بر آن پروین شعر پارسی کاو دو صد خوشه ادب پرورد در دامان خود کرد با تردستی اش نقش هنر را جابه جا مردمان را کرده با این نقش ها حیران خود با هنرمندیّ خود پروین سخن ها گفته است جمع کرده سیم و زر در دفتر و دیوان خود دستگاه سلطنت با زور ِ سر پنجه گذاشت تاج شاهی بر سر آبادی ویران خود آنکه خود را پادشاه آریایی خوانده بود دیو استعمار را آورد در ایران خود تا کلاه پهلوی را بر سر مردم نهد رو سیه گشته زنی با چهره عریان خود عالم و زاهد پریشان گشته از اعمال او هر کسی در گوشه ای مشغول با ایمان خود خون مردم ریخت در ایوان مشهد بعد از آن کرد بر پا جشن و شادی در دل ایوان خود در چنین احوال نقد پادشه ممنوع بود عشوه ها می کرد در دربار با توران خود خواب راحت را ز چشم مردمش بگرفته بود در خوشی بود و فراغت؛ شاد با پوران خود عاقبت خاک سیه بالین آنها گشته است چرخ گردون می دهد پاداش با میزان خود جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ @shearvdastan
دوبـــاره اربـعـیــن و شــور و حـــال تــازه ی دل هــا بـــه ذکــر یـا حـسیــن بــار دگــر بستیم محمل ها به دوش خویش داریم بار عشق و می زنیم دریا "کــجـا داننــد حــال مــا سبـــک بـــاران ســاحـل هـا" پیاده ، پای خسته ، هرم گرما ،تشنه روز و شب به شوق روی مهدی می رویم منزل به منزل ها زدیم دل را بـه صحرا و نـداریـم غـصه مـی دانیم که آسان می شود با نام زهرا هر چه مشکل ها قــدم بــا عشــق بــر خـار مـغیـلان مـی گذاریم ما نمـی افتـیـم ز پـا بــا دیـدن ایـن زخـم و تـاول هـا جـنــون تنــهـا جـــواب ایـن مـعـما را عـیـان سـازد چـه ها دیـوانـه ها دیدند دور از چشم عاقل ها جهـان راگشته بودیم جزضریح یارجایی نیست طـواف یــار کــردیم مــا بــه جــای دور بــاطل هــا @shearvdastan
بسم الله الرحمن الرحیم ترکیب‌بند مدح‌ومرثیه و مختوم به دعا برای ظهور به دست لطف تو معنای کم؛ "فراوان" است که درحریم تو "دارالکرم" فراوان است زبان گریه‌ی بی‌اختیار می‌گوید؛ "و یَسمَعونَ کَلامی" که غم فراوان است به کیمیای تو هر قطره می‌رسد به کمال کنار آب‌خوری جام جم فراوان است قرار شد که کنار تو بشکند تبعیض اگر که هم عرب و هم عجم فراوان است نمونه‌اند سلیمان و حاتم طائی گدا برای تو از این رقم فراوان است قسم به جان جواد تو می‌دهم گرچه برای عرض نیازم قسم فراوان است به شعر ساده‌ی من هم صله عنایت کن اگر چه دور و برت محتشم فراوان است دودست خالی و بار گناه آوردم به بارگاه تو آقا پناه آوردم... دوباره عرض‌ادب، عرض‌احترام از دور دوباره قسمت ما می‌شود؛ "سلام از دور" "سلام حضرت سلطان، مرا نمی‌طلبی؟" ببین چقدر فرستاده‌ام پیام از دور منی که دست به‌سینه گذاشتم هرصبح، سلام داده‌ام از روی پشت‌بام، از دور...! اویس نیستم، اما نسیم رحمت تو همیشه درد مرا داده التیام از دور نگاه نافذ تو آهوی خیال مرا به یک اشاره‌ی کوتاه کرده رام از دور به‌رغم فاصله، گلدسته‌های تو انداخت کبوتر دل تنگ مرا به دام از دور دلم هوایی دیدار توست از نزدیک... اگرچه لطف تو بوده‌ست مستدام از دور امید ما کرم توست یا امام رضا زیارت حرم توست یا امام رضا خوشا به حال هرآن‌کس که شد مسافر تو که جنّ و انس و ملک بوده‌اند زائر تو تمام ثروت عالم نصیب آن دل شد که مشهدی شده و آمده مجاور تو دل کبوتر صحن تو شاد خواهد شد دمی که پر بزند در حریم طاهر تو رضای توست رضای خدا امام رضا گذشته است اگر از همه به خاطر تو چقدر در دل خود با تو حرف‌ها دارد که بین قافیه‌ها گم شده‌ست شاعر تو حدیث جابر پیغمبر است مدرک ما به کافری هرآن کس که بوده کافر تو به لطف توست که ما گریه‌کن شدیم آقا هزارشکر که شد رزق ما شعائر تو اگرچه باعث خوشحالی است آمدنت ولی برای تو سخت است دوری از وطنت تو ای امام که از خاندان خود دوری غریب و خسته و تنهاترین و مهجوری جهان برای تو زندان تنگ و تاریک است به این دلیل که از خانواده‌ی نوری همین بس است برای غم تو ای آقا که در پذیرش حکم خلیفه معذوری چه صرفه‌ای‌ست در این منصب بلابهره برای تو که ولی‌عهد می‌شوی زوری؟ چقدر تهمت بی‌جا زدند نامردان ولی غمی به سلیمان نیامد از موری شهادت است فقط ارث خانواده‌ی تو تو نیز کشته‌ی زهر درون انگوری برای گریه به مظلومی حسین از تو رسیده‌است به ما روضه‌های مشهوری تو مُشرِفی به غم کربلا، تو روضه بخوان... تو روضه‌خوان حسینی، بیا تو روضه بخوان دلم گرفته از این روزگار یابن‌شبیب! ببین اسیر خزان شد بهار یابن‌شبیب! به‌هوش‌باش که "اِن کُنتَ بَاکیاً لِشَّیء" فقط برای حسینم ببار یابن‌شبیب همان که از اثر تشنگی به چشمانش شد آسمان و زمین چون غبار یابن‌شبیب همان که آب شد از آن زمان که بر نی دید که شد به نیزه سر شیرخوار یابن‌شبیب حجاب عرش خداوند بود عمه‌ی ما که شد به ناقه‌ی عریان سوار یابن‌شبیب از اهل‌بیت اسارت نرفته بود زنی علی‌الخصوص در آن گیرودار یابن‌شبیب ولی بدان پسرم انتقام می‌گیرد کشیده‌ایم اگر انتظار یابن‌شبیب به نیّت فرج عاجل امام زمان دعا کنیم برای دل امام زمان به هر نوشته‌ی دیگر مقدم است هنوز کسی‌که هرچه بگوییم از او کم است هنوز علاج هجر به‌جز صبح بودن او نیست که بزم هر شب ما طالب غم است هنوز خودش وحید و فرید و طرید خوانده شده ولی پناه و امید دوعالم است هنوز به انتقام عزیزان دین می‌آید او که روی گنبد اسلام ‌پرچم است هنوز اگرچه نیست، ولی لحظه‌لحظه با یادش بساط عاشقی ما فراهم است هنوز برای شستن درد فراق کافی نیست که روی گونه‌ی ما اشک نم‌نم است هنوز؟ خدا کند که به او مژده‌ی ربیع دهند که صبح‌وشام برایش محرم است هنوز. دعا کنیم شب هجر را سحر برسد زمان غیبت مولای ما به سر برسد @shaervdastan
بـــر لــب دمــــادم مــی بــــرم نـــام تــو را امـشب بـــایـــد بـمــانــد بــیــن مـــا ایــن مـــاجــرا امــشب از شـــوق تــو بـــر هـم نــهـــادم پـلــک هـایـم را امــا بــــه خـواب مــن نــمــی آیــی چـرا امـــشب از ایـــن کـــویـــر ســرد بــاران خــورده مـی دانم مـی افــتــم از ابــــر نـــــگاه تــــــو جــــدا امــــشـب پـیداسـت حـال مــن دگرگون است از دیشب از بــس کـشیـدم رنــج عــالـم بـی تـو تا امشب از ایـن هـیـاهــوی شـــلوغ کـــوچــه هــا بـــگــذر تــــا خــلـــوت آئـیــنـه هــا بـــا مـــن بــیـا امــشب داری کمان هردم به سویم میکشی ای کاش مــی کـرد یــک بــار دگـر چشـمت خطا امـشب دلخـوش بـه سـو سویی ز رویت بودم امـا کو گـم گـشته شـایـد مـاه مـن درسـایـه ها امشب هـرشـب ز چـشم مست تو گفتم ،نمی دانـم مـن بـی غزل سـر مـی کنـم اینجا چـرا امـشب هــرشــب صــدای نــالــه مـی آمـــد ز مــن ،امـ.ا افــتـاده نــی از دســتِ سـردم بـی صدا امشب گـرچـه بلنـد اسـت همچو گـیسوی تو امــا مـن مـی خـوانـمـش ایــن قـصـه را تـا انتـها امـشب از عشـق دیگـر همـچـو مــن حـرفی نخواهد زد هــرکــس بـــه درد بــی دوا شــد مبــتلا امـــشب دراین سـکوت سرد و این بن بست بی فـرجـام مــن مــی بـــرم دل را نـمـی دانـم کـجـا امـشـب بــایـدچو هر شب سـر زنـد ماه من از چشمت چــون آ یـنـــه داری اگــر لـطـفی بــه مــا امـشـب مــا لیـلـی و مـجـنــون و تنـهــا کـوره راه عشــق راهـــی نـــمـی مــانـــد بــرای مــا دو تــا امــشــب از فسا @shearvdastan
چــرا گــذر نـمــی کـنـی شـبــی از ایـن کــنـاره هـا بـیـــا خودی نشان بـده ، بــه حـرمت ستاره هـا منـم کـه شـعله می کشم همیشه از فـراق تـو بـیــا فــرو نـشــان دمــی ، تــو از دلـم شـراره هـا بــه شــوق دیــدن رخـت شــمـرده ام یـکـی یـکـی در این سـکوت سـرد ره، عـبـور ایـن سـواره ها من از تو دل نـمیکـنـم ، در ایــن مسیر پرخطر بـه جان من خورد اگر،هماره سنگ خاره ها اشــاره مـی کـــنــد بـــه مــن نــگـاه آسـمــانـی ات مرا ببـخش اگـر که مـن نـدیـدم ایـن اشاره ها گــزاره هـای بـــودنـت یـکــی دو تــا نــبــود و مــن چــرا نــظر نـــمـی کــنـم به ایــن هــمــه گــزاره هـا ببیـن که قـد کشـیــده ام بـــه قـامـت قــیـام تـو اگـرچــه قــد مـن نـبـود بــه قـدرِ ایـن قـــواره هـا به دادرس رسیده ام من هرغزل که خوانده ام بــه داد مـن رسیــده انـد ،هـمیـشه استخـاره هـا ازفسا @shearvdastan
بـاز آ دلـم هــوای تـو دارد به سـر هنوز این جان به شوق روی تو دارد اثر هنوز تنگ است سینه ام به چه واژه بیان کنم سوزم ، ولی تو از دل من بی خبـر هنوز
(وقتی تو را برتر از آدم آفریدند یعنی فراتر از دو عالم آفریدند) نامت که آمد روی لب‌های موذن بر گونه‌های صبح، شبنم آفریدند انگشتر خلقت نگینی چون تو می‌خواست نام تو را در قلب خاتم آفریدند وقتی تو را دردانه‌ی عرش خداوند وقتی دلت را کاشف‌الهم آفریدند حبل المتینی، سِرّ اسما خدایی نام تو را از اسم اعظم آفریدند آن روز اسماعیل، حتما «یا علی» گفت آن روز... آن روزی که زمزم آفریدند کعبه ترک دارد هنوز از اشتیاقت دیوار آن را گر چه محکم آفریدند دنباله‌ی ذکرت صراط‌المستقیم است ذکر تو را زیبا و مبهم آفریدند وصفت نمی‌گنجد میان بیت‌هایم واژه برای وصف تو کم آفریدند
مثل نوری که گذر می‌کند از پنجره‌ها می‌شوم محو تماشای تو از منظره‌ها به دعاهای سپیدار  لب چشمه قسم به صدای عطش‌آلود شب زنجره‌ها، قدر یک لحظه دلم تاب ندارد بی‌تو دوره‌گردی شده‌ام همسفر شب‌پره‌ها نیستی، در دل مهتابی و آرامم باز سور و ساتی‌ست به پا بین غم و دلهره‌ها می‌دوم سمت هیاهوی نجیب گل سرخ می‌چکد بغض من از خستگی حنجره‌ها یاد چشم تو مرا زنده نگه داشته‌است کهنه کی می‌شود آن ناب‌ترین خاطره‌ها بر لب طاقچه‌ها جای تو گل کاشته‌ام‌ کاش می‌شد که بیایی به لب پنجره‌ها @shearvdastan
سبک مشمار در دست ِمن این قد هلالی را که با آن می شمارم تک به تک،گلهای قالی را دلم پیمانه ی دست تو کردم خوب می دانی کـه صیقل داده ام با عشق این ظرف سفالی را اطاقم خـالی از حـس نبـودن گشته پر تـر کـن تـو امشب با حـضور سبز خود این قــاب خالی را مــرا تــا مشرق سبز خـیال خـویش خـواهد برد جـنوب زرد شـــرجـی خــورده ی چـشم شمـالی را پـریشــان خــاطرم امــا نســیم صــبح می دانــد که تسکین مـی دهد گیسوی تو آشفته حـالی را مخـور انــدوه جـالیـز و بیـا از دشـت بـیرون زن متـرسک تا حدودی امن کرده این حوالی را لبت تر ، ساغرت تر، چشم های آبی هرشب تر یقـین دارم که بـا خود مـی بـرد این خشکسالی را از فسا @shearvdastan
●○ تا بر فراز کشتی شیعه یکی چون تو نوح هست ما را ز موج و تلاطم هراس نیست @shearvdastan
شکستند شیشه ی عطری و بوی یاس می آید دوباره از برایـم لحـظه هـای خاص می آید تـفال می زنـم هـر بـار بـر قـرآن و مـی بیـنم شکوهِ آیه ی فتح ،سوره ی اخلاص می آید کمرخم میکندخورشید و می دانم که می دانی خـبر تـلخ اسـت و بـوی رفـتنِ عباس مـی آید چـرا نـالان نـباشد عنـدلیبِ بـاغ پـی در پـی گلویی تــازه زیــرِ تیغه های داس می آید خـدایـا مهـلتـی آخر کـه باران بگذرد امـشب که سیلِ اشکِ غم از دیده ی احساس می آید عبایت جمع تر کن، سایه بر گلها تو کمتر زن صـدای زوزه از حـلقـوم آن خنـاس مـی آید خیالست آنکه تیغ ازدست حزب الله فروافتد که اینک ذوالفـقار بـا تیغه ی الماس می اید @shearvdastan