دیگر نمی پرسد کسی در شهر حالش را
بیچاره دور گردنش پیچیده شالش را
گاهی که بیرون می زند از خانه با سختی
در پارکها هرگز نمی گیرند فالش را
وقتی سلاح و کوله پشتی روی دوش انداخت
حتّی نپرسیدند قدّ و سنّ و سالش را
وقتی کبوتروار فکر پر زدن می کرد
بردند تا اوج فلک فکر و خیالش را
با سینه ای زخمی شکایت می کند گاهی
از ظلم آنهایی که برچیدند بالش را
امّا اگر ذهنش شود با پرسشی درگیر
پاسخ نخواهد داد مسئولی سوالش را
وقتی که داروهای دردش می شود کمیاب
می گیرد از دستش کلاغی سیب کالش را
بی شک اگر روزی به فکر حق خود باشد
بدجور می گیرد جواب قیل و قالش را
تنها امیدش هست بهبودی که حاصل شد
با خواندن طنزی بخنداند عیالش را
مردی که دارد دست و پا و چشم مصنوعی
سیگار بر لب دارد و دردا ! مدالش را...
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
در این دنیای شور انگیز لبریز از گرفتاری
ندیدم واژه ای خوشتر ز ایثار و وفاداری
پریشان شد اگر آلاله ای در باغ اندیشه
بکن از گوهر نایاب و مهرآسا پرستاری
بدون شک رسد دستت به دست خالق گلها
اگر پا در مسیر حضرت دادار بگذاری
مقامت می رود بالاتر از آنچه می اندیشی
چنانچه دیگران را هم به کار خیر واداری
نکن خود را فدای آنچه دارد ارزشی ناچیز
اگر خواهی شود عشق الهی در دلت جاری
کمی اندیشه کردن بیمه خواهد کرد انسان را
به اوج اندیشه باید کرد اگر خواهان دیداری
پریدن از قفس با قلب زخمی در هوای یار
برای شاعر شیدا نباشد کار دشواری
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
کاش می شد درد دل با حضرت مهتاب کرد
مستقیماً گفتگو با نور عالمتاب کرد
وامدار حضرت خورشید خواهم شد اگر
عشقبازی را درین کاشانه می شد باب کرد
تا بماند یاد گلهای بهشتی جاودان
عکسشان را در دل تاریخ باید قاب کرد
کی گلستان می شود دنیا که با عطر نشاط
فکر آرامش برای لاله ی بی تاب کرد
جای باران قرص خواب آور اگر نازل شود
جنگجویان جهان را می شود در خواب کرد
کاش می شد با سلاح گرم جای تیر خشم
گل به سوی صلح جویان جهان پرتاب کرد
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
عشق وقتی که به در زد چمدان باید بست
خیمه در کوه و کمر زد چمدان باید بست
مرغ دل در طلب وصل به سرچشمه ی نور
به سراپرده که پر زد چمدان باید بست
غم اگر شعله به دلها زد و از فرط جنون
به گل باغ ، تشر زد چمدان باید بست
سیل غارتگر اگر نیمه شب از بخل و حسد
تیشه بر جان بشر زد چمدان باید بست
تا توان در بدنت هست برقص ای گل ناز
درد وقتی به کمر زد چمدان باید بست
به هوای سفری خوش که ندارد برگشت
عشق وقتی که به در زد چمدان باید بست
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
عاشق گلهای سرخ و پرپر ایران زمینم
تا ثمر بخشد نهال آرزو ، کوشاترینم
از شمیم غنچه های میهنم سرمستم امّا
وای اگر از بین شان زیباترین ها را بچینم
چیدن نیلوفران و لاله های ارغوانی
می زند آسیب بر پروانه های سرزمینم
در کنار نرگسی ها چونکه شب بو هم بکارم
لایق تحسین عاشق پیشه های نازنینم
خار اگر روید کنار رازقی ها در گلستان
ریشه اش را خشک خواهد کرد خشم آتشینم
دلنوازان را نوازش می کنم با مهربانی
گرگ خون آشام اگر حتّی نشیند در کمینم
شاد و خندان می نشینم زیر باران بهاری
تا شکوه لاله ها را صبح فروردین ببینم
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
عمری در این فکرم که بال و پر بگیرم
پرواز را در آسمان از سر بگیرم
چون کفتران جلد سقّاخانه ی دوست
از دست ساقی جرعه ای ساغر بگیرم ۰
بال رهایی را اگر بر تن بپوشم
جوشن ز اهل بیت پیغمبر بگیرم
از زینب و زهرای اطهر ، وقت دیدار
فردا برای حضرت مادر بگیرم
تا نور چشمم خاطرش آسوده باشد
چادر نماز از صاحب کوثر بگیرم
نقش نوینی روی گل از عشق و احساس
با خون برای پرچم کشور بگیرم
با بال زخمی می روم در کوی یاران
شاید نشان از لاله ی پرپر بگیرم
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
روزگاری که بساط عیش مردم جور بود
روی کرسی چایی و بابای ما کیفور بود
دسته دسته جمعه مهمان می رسید از هر طرف
دست بابای گلم ساز و دف و سنتور بود
جشن عقدی چون به پا می شد در آبادی ما
پشت بام خانه ها تا صبح غرق نور بود
تا بزک می کرد و می آمد به منزل
نوعروس
جیب ها لبریز نقل و قلبها مسرور بود
جز صفا و دلبری در خانه ی بابا نبود
گرچه چشم نارفیقان و حسودان شور بود
بین هفته قیمه می خوردیم یا شیرین پلو
جمعه ها ترخینه با برنامه و دستور بود
فصل تابستان اگر مهمان میامد توی باغ
او پذیرای همه با توت و با انگور بود
چون کبوتر می پریدم روی شاخ تک درخت
دختری را می پرستیدم که مثل حور بود
ناقلا با خنده ام نزدیک می آمد ولی
رفتم از جایی گرفتم زن که راهش دور بود
بعد مرگ سادگی وقتی تجمّل باب شد
دیدن از همسایه دیگر حسرت زنبور بود
خوش به حال جمعه شبهایی که مهمان می رسید
چون سر شب رختخواب ما ولو با زور بود
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
خندان شده در باغ و شکوفا گل سرخ
تا مست کند پرنده ها را گل سرخ
خواهی شود آسمانت آکنده ز عشق
پیوند بزن عقیده را با گل سرخ
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
روشنی در دل نشان عزت وپایندگیست
نور درظلمت کمال روشنی رخشندگیست
تا غروب زندگی خورشید عالمتاب باش
راز عزّتمندی دریا دلان بخشندگیست
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
خبر آورده کبوتر که جهان در خطر است
سیل و طوفان بلا رقص کنان پشت سر است
لرزه بر جان زمین افتد اگر در دل شب
سعی اصلاحگرایان زمان بی اثر است
آسمان بنگرد از خشم اگر شب به زمین
هدفش کشتن پروانه ی باغ سحر است
آنکه ویران شده شالوده ی اندیشه ی او
دربدر مانده و از ذکر خدا برحذر است
هر چه گفتیم فراهم شود ابزار نجات
خبر آمد که مخاطب کچل و کور و کر است
شهد شیرین شهادت نچشد خیره سری
که از احوال دل خلق خدا بی خبر است
خبر آورده کبوتر که ز جا برخیزید
زانکه خاموشی ما مایه ی ننگ بشر است
زندگی در قفس تنگ بجز رنج و عذاب
سبب مرگ گل و بلبل خونین جگر است
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
#انتخابات
@shearvdastan
الهی در جهان غوغا به پا کن
جهان را خرّم و دارالشّفا کن
هر آنکس را که دارد درد جانسوز
به مهر از غصّه و ماتم رها کن
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
@shearvdastan
در محرّم دل گرفتار حسین فاطمه ست
خوش به حال هر که بیمار حسین فاطمه ست
در محرّم هر کسی آزاده باشد در جهان
سرو دلخون و عزادار حسین فاطمه ست
پرچمش نصب است بر دروازه های شهر عشق
آنکه غمخوار و وفادار حسین فاطمه ست
هرکه گلها را نوازش می کند بی ادّعا
مثل هفتاد و دو تن یار حسین فاطمه ست
در ره گلهای سرخ و پرپر باغ بهشت
جان فدا کردن سزاوار حسین فاطمه ست
آرزوی شاعر شیدا پس از پایان شعر
پر زدن در راه دیدار حسین فاطمه ست
چاره ی درمان درد عاشق شوریده حال
بوسه بر دست علمدار حسین فاطمه ست
#مهدی_سیدحسینی
#ارسالی_شاعر_محترم
#محرم
@shearvdastan