چنان موجی که میکوبد به ساحل، داغ دریا را
به جان خسته ام میکوبی ای شب، درد دنیا را
ولیکن بعد طوفان ،میرسد ساحل به آرامش
چرا ای شب نداری همرهت آرامش ما را؟
#شب_نوشت
بهغیر دل که به دست خداست بست و گشادش
دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم
#صائب_تبریزی
@shearvdastan
🌻Tʜɪɴᴋ ʙɪɢ, ʙᴇʟɪᴇᴠᴇ ʙɪɢ, ᴀᴄᴛ ʙɪɢ,
ᴀɴᴅ ᴛʜᴇ ʀᴇsᴜʟᴛs ᴡɪʟʟ ʙᴇ ʙɪɢ..
بُزرگ فكر كُن ، بُزرگ باور كُن،
بزرگ عَمل كُن،
و نتيجه هم بُزرگ خواهد بود..
#ارسالی
پرنقشتر از فرش دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
#محمدعلی_بهمنی
@shearvdastan
شمعی و من دور سرت پروانه زهرا
سوسو مزن اینقدر در کاشانه زهرا
باشد، رخت را پشت پوشیه نهان کن
اما نرو اینگونه از این خانه زهرا
آن خانه ای را که نباشی در میانش
فرقی ندارد هیچ با ویرانه زهرا
قامت کمان گردیدنت ثابت نموده
ماندی به پای عشق من مردانه زهرا
من تازه فهمیدم چه آمد بر سر تو
وقتی نشد موی حسینم شانه زهرا
با اینکه با رفتن عجینی ، " کلّمینی "
آمادهی کوچی چه بی صبرانه زهرا
ای یاس پرپر گشتهی هجده بهارم
شد واژگون عمر تو از پیمانه زهرا
آیا خبر داری که در این چند مدت
در شهر پیغمبر شدم بیگانه زهرا ؟!
ذکر قنوتت مرتضی را پیر کرده
دیگر مگو "عَجِّل وَفاتی"جانِ زهرا
عرفان ابوالحسنی فاطمیه۱۴۰۳
#مرثیه_حضرت_زهرا_سلام_الله
#فاطمیه
@shearvdastan
خلقی از چشم و لب و زلف به راهی رفتند
من کمربسته عشقم، ز میان خواهم رفت
#محمد_سهرابی
#دیوار_نوشت
@shearvdastan
پس چرا دیشب نگفتی در دلت غم داشتی؟
من بجز دیوانگی با خود بغل هم داشتم؛
#شب_نوشت
@shearvdastan
مگر نسیمِ خَطَت صبح در چمن بگذشت
که گُل به بویِ تو بر تن چو صبح جامه درید
#حافظ
#صبحتون_بخیر
هر جای شهر یاد تو را زنده می کند
راهی نمانده، باید از اینجا سفر کنم
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می فرستمت
@shearvdastan
زان چشمِ سیه گوشهی چشمی دگرم کن!
بیخودتر از اینم کن و از خود به درم کن!
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعهی دیگر بچشان، مستترم کن!
شوقِ سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جوازِ سفرم کن!
دارم سرِ پرواز در آفاق تو ای یار!
یاری کن و آن وسوسه را بالوپرم کن!
عاری ز هنر نیستم امّا تو عبوری
از صافیِ عشقم دِه و عینِ هنرم کن!
صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
بارانِ منِ خاک شو و بارورم کن!
افیونزدهی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسهای از آن لبِ شیرین شکرم کن!
پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آنگاه
تا لذّتِ آغوش بدانی خبرم کن!
شرحِ من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژهی «تو» مختصرم کن!
#حسین_منزوی
@shearvdastan