آب شد بیآبرو، اما تو سقایی هنوز
رود شد مرداب و مُرد، اما تو دریایی هنوز
دخترانم با خدای آب، فکرش را نکن
غرقِ دریای عطش هم فکر آنهایی هنوز
بیعلَم، بیدست، بیسر هم علمدار منی
گرچه افتادی، ستونِ خیمهی مایی هنوز
شیرِ زخمی باز هم شیر است، حتی در حصار
غم مخور کرَارِ در خون، مثل بابایی هنوز
هر کسی یک شاخه از سروِ تو را برداشت برد
گرچه غارت شد تنت، خوش قدّ و بالایی هنوز
چشمها را خیره کردی با خسوفِ سرخِ خویش
ماهِ در حالِ غروبم!، بسکه زیبایی هنوز
جانِ بر لب را ببین، برگرد راهِ رفته را
یک نفس خرجِ برادر کن، مسیحایی هنوز
مادرم آمد تو را یک سر به داغِ کوچه برد
اشکهایت روضه میخوانند، آنجایی هنوز
ای مزارِ کوچکت صدها سوالِ بیجواب
چارده قرن است در مقتل معمّایی هنوز
رضا قاسمی محرم ۱۴۰۳
#مرثیه_حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#شب_نهم
#محرم
@shearvdastan
چهکنم ماهِ حرم این قمرِ ریخته را
تا به آغوش کشم برگ و بر ریخته را
دست بر سر بگذارم نگذارم ...ماندم
چهکنم این بدنِ مختصرِ ریخته را
دخترم چشم به راه است جوابش با تو
با چه رویی ببرم بال و پرِ ریخته را
🖤تاسوعا وعاشورای حسینی تسلیت🖤
کسی که سفرهی افلاک را بی وقفه نان میداد
چرا با تشنه کامی زیر پای شمر جان میداد
به زیر دست و پا روح عبادت دست و پا میزد
همان ساعت کسی در لشکر دشمن اذان میداد
مناجاتش به مقتل روبه پایان بود بی تردید
سنان تنها اگر یک لحظهی دیگر امان میداد
گمانم این خطا از کارهای قاتلش باشد
کجا سلطان عالم پشت سوی آسمان میداد
لگد کوب انچنان شد زیر پای مرکب دشمن
نسیمی پیکر او را در آن صحرا تکان میداد
حسینی را که من فهمیده ام حاجت اگر میدید
خود انگشتر بدون زخم دست ساربان میداد
رها شد کشته زیر آفتاب داغ آن صحرا
کسی که قد و بالایش به زهرا سایه بان میداد
سر او را اگر چه برد خولی با خودش کوفه
ولی انگشت او تنها مخیم را نشان میداد
سید محمد حسینی محرم۱۴۰۳
#مرثیه_امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#محرم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
#محرم
منت ایزد را که بر وفق مراد خویشتن
زود در خیل فداییگشتگان گشتم دخیل
#محتشم_کاشانی
#محرم
سر را به نی که زد دل مادر کباب شد
دنیای درد بر سر زینب خراب شد
چون کار شمر در ته گودال شد تمام
خولی برای بردن سر انتخاب شد
بعد از سه روز آن گل صد برگ سوخته
روی حصیر کهنه به سختی کتاب شد
خواهر که دید، زینت دوش نبی، به خاک
هر پلک روی هم زدنش هم عذاب شد
با چکمه داخل حرم الله می شدند
وقت غنیمت است اگر که شتاب شد
لشکر که رفت خیمه به دنبال غارتی
نوبت به پیرهای به فکر ثواب شد
یک مرد مانده در حرم او هم اسیر درد
سجاد تشنه بر سر سجاده آب شد
حسن کردی-محرم ۱۴۰۳
#مرثیه_امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#شام_غریبان
#محرم
به نام حضرت دوست...
امروز از صبح نام مبارک حضرت زینب سلام الله علیها در دلم می درخشد و ناخودآگاه بر زبانم می آید .
این کوه صبر امروز به طرز عجیبی قلبم را تسخیر کرده است.
آه که چه ها دید؟!!!
و چه ها کشید؟!!!
ما مدیون حماسه سازی این بانوی بزرگ هستیم...
انگار امروز حادثه روز عاشورا را از منظر او باید نگاه کنم.
قَلَّ صبری ... قَلَّ صبری ...
بی تاب در خیمه نشسته است...
میان خیمه ای غمگین نشسته زینب نالان
دو چشمش منتظر بر در دلش در صحنه میدان
همپای برادرش عزیزان را بدرقه است...
هر کدامشان پاره های جگر علی و زهرا و میوه های دل برادرانش هستند...
علی اکبر شبه پیغمبر ...
قاسم ابن الحسن... نوگل باغ حسن
برادران و برادرزاده ها...
از همه جانگدازتر آماده کردن دو نور چشم خودش برای رفتن به میدان است...
ای زینب! ایثار و از خود گذشتگی ات صبر ایوب و طاقت انبیا و اولیای الهی را هم به شگفت واداشته است!!!...
هر کدام از این جملات را که برایت می نویسم، با مکث می نویسم چرا که برای نوشتن هر کدام باید اندکی گریه کنم و خود را آرام کنم تا بتوانم ادامه دهم...
ای بانوی بزرگ! حتماً خودت هم در این لحظات جانفرسا به این شکل و حالت بوده ای...
تا قبل از شهادت اباعبدالله الحسین، سنگ صبورت عزیز زهرا بود... وجودش آرامش بخش دلت بود... وَجهُه یتلَالَو کانّه البدر فی لیله تمامه و کماله ... نور ولایت برادر برایت مایه تسکین و قوت قلب بود ... اما بعد از شهادت آقا چه کسی تو را تسلی و دلداری داد؟؟؟... چه لحظه ها و ساعت ها و روزهای سختی را پشت سر گذاشتی!!!...
مبخواهم هنوز از تو بنویسم اما گریه امانم نمی دهد... خودم را با خواندن و زمزمه نوحه های امروز سرگرم می کنم ...
باز زمزمه میکنم:
میان خیمه ای غمگین نشسته زینب نالان ...
فقط خداست که می تواند التیام بخش این مصیبت جانکاه باشد... از خدا طلب صبر می کنم... و از او سپاسگزاری می کنم که این حرارت و عشق به خاندان شما را در دلهای ما جای داده است...از خدا میخواهم که فرج آل محمد علیهم السلام را هر چه زودتر برساند که همه ما چشم به راه آمدن آن روز هستیم...
🌷مهدی موسائی دزفول
سه شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳ 🌷
#عاشورا
#محرم
#ارسالی_شاعر_محترم