بر پا بشود محشر کبری شب جمعه
آید ز حرم نالۀ زهرا شب جمعه
یک هفته نگه داشته غمهای دلش را
تا لحظۀ دیدار پسر، تا شب جمعه
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته
با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه
با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی
تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه
پیراهن خونی شده بر دست بگیرد
آشفته شود عرش معلّا شب جمعه
مادر گرۀ معجر خود باز نموده
در لحظۀ بوسیدن رگها شب جمعه
آن موی به هم ریخته که در پس در سوخت
گردد ته گودال هویدا شب جمعه
این بوسه کجا! بوسۀ گودال کجا و
یادی کند از زینب تنها شب جمعه
#قاسم_نعمتی
#شب_جمعه
@shearvdastan
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
چشم های منتظر با اشک های عاشقی
هر نگاهش حرف ها بسیار دارد جمعه ها
آفتابا امرکن تا ابرها پنهان شوند
آسمان بر تابشت اصرار دارد جمعه ها
بی تو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا
بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه ها
دلخوشم با جمله ای سرشار ازعشق و امید:
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
#محمدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shearvdastan
به مناسبت سالگرد شهادت عاشقانه شهید مظلوم دکتر بهشتی و 72 تن یاران کربلایی او قطعه شعر «عشق یعنی چون بهشتی سوختن» تقدیم به ساحت مقدس شهدای هفتم تیر...
هفتم تیر است و برپا شورعشق- گشته برپا آتشی در طور عشق
هفتم تیر است و خاطر ساز درد- از به خون غلتیدن مردان مرد
در دل آتش خلیلی شعلهوَر- بتشکن مردی به دوشِ او تبر
کربلای آتش است و آه و دود- غرقه در خون عاشقانی در سجود
چون علی در بحر خون، غرقابِ عشق- مست و مخمورِ شراب ناب عشق
پردۀِ غم مینوازد ارغنون- مسجد و محراب و منبر غرقه خون
هفتم تیر است و ایام بلا- آتش و خون کرده بر پا کربلا
با ولی در بدر و خندق بودهها- بر خمینی یاورِ حق بودهها
از خُم کوثر چو مست بادهاند- سر به نطع عاشقی بنهادهاند
غرقه در خون جسمِ هفتاد و دو تن- لالههایِ پرپرِ خاکِ وطن
با خمینی عهد و پیمان بستهها- عاشقانه با خدا پیوستهها
هفتم تیر است و زیبا روزِ عشق- زنده در خاطر غمی جانسوز عشق
عاشقانی گشته سرمست از بَلا- جرعه نوشانِ شراب لا اِلا
همرهِ پیری کلیمُالله ِعشق- کربلا را رهسپارِ راه عشق
همچو نوح آن پیرِ روحانی سرشت- در دل طوفان خونین تا بهشت
در عبور از وادی عینالیقین - کربلایی کرده برپا آتشین
آن بهشتی زادۀ اهل بهشت- آن ابوذر صورتِ اَشتَر سرشت
بر سَرِ پیمانِ با پیر خُمین- کرده برپا کربلایی چون حسین
تا بگوید اهل ذلت نیست او- بر ولایت یار زهراییست او
شد بهشتی در دفاعِ از حرم - ساقیِ آب آورِ بر دوش علم
همچو مردان مدافع بر دمشق - شد بهشتی کُشتۀِ در راهِ عشق
زنده در آتش سراپا سوخت او– بر ولایت دِین خود را توخت او
او مدافع بر حریم یار شد - کربلا را او علم بردار شد
او بهشتی بود و اهل درد بود - وصف او دریک کلام، او مرد بود
مانده با مولای خود تا پای جان – عاقبت رفت او حسینی از جهان
در میان آتش و آوار و دود- گُم شد او در وادی کشف و شهود
عاقبت همچون حسین فاطمه- سهم او شد کربلا در خاتمه
ترک سر در راه دلدارش نمود-عشق زهرا زنده بر دارش نمود
عشق یعنی چون بهشتی سوختن - دِین خود را بر ولایت توختن
عشق یعنی درد زهرا داشتن - شور رفتن کربلا را داشتن
با ولایت ماندنِ تا پایِ جان- عشق یعنی دل بریدن از جهان
شیعه یعنی چون بهشتی مرد عشق - رهسپارِ کربلایِ در دمشق
از می پیر جماران گشته مست- بیرق سرخ شهادت را به دست
جبهۀی حق را علم بردار شد- در دل نار او خلیل یار شد
گرد شمع فاطمه پروانهوار- در دل آتش بیامد بیقرار
در میان آتش او شوریده ووش- با شرار داغ زهرا گشته خوش
بیسر و بیپا و دستافشان و مست- در میان شعلهها از پا نشست
در دل آتش به حال و شور عشق- بالوپر میزد به خون، مسحور عشق
مرغ آتش زاده را آتش چه باک- کشتۀِ عشق و وفا را کِی هلاک
در میان آتش او مست طرب- ذکر یا زهرا مدام او را به لب
آتش اندر آتش افتاد از پرش- تا بماند از او بهجا خاکسترش
آمد از آن خاک و خاکستر پدید- آتش عشقی بر آن آتش مَزید
اندر آتش پر زد او ققنوس شد – چشمهای بود او که اقیانوس شد
شد بهشتی در دل آتش فرو- تا به ققنوسی کشد پَر، جانِ او
در میان شعلهها ققنوس شد- در حریم قُدسِ حق، قُدُّوس شد
پرکشید از خاک و افلاکی شد او- رهسپار عالم پاکی شد او
این سرانجام بهشتیهاست، عشق - در غروب کربلا زیباست عشق
از بهشتی گفتم و دردی غریب- شد قلم مست از شمیم عطر سیب
گفتم از آتش چو هفتتیر شد- داغ زهرا دل گریبان گیر شد
هرکجا آتش سخن آید میان- شیعه را بر دل غم زهرا عیان
بار دیگر بوی آتش بوی خون- خاک پاک مُلک ایران لالهگون
با خمینی بسته آن میثاقها- چون شقایق سینهسرخ داغها
یاد یاران خمینی، پیر دِیر- یاد مردان اهورایی به خیر
هفت شهر عاشقی را کرده سِیر- یاد آن پیر جمارانی به خیر
چون بهشتی ان دلاور مرد عشق – رهسپارِ کربلای در دمشق
کرده با خونجگر چون او وضو - ما حلب را پس بگیریم از عدو
هرکه دارد بر شهادت او هوس- در حلب ره تا شهادت یکنفس
یکنفس ره مانده زهرایی شویم - تا شهیدان اهورایی شویم
ای سپاه و لشکر آزاده کیش - در پی قاسم سلیمانی بهپیش
یاعلی، ای شیعیان آل عشق – پس بگیریدش حلب را چون دمشق
@shearvdastan
ما هر دو یک دلیم، ولی این وفاق نیست
از احتیاج بگذر اگر اشتیاق نیست
ما خستهایم و تشنه، ولی دست و پا زدن
راه نجات یافتن از باتلاق نیست
آیینهایم و غیر حقیقت نگفتهایم
در ما به قدر یک سر سوزن نفاق نیست
هرگز دو لفظ را مترادف گمان مکن
جایی که عشق نیست؛ «جدایی»، «فراق» نیست!
هر روز بیشتر به تو دلبسته میشویم
عشق از شناخت میگذرد، اتفاق نیست
دنیا هزار پنجره بر ما گشود و بست
اما دریغ، آینهای در اتاق نیست
#فاضل_نظری
@shearvdastan
این سبکبالان که تا عرش جنون پر کشیدند
آفتاب وصل را چون صبح، در بر میکشند
از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند
ذیل اگر گردد بلا لاجرعهنوش سر میکشند
هر مقام عشق را موقوف زخمی ساختند
بیسران در هفت شهر عاشقی سر میکشند
آفتاب دیگرند اینان که روز خصم را
تیره میسازند چون از کوه سربر میکشند
عرش با فریادهاشان همنوایی میکند
تا که از دل نعره اللهاکبر میکشند
آذرخش خشم اینان آتش قهر خداست
بیشهزار بتپرستی را به آذر میکشند
فصل دیگر میگشایند از کتاب کربلا
عشق را با جوهر خون نقش دیگر می کشند
تقدیم به روح بلندمرتبه و پاک تمام #شهدا
@shearvdastan
گرچه غمم به شدت مولا نمی شود
این ریسمان ز گردن من وا نمی شود
پیری که هیچ غربت و حتی امامتم
مانع برای کینه ی اعدا نمی شود
یک ذره هم رعایت حال مرا نکرد
ورنه به سادگی که کمر تا نمی شود
یک یک مصائبم به خدا مثل مادر است
گرچه یکی مصیبت زهرا نمی شود
آتش زدند باز دوباره به این حرم
اما شبیه خانه ی طاها نمی شود
گفتم امان بده که عبایی به تن کنم
یک لحظه صبر! گفت که اصلاً نمی شود
پایی که طعم خار بیابان چشیده است
دیگر برای صاحب خود پا نمی شود
گاهی نماز نافله در راه خواندنی ست
وقتی بساط سجده مهیا نمی شود
گرچه گهی مصائب من مثل عمه است
اما نصیب من که تماشا نمی شود
دیگر مرا به سیلی و با کعب نی نزد
این ظلم جز به زینب کبری نمی شود
با آن همه ملازم و با آن همه مرید
هرگز امام این همه تنها نمی شود
#محمود_ژولیده
@shearvdastan
دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
باور کنیم شأن تورا رَد نکرده است؟
این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر ِتو از در و دیوار ریختند
هرچند بین کوچه تنت را کشید و بُرد
دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد
باران تیر و نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مکان نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
#علی_اکبر_لطیفیان
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@shearvdastan
آسمان است و زمین دور سرش میگردد
آفتاب است و قمر خاک درش میگردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم خانه زهراست خجالت بکشید
این حسینیه دنیاست خجالت بکشید
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
میبریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟!
پیرمردی كه خمیده ست كشیدن دارد؟!
بگذارید لبش یاد پیمبر بكند
وسط شعله كمی مادر مادر بكند
شعله تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این كوچه زمینش نزنید
شاید این كوچه همان كوچه زهرا باشد
شاید آن كوچه باریک همین جا باشد
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه خود روضه مادر دارند
#علی_اکبر_لطیفیان
@shearvdastan