eitaa logo
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
248 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
747 ویدیو
31 فایل
حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمود :  پس به خدا قسم من بر حقّم و دوستدار شهادت هستم. شرح نهج البلاغه، ج6، ص99 و 100 ✨🌟✨ ✌ارتباط با ادمین @shia_heydari ادمین تبادلات👈 @Sead_gomnam_313 ✨🌟✨ شرایط کپی👇 کپی باذکر صلواتــ اللهم عجل لولیک الفرج 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
📲🌱 🌱 . . | | . . خیلے از بدخلقےها و ناراحتےهاے روحے آدم‌ها مال این است ڪہ عاشق نیستند. عاشق آرامش مےدهد و انسان را مهربان مے ڪند . آدم عاشق اگر محبتش واقعا عمیق باشد ، احساس مےکند بہ همہ چیز رسیده است و بجاے پرداختن بہ عیوب دیگران بہ حسن معشوق خود مےپردازد و غرق لذت بردن از محبوب مےشود. آدم عاشق دل سیر است. . "" "" . . ] . . 🌱 📲🌱
. | چہ‌خوشگل‌گفت محمدحسین پویانفر کہ الہے ما بہ محرمـ برسیمـ و این روزها بہ محرمـ نرسہ:) . . . |💔 .
♥🌱 🌱 . . | | . . چرا شهید خرازے لباس پاسدارے نمےپوشید؟ ایشان لباس پاسدارے ڪمتر بہ تنش میکرد در زمان جبهہ ما دونوع اورڪت داشتیم یک نوع اورکت خوب و شیڪ بود ما فرماندهان این را میپوشیدیم ولےاقاےخرازے آن اورکت کہ بسیجےها مےپوشیدند را مےپوشید بہ او میگفتم اقا خرازے شما چرا لباس پاسدارے نمےپوشید گفت میخوام بسیجےها نشناسند من فرمانده ام . . . . [ خاطره سرلشڪر رحیم صفوے ] . . | | . ] . . 🌱 ♥🌱
🌱✨دارد زمان آمدنت دیر میشود ✨🌱بی خبر دربزن و سرزده از راه برس 🌻حساب زمان ندارم بیا😢😔 عجل لولیک الفرج 🌺🌸
💟در روایتی امام علی (ع)میفرماید: 🍁مواظب باشید هیچ کاری شمارو از وقت نماز غافل نکند ببینین من با استثناها کار ندارم اره یه موقع هایی هست که واقعا زمان از اختیار من خارج است نمیتونم طوری مدیریت کنم که به نماز برسم ،یکی دیگه داره زمان رو برام مدیریت میکنه ⛔️ولی در کل تمام دغدغم اینه که به نماز اول وقتم برسم خب اینجا مشکلی نیست ،خداهم میبخشه قطعا اما یه موقع هایی است که از عمد نماز رو به تاخیر میندازیم میتونیم مثلا ساعت خوابمون رو تنظیم کنیم که به نماز برسیما اما نمیکنیم⛔️ ⛔️میتونیم نیم ساعت زودتر شروع به اشپزی کنیم که به نمازمون نخورها اما نمیکنیم یا بعضی افراد عادت دارن به تاخیر انداختن نماز 💟قربون امام باقر برم میفر مایند ؛ نمازهای پنج گانه تان را به وقت بخوانید ،و حق نمازهایتان را به جا بیارین که خداوند بعد از نماز تمام گناهایش را می آمرزد 🍃
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
💟در روایتی امام علی (ع)میفرماید: 🍁مواظب باشید هیچ کاری شمارو از وقت نماز غافل نکند ببینین من با اس
🌸 حی علی الصلاة بشتاب به سوی نماز😌 بچه شیعه خدا داره صدات میزنه ها یه وقت نگی بعدا بدو در آغوش سجاده 🙃
#به_رنگ_مادر
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت_سـی‌ودوم عرفان
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ دست سوخته اززبان سیدروح الله میرصانع 💎ازبالاترین ویژگی های آقا هادی که باعث شددراین سن کم،ره صدساله رایک شبه طی کندطهارت درونی اوبود. برخلاف بسیاری ازانسانهاکه ظاهرو باطن یکسانی ندارند،هادی بسیارپاک و صاف وبدون هرگونه ناپاکی بود.حرفش را میزدواگراشکالی درکارخودش میدید، سعی دربرطرف نمودن آن داشت. یادم هست اواخرسال1390آمدودر حوزه ی کاشف الغطانجف مشغول تحصیل شد.بعدازمدتی کارپیداکردودیگرازشهریه استفاده نکرد. 💎آن اوایل به هادی گفتم:نمیخوای زن بگیری؟ میخندیدومیگفت:نه،فعلابایدبه درس و بحث برسم. سال بعدوقتی درباره ی زن وزندگی بااو صحبت میکردم،احساس کردم بدش نمی آیدکه زن بگیرد.چندنفرازطلبه های هم مباحثه باهادی متأهل شده بودندوظاهرا درهادی تأثیرگذاشته بودند. یک بارسرشوخی رابازکردوبعدهم گفت: اگریه وقت موردخوبی برای من پیدا کردی،من حرفی برای ازدواج ندارم. 💎ازاین صحبت چندروزی گذشت.یک بار به دیدنم آمدوگفت:میخواهم برای پیاده روی اربعین به بصره بروم ومسیرطولانی بصره تاکربلاراباپای پیاده طی کنم.باتوجه به اینکه کارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بودبااین کارمخالفت کردم اماهادی تصمیم خودش راگرفته بود. آن روزمتوجه شدم که پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده،فکرمیکنم حالت سوختگی داشت.دست اورادیدم اما چیزی نگفتم. 💎هادی به بصره رفت وده روزبعددوباره تماس گرفت وگفت:سیدامروز رسیدیم به نجف،منزل هستی بیام؟ گفتم:باکمال میل،بفرمایید. هادی به منزل ماآمدوکمی استراحت کرد.بعداز اینکه حالش کمی جاآمد،با هم شروع به صحبت کردیم.هادی ازسفر به بصره وپیاده روی تانجف تعریف می کرد،امانگاه من به زخم دست هادی بود که بعدازگذشت ده روزهنوزبهترنشده بود! صحبت های هادی راقطع کردم وگفتم: این زخم پشت دست برای چیه؟خیلی وقته که می بینم.سوخته؟ 💎نمیخواست جواب بده وموضوع را عوض میکرد.امامن همچنان اصرار می کردم. بالاخره توانستم اززیرزبان او حرف بکشم! مدتی قبل دریکی ازشبهاخیلی اذیت شده بود.میگفت که شیطان باشهوت به سراغ من آمده بود.من هم چاره ای که به ذهنم رسیداین بودکه دستم رابسوزانم! من مات ومبهوت به هادی نگاه می کردم.درد دنیایی باعث شدکه هادی از آتش شهوت دورشود.آتش دنیارابه جان خریدتاگرفتارآتش جهنم نشود. 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت_سـی‌وسـوم دست سوخته
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ دوست اززبان حاج باقر شیرازی 💎حدودپنجاه سال اختلاف سنی داشتیم.امارفاقت من باهادی حتی همین حالاکه شهیدشده بسیارزیاداست!روزی نیست که من وخانواده ام برای هادی فاتحه نخوانیم.ازبس که این جوان درحق ماوبیشترخانواده های این محل احسان کرد. من کنارمسجدهندی مغازه دارم.رفاقت ما ازآنجاآغاز شدکه می دیدم یک جوان در انتهای مسجدمشغول عبادت وسجده شده وچفیه ای روی سرش می کشد! 💎موقعی که نمازآغازمیشد،این جوان بلندمیشدوبه صف جماعت ملحق می شد.نمازهای این جوان هم بسیارعارفانه بود. چندباراورادیدم.فهمـیدم ازطلبه های با اخلاص نجف است.یک بارموقعی که می خواست مهربرداردباهم مواجه شدیم ومن سلام کردم. این جوان خیلی باادب جواب داد.روزبعد دوباره سلام وعلیک کردیم. یکی دوروزبعدایشان رادوباره دیدم.فهمیدم ایرانی است.گفتم:چطورید،اسم شما چیست؟اینجا چه کارمیکنید؟ نگاهی به چهره ی من انداخت وگفت: یک بنده ی خداهستم که میخوام درکنار امیر المؤمنین درس بخوانم. 💎کمی به من برخورد.اوجواب درستی به من نداد،گفتم:من هم مثل شما ایرانی هستم،اهل شیرازوپدرم ازعلمای این شهربوده، میخواستم باشماکه هم وطن من هستی آشنابشم. لبخندی زدوگفت:من روابراهیم صدا کنید.تواین شهرهم مشغول درس هستم. بعدخداحافظی کردورفت. این اولین دیدارمابود.شایدخیلی برخورد جالبی نبودامابعدهاآنقدر رابطه ی ما نزدیک شدکه آقاهادی رازهایش رابه من می گفت. 💎مدتی بعدبه مغازه ی مارفت وآمدپیدا کرد.دوستانش می گفتنداین جوان طلبه ی سخت کوشی است،اماشهریه نمی گیرد. یک بارگفتم:آخه برای چی شهریه نمی گیری؟ گفت:من هنوزبه اون درجه نرسیدم که از پول امام زمان(عج)استفاده کنم.گفتم:خب خرجی چی کارمی کنی؟ خندیدوگفت:می گذرونیم.... 💎یک روزهادی آمدوگفت:اگه کسی کار لوله کشی داشت بگو من انجام میدم، بدون هزینه.فقط توروزهای آخرهفته. گفتم:مگه بلدى!؟گفت:یادگرفتم،وسایل لازم برای این کار روهم تهیه کردم.فقط پول لوله را بایدبپردازند. گفتم:خیلی خوبه،برای اولین کاربیاخونه ی ماساعتی بعد هادی بایک گاری آمد! وسایل لوله کشی راباخودش آورده بود. خوب یادم هست که چهارشب درمنزل ما کارکردوکارلوله کشی برای آشپزخانه و حمام رابه پایان رساند.دراین مدت جزچند لیوان آب هیچ چیزی نخورد. 💎هرچه به اواصرارکردیم بی فایده بود. البته بیشترمواقع روزه بود.اماهادی یا همان که مااورابه اسم ابراهیم میشناختیم هیچ مزدی برای لوله کشی خانه ی مردم نجف نمی گرفت وهیچ چیزی هم درمنزل آنهانمی خورد! رفاقت ماباایشان بعدازماجرای لوله کشی بیشترشد.... 🚫 @sheeay_heydar
|^هی‌رفیـق! مراقب‌باش‌دنیا‌زمین‌گیرت‌نڪند آسمـان‌درپیـش‌داری، تف‌به‌دنیایی‌ڪه‌رخصت‌رسیدن‌به‌آسمان‌ راازمن‌میگیرد...! 🙃! @sheeay_heydar
صدام عاش فروش روزهای اولی ک خرمشهر آزادشده بودتوی ڪوچه پس ڪوچه های شهر،برای خودمان میگشتیم.روی دیوارخانه ای عراقی هانوشته بودند:↓ «عاش الصدام» یکدفعه راننده زدروترمزوانگشت گزیدکه: +عه عه عه عه پس این مرتیکه صدام آش فروشه. کسی ک بغل دستش نشسته بودنگاهی ب نوشته ی روی دیوارکردوگفت: _ آبرومونوبردی بیسواد......عاش یعنی زنده باد🤣🤣 های بامزه ی جنگ @sheeay_heydar
•°بسم الرب الحسین°•