eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
20.7هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
23.1هزار ویدیو
42 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk ‌🌷💕🌷💕 🌷💕 ‌‌❤️⁩ ⚡ از اعضای کانال داستان و پند⚡ عنوان داستان: ‌‌❤️⁩قسمت: /پایانی باز همه چی خوب شد و همه چی گذشت تا زمان کنکور من بار اول که الکی بود و بار دوم شهر خودم شیمی کاربردی روزانه قبول شدم و پدرم با دانشگاه رفتنم مخالفت کرد می گفت یا دانشگاهفرهنگیان یا علوم پزشکی منم لج کردم و دیگه نخوندم و کامل افسرده شدم تو خونه موندن و روزای تکراری خسته ام کرده بود و اینکه من عاشق درس بودم و کل دوران مدرسه ام جز زرنگا بودم اما خب نشد که اون موقع دانشگاه برم و همیشه غُر میزدم که همش بهونه بود و به بابا میگفتم خواستی مندانشگاه نرم خیلی بداخلاق شده بودم و میگفتم اصلا دیگه هیچ وقت درس نمی خونم شب و روزم گریه بود و نامادریم هم واقعا بابت درس نخوندنم خیلی ناراحت بود و تو اون زمان که دانشگاه نرفتم خواستگارها بودن اما مامان شرط اولش این بود که باهر کسی که بخوای ازدواج کنی باید اول قگل بده که درست رو بخونی اما کلا موافق ازدواج نبودم و بعداز یه سال که خونه بودم و حالم بدتر شد پدرم گفت دوباره بخون ومن گفتم نه (از رو لج بازی) تا آخرش وقتی به اوج ناامیدی و حال بدم رسیده بودم شب یلدای سال98وقتی21ساله بودم رفتیم خونه پدر بزرگم و برگشتیم پدرم گفت هنوزم نمیخوای درس بخونی؟ گفتم نه الان که 6ماه تا کنکور مونده به نظرت میشه چیزی قبول شد؟ گفت بخوای میشه و من اون شب تا صبح نخوابیدم و دودلبودم که شروع کنم یانه و شرط پدرمم میدونستم یا علوم پزشکی یا دانشگاه فرهنگیان صبحش که بیدار شدم ساعت 8صبح شروع کردم به خوندن روزی 16 ساعت هم درس می خوندم بدون اینکه کلاس کنکور برم یا مشاوری داشته باشم، و همون سال کرونا اومد و کنکور دو ماه عقب افتاد و من 8ماه وقت داشتم و حسابی خوندم هیچ کس بجز خانواده 5نفره خودم از درس خوندن دوباره ام خبر نداشتن و نمی دونستن رتبه ها که اومد دیدم رتبه ام خوبه و قطعا علوم پزشکی رو قبولم و خیلی خوشحال بودم اما بازم چیزی نگفتیم تا نتیجه ی انتخاب رشته اومد اما نتیجه انتخاب رشته تو شرایط خوبی نیومد اون موقع هنوز 6روز از نرگ پدربزرگم به دلیل کرونا گذشته بود و پدرم هم درگیر کرونا بودن من علوم آزمایشگاه دانشگاه علوم پزشکی استان خودم روزانه قبول شدم اما حیف شرایط اون موقعم طوری نبود که واقعا شیرینی قبول شدن دانشگاهم و دانشگاه رفتنم رو حس کنم خودم وکل خانواده ام مریض شدیم اما الان بعد از گذشت دوسال و خورده ای از اون روزا حال هممون خوبه و من ترم 4علوم آزمایشگاهم و راضی از زندگیم و دیگه خبری از افسردگی و ناراحتی هم نیست☺️ خیلی وقتا ناامید شدم اما خدا خودش میدونه زمان مناسب هرچیزی کیه و چی به صلاحمونه و اینم بدونین همه نامادری ها بد نیستن بعضیاشون واقعا فرشته ان مثل نامادری من اگه زحمتای ایشون نبود خدا میدونست من الان چه وضعیتی داشتم. من الان علوم آزمایشگاه رو خیلی بیشتر دوست دارم و روزای خوبی رو می گذرونم شما هم اگه الان روزای سختی دارین بدونین، روزای خوبم میاد، حتما میاد🌹 ممنون از اعضای کانال داستان و پند که وقت گذاشتین و داستان زندگیم رو خوندین🥰🥰🙏 ✫داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند✫ ‌🌷💕🌷💕🌷‌❤️⁩ 🌷💕🌷💕🌷 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk ‌‌❤️⁩