شِیخ .
حوالی ساعت شش عصر قرار هرروزهی ما با اونهاست :) از صبح که بیدار میشم تا عصر، ذهنم مشغولِ و قلبم مشتاق.
ذهنم مشغولِ اینه که از چی بهشون بگم؟ چطور باهاشون صحبت کنم که قلبای مهربونشون ذوق کنه؟ .
و قلبم مشتاق اینه که زودتر ساعت بگذره و دیدار فرا برسه. قلبا و عمیقا دوسشون دارم. درسته که وقتی میرسیم اونها با ذوق و هیجان میان سمتمون، بغلمون میکنن و از دلتنگی هاشون میگن. اما خدا میدونه حس ما ده برابر اونهاست(:
یعنی من اگر چاره داشتم دونه به دونه اونهارو میبوسیدم، مثل بچه ها از دیدن دوبارهشون ذوق میکردم و موقع رفتن های های اشک میریختم...
اما خب نمیشه ..
خدایا ما عبد گناهکار توییم و سرمون پایینه. اما انقدر بنده های کوچک تو مهربون و با محبت هستن که بی دلیل مارو دوست دارن. این خیلی قشنگه:)
خدایا ازت ممنونم که این ایام رو با وجود این فسقلی ها برای ما شیرین کردی. و باعث شدی حس کنیم قدر یه ذره کوچک به درد دستگاه اباعبدالله الحسین ع خوردیم. خدایا دمت گرم(:
طلبهیجوانِحزباللهی
#روز_نوشتهای_دلی
از رباب نشیندهام
شاید نگفتهاند آنقدر که باید.
من هم ننوشته ام. نه در دفتر خاطراتم، نه در صفحات مجازیام و نه حتی در حاشیه کتابهایم.
اما باید از او گفت؛ از عشقِ بی حد و اندازهاش به امام حسین علیه السلام، از احساس مادری و عجیبی که به علی اصغر داشت. از وجود مبارکش در زمین کربلا... از چگونگی حیاتِ او پس از ماجرای عاشورا، از شخصیتِ عجیب و برجستهاش.
همهاش را هم که رها کنیم و نگوییم. نمیتوانیم غمِ عظیمی را که پس از شهادت علی اصغر بر روی قلب او نشست نادیده بگیریم. و روایت نکنیم. نمیتوانیم به راحتی عبور کنیم. آنها که دریافتند احساسِ مادری چیست و تجربه کردهاند؛ یقینا میتوانند بفهمند که رباب چگونه بر تشنگیِ علی صبوری کرد و چقدر سخت بود که لبهای ترک خوردهی نوزداش را ببیند و کاری از دستش بر نیاید...
دانی که چرا طفل به هنگام تولد در همهمه و زمزمه و آه و فغان است؟ چون قبل تولد ز رباب قصه اصغر بشنیده زین رو به ابد اشک به طفلان روان است.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#محرم | #علی_اصغر
@Sheikh_Alii
شِیخ .
منم دوستتون دارم .
امروز
بی مقدمه
کلاس را شروع کردم.
لطف ارباب بود قطعا، آمدند و نشستند. حتی همان پسر بچههای تخسی که روزهای اول جواب سلاممان را هم نمیدانند.
شعر خواندیم، قرآن خواندیم، از خاطراتمان گفتیم، همبازی شدیم، رفاقت هایمان را پررنگ کردیم.
و من به فکر فرو رفتم... منی که غرق شده بودم در دنیای آنها، ناگهان به خودم آمدم. من کجا بودم و آنها کجا؟ دنیای آنها چه ساده بود، چه کوچک بود، چه حقیقی بود... و دنیای من ...
دنیا نبود انگار. مرداب بود. و من دلگیر بودم از دلی که دلبسته بود به مرداب و خیال میکرد شبیه بچهها به دریا وصل است. و چه خوش خیال بودم من. و چه خوشبخت بودند بچههایی که یک یا حسین ع گفتنشان میارزد به تمام عبادتهای بیمیلِ آدمی چون من.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داشتنیهای من :)🌿'
شما صدای دختر پسر های دبستانیِ منو میشنوید که این روزها مهمون قلبهای مهربون و پاکِشون هستم.
برای یکی از رفقا
از مراسم امروز عکس فرستادم
تو قابی که عکس گرفته بودم؛ فقط چهرهی حاج حسین یکتا دیده میشد.
رفیقم در جواب پیامم گفت: خوش به سعادتت، نه بخاطر آدمش، بخاطر حرفهایی که میزنه.
راستش این جمله عجیب منو به فکر فرو برد. اما بعد از اینکه حسابی به جملهاش فکر کردم فهمیدم که چقدر عبارت درستیه(:
مگه آدمها جدا از حرفهاشون هستند؟ و مگه غیر از اینه که حرفهاشون گره خورده با عقاید و تفکراتشون؟ و مگه اعتقاد نداریم اگه حرف و عمل یکی باشه، نفوذ کلام هزار برابر میشه؟..
نمیدونم چرا و چطور؟ ولی انگار این جمله ی ساده و کوتاه رفیقم یه درس بزرگ برای من بود. اینکه میشه حق گفت، پای تاریخِ عزتمند اسلام و انقلاب و دفاع مقدس ایستاد، مرثیه سرایی کرد برای شهدا و در آخر محبوب دلها شد.
میشه جان فدای شهدا بشی و یهو ببینی شدی حاج حسین یکتا، کسی که جز حقیقت نمیگه و دنیا رو گره زده به یک گوشه نگاه سربازان خمینی.
تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه. سخن بگويد تا شناخته شويد كه آدمى در زير زبانش پنهان است. مولاعلیع
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#روز_نوشتهای_دلی
#محرم
یک دهه افتخار نوکری داشتیم
اینکه چقدر از این فرصت استفاده کردیم به کنار. اما چطور میشه باور کنیم که دیگه ایام تبلیغیمون تموم شده و باید مثل گذشته به روزمرگیهای عادیمون بسنده کنیم؟ کاش امام حسین ع نگاهی به قلبمون بندازه و یه دغدغهی مهدویِ تموم نشدنی بهمون بده(:
#ماجرایتبلیغ #رسالتطلبگی
شِیخ .
گاهی ، غَمی . . چُنان عظمت دارد که با خودم فکر میکنم چگونه آن را از سینه ام بیرون بکشم و رویِ
شما را روی سر
شما را روی چشم باید گذاشت!
که یادمان نرود این حسین حسین گفتنها در آرامشِ این شبهایمان ثمرهی خون شماست :)
امروز میخواستم سخنرانی شیخ علی رو به صورت کامل براتون ضبط کنم. اما متاسفانه نشد. اما چندتا ویس کوتاه ضبط کردم. البته چون داشتن با میکروفون صحبت میکردن و محفلِ روضه بود؛ شاید صدا خیلی واضح نباشه.
دوست داشتید گوش بدید استفاده کنید.