🔲آداب و رسوم های عزای حسینی در روستاهای مازندران:
🌍روستای فک از توابع فیروزجاسیار
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
در سالهای نه چندان دور در روستاهای #بندپی شرقی اول #محرم را با برپایی علم عزای #امام_حسین (ع) همراه با نواختن شیپور عزا به مردم اعلام میکردند.🖤🏴
🌍روستای #فک از توابع #فیروزجا سیار از جمله روستاهایی بود که با توجه به جمعیت کم در حدود کمتر از ۱۵ خانوار اما مدرن ترین روستا آن دوران بوده به طوریکه تقریباً تمامی امکانات مورد نیاز مانند سنگ فرش کوچه ، #آب لوله کشی ، حمام بهداشتی، کارخانه شالیکوبی ، #آسیاب، #مدرسه و #تکیه و #مسجد و #سقاخانه و حتی پزشک تجربی بوده و این مهم به همت بزرگ محل 👈حاج رزاق عباسی #کرد فیروزجایی [#پرجایی] انجام شد که هر بخش آن نیازمند توضیحاتی هست.
✍اما امروز میخواهم در مورد برپایی #عَلَم عزای امام حسین (ع)صحبت کنیم.🏴
غروب شب اول محرم شخصی به نام عمو رحمن عباسی که شیپورچی تکیه بوده جلوی تکیه شروع به نواختن شیپور می کرد و مردم با شنیدن صدای شیپور خود را به جلوی تکیه می رساندند و علم که یک چوب ۷ متری از درخت سرخدار (سور)بود را از داخل تکیه بیرون می آوردند و پارچه سبزی را که دوخته بود را مانند یک پیراهن بر عَلَم می پوشاندند و #پرچم سیاهی را بر بالای آن می بستند و در نوک عَلَم یک دست برنجی نصب میکردند و با ندای حسین حسین ته عَلَم را در چاله ای که وسط حیاط کنده بودند قرار می دادند و پی آن را با سنگ پر میکردند بعد از استحکام عَلَم نوبت خانم ها بود که با پارچه یا دستمال عَلَم را تزئین می کردند.
🏴دومتر جلوتر از عَلَم چاله ای دیگر می کندند و👈 چراغ نفت سوزی که بالای آن مخزن نفت و روی مخزن شش یا هفت شاخه داشت و از هر شاخه لوله ای شکل, فتیله ای بود قرار می دادند و برای روشنایی محیط آن را روشن میکردند.🏴
🏴بعد از این کارها گوشه ای از حیاط را می کندند و برای آشپزی این ایام اجاق هیزمی یا همان (تَش کِلِه)درست می کردند معمولاً غذای محرم عمدتاً قیمه پلو بود که همراه با گوشت فراوان و سیب زمینی که با اضافه کردن ادویه جات از جمله پلازیره طعم خاصی داشت و آرزوی هرکسی یود تا از این طعام بخورد.
🏴 مداحی های دور از ریا با شعرهای پر معنا و سینه زدنها از جمله خاطراتی از ماه محرم در آن ایام هست که شاید هیچوقت دیگر نتوانیم آن را بار دیگر تجربه کنیم دسته روی ها در گرما و سرما زمستان با پای پیاده از فک تا #فیروزجاه ثابت [#پریجا]و امامزاده ای که در ابتدای راه روستا کلاگرسرا به نام #امامزاده عبدالحق داشت اوج لذت عزاداری در زمان خودش بود که فقط کسانی میتوانند با این متن در آن حال و هوا قراربگیرند که آن روزها را درک کرده باشند.
🖊سید قاسم صیادمنش
دوم محرم ۱۴۴۶ [۱۴۰۳/۰۴/۱۸]
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3138
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
33.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرب زنی، کوهپایه سرا
🔲آداب و رسوم های عزای حسینی در روستاهای مازندران:
🖤#کرب_زنی
🌍روستای کوهپایه سرا بندپی شرقی بابل #کوپه_سره
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
@sayedhmirmaryam
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📕#کتاب
📙#التاریخ_العزاالحسین_فی_بلوک_البندپی
🖊#نویسنده: نورعلی کِرد ولد ملامحمد کِرد [وی داماد #ملاحیدرقلی_باکر بود و نام همسرش #مریم بود]
📑تعدادصفحات: ۷۲ صفحه
🗓تاریخ نگارش: ۲۰ صفر سنه ۱۳۴۱ قمری برابر با ۱۳۰۱/۰۷/۱۹ خورشیدی : زمان حکومت #احمدشاه_قاجار
📜موضوع: تاریخ تعزیه داری در ایام محرم و صفر در بندپی بصورت شاخص #ادملا ، #دیوا ، #تهمتن ، #پاشاامیر و #گاوزن ، #سماکوش #کِرد
📐قطر کتاب: ۳۲×۲۰ جلد چرم
📝دارای حاشیه نویسی که افزون بر نویسنده اصلی به دو خط متفاوت
❌وژوهش ادملاوند از نام بردن مالک و دارنده ی این اثر فاخر و بی نظیر معذور بوده و به این معاهده احترام گذاشته و پایبندم خواهیم بود.
#آیین_عزاداری #آداب #رسوم
🏴#محرم
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3162
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🔲رفتارها آینده را متفاوت میکنند!
🚕#_اسنپ
بعد از باز نشستگی و پس از یکسال گردش و تفریح برای سرگرمی و اینکه گوشهای از مخارج روز مره تامین شود تصمیم گرفتم که برم و در اسنپ ثبت نام کنم و خیلی زود این تصمیم را عملی کردم...
اما وقتی به عنوان راننده تاکسی کار میکنی هر روز با چالش های مختلفی برخورد میکنی که به نوع خود جالب و هر کدام دارای نکات اخلاقی و اجتماعی هستند که قابل تامل میباشند.
📌از جمله این خاطرات روزی در یک مسیر سرمایه دار نشین پیرزنی مسافرم شد که از پوشش و رفتارش مشخص بود زنی بسیار دنیا دیده و با وجاهت خاصی هستند برای احترام به ایشان از ماشین پیاده شدم و سلام کردم و ایشون هم با روی باز جواب دادند.
📌معمولاً مسافران اسنپ حتی جوانان تنها هم که باشند صندلی پشت سوار میشوند اما ایشان صندلی جلو سوار شدند و حرکت کردیم و شروع کرد صحبت و معلوم شد مقصدش خانه دخترش هست در حال رفتن بودیم 👈گوشی من که روی داشبورد قرار داشت زنگ خورد و روی صفحه گوشی عکس نوه من نمایان شد به تلفن جواب دادم و پس از اتمام پیرزن مسافر از من پرسید عکس دخترتونه ؟
گفتم نه عکس نوه ی من هست
بعد پیرزن گفت: چقدر شبیه خودتون هستند!!
گفتم لطف دارید و خودم هم لذت بردم که نوه ام شبیه منه...
بعد در ادامه گفت من هم یک نوه دارم و گوشی را از کیفش بیرون آورد و گفت من هم یک نوه دارم نگاه کردم دیدم عکس یک🐶 سگ کوچولو سفید بسیار خوشگل روی صفحه گوشی هست...
🟡نگاهی کردم و گفتم قشنگه البته شبیه خودتونه،
تا این حرف را زدم پیرزن عصبانی شد و گفت: آقا شما چقدر بی ادب هستید و بد و بیراه گفت...
اما من قافیه را نباختم گفتم حاج خانم مگر شما گفتید نوه ی من شبیه منه ناراحت شدم؟ بلکه خوشحال هم شدم شما خودتون میگویید نوه ی منه بعد ساکت شد و با بغض گفت: من دو تا فرزند دارم یکی پسر هستند کانادا زندگی میکنند و هنوز ازدواج هم نکردند یک دختر دارم که هشت ساله ازدواج کرده اما بچه نمیآرند👈 و این سگ را آوردند و میگویند بچه ماست...
📌یک نگاهی به ایشان کردم و گفتم یک مثال قدیمی مازندرانی هست که میگه
(گَت بورِ دار خورد شونه خال)
یعنی بزرگتر بره بالای درخت کوچکتر میره روی پرچین 👈و شما وقتی عکس سگ را در صفحه اول گوشی میذارید یعنی سگ را به عنوان نوه قبول کردید...
گفت: چکار کنم؟!
گفتم: شما الان دارید میرید خونه دخترتون من از شما کرایه هم نمیگیرم و همین جا منتظر میمانم شما بروید داخل و به دخترتون با عصبانیت بگویید من دیگر پا تو خونه شما نمیگذارم حتی به من زنگ هم نزن فقط زمانی میتونی با من تماس بگیری که باردار باشی و تا آن زمان سراغ من نیا...
گفت: آخر پسرم میترسم بچه ام کلا با من قطع رابطه کند!
گفتم نه دختر هیچوقت با مادرش قهر نخواهد شد...
📌خلاصه پیاده شد و رفت داخل و دقیقا چیزی که گفتم را اجرا کرد و از خونه زد بیرون دخترش پشت سرش تا دم ماشین آمد اما او به من گفت بریم.
🚕حرکت کردم تا دم خونه خودش گریه میکرد که نباید این کار را میکردم...!!
من گفتم دلم روشنه که نتیجه ی خوب خواهید گرفت...
مسافرم پیاده شد و من هم بعد از مدت کوتاهی به خاطر شروع کرونا اسنپ رارها کردم...
📌و بعد از هفت یا هشت ماه پیرزن را داخل یکی از بانک ها دیدم...
👈 رفتم جلو سلام کردم و گفتم منو میشناسی؟؟
گفت: نه
گفتم من همون راننده ی اسنپ هستم... تا گفتم و منو شناخت دیدم پیرزن میخواد دست و پام را ببوسه
گفتم حالا چی شد؟!!
گفت: دخترم الان چهارماه بادار هستند و یک پرستار دائمی برایش گرفتم و خودم هم رفتم خونه اش مسقر شدم.
الهی شکرت....
🌸نتیجه میگیریم در بعضی موارد میشود با رفتار بجا و موثر به اهداف خوبی دست یافت.
[این ماجرا در سال ۱۳۹۸ رخ داده است]
🖊#سیدقاسم_صیادمنش
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3120
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
AudioTrimمدح سنتی میلادامام حسن(ع)دانیال آکردی ۴۰۳ AETrim1739901643193.mp3
زمان:
حجم:
5.16M
📚#فرهنگ_عامه
🎙#سنتی
🔰مدح سنتی میلاد امام حسن مجتبی سلام الله
💠کربلایی دانیال آکردی
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─