گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا، غرقه در دریا شدم
سایهای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت، ناپیدا شدم
ز آمدن بس بینشان و، وز شدن بس بیخبر
گوییا یک دم برآمد کامدم من، یا شدم
نه مپرس از من سخن، زیرا که چون پروانهای
در فروغ شمع روی دوست، ناپروا شدم...
راست: همین که.
دیوان عطار نیشابوری، تصحیح سعید نفیسی، ص ۳۲۴.
#عطار_نیشابوری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۱۲۰
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
❌ چرا فکر من، بیشتر از زیبائیها و پاکیها، به مشغولیت به مظاهر دنیا یا حتی چرخ زدن دورِ گناه تمایل دارد؟
✘ چرا خیال من، بجای رفت و آمد به حریمهای نورانی، دائماً مشغول مسائل بیهوده و پیشِپا افتاده است؟
❌چرا قلب من دلتنگِ خداوند، ملائک، انبیاء و اهل بیت علیهمالسلام نمیشود؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#بداهه
#مطروحه
ماییم و کولهبارِ گناهی که مانده است
تنها خداست پشت و پناهی که مانده است
◇شاعر:نجمهزارع
◇وزن: مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
یا
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
◇قافیه: گناهی، پناهی،....( اه + ی )
ردیف: که مانده است
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
https://eitaa.com/joinchat/1272119614C2928b2a790
✨لینک گروه محفلادبیآن✨
دلا، نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطّاران، مرو هر سو چو بیکاران
به دکّان کسی بنشین که در دکّان، شکر دارد
ترازو گر نداری، پس تو را زو، ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشانَد او، به طَرّاری که: میآیم
تو منشین منتظر بر در، که این خانه، دو در دارد
به هر دیگی که میجوشد، میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد، درون چیزی دگر دارد...
بِنِه سر گر نمیگُنجی، که اندر چشمهی سوزن
اگر رشته نمیگنجد، از آن باشد که سر دارد...
لغات:
زو: زود، به سرعت
قلب: سکّهی تقلّبی
طراری: دزدی
چشمهی سوزن: سوراخ سوزن
در عشق زنده بودن، گزیدهی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۳۷.
#غزل_مولوی
#شفیعی_کدکنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا