eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
455 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
477 ویدیو
51 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
آیینه‌ی باران و بهار چمنی شادابی بوستان و سرو و سمنی بیرون ز تو نیست آنچه من خواسته‌ام فهرست کتاب آرزوهای منی "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید -دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ -همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
آیینه‌ای برای صداها🌹 آیینه‌ای شدم آیینه‌ای برای صداها فریاد آذرخش و گلِ سرخ و شیهه‌ی شهابیِ تُندر در من به رنگ همهمه جاری است. آیینه‌ای شدم آیینه‌ای برای صداها آن جا نگاه کن فریاد کودکان گرسنه در عطر اودکلن آری، شنیدنی است، ببینید: فریاد کودکان. آن سو به سوگِ ساکتِ گلبرگها وَزان خُنیای نایِ حنجره‌ی خونیِ خزان. آیینه‌ای شدم آیینه‌ای برای صداها. آیینه‌ای برای صداها، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۴۶۵ و ۴۶۶. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
دلا، نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطّاران، مرو هر سو چو بیکاران به دکّان کسی بنشین که در دکّان، شکر دارد ترازو گر نداری، پس تو را زو، ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد تو را بر در نشانَد او، به طَرّاری که: می‌آیم تو منشین منتظر بر در، که این خانه، دو در دارد به هر دیگی که می‌جوشد، میاور کاسه و منشین که هر دیگی که می‌جوشد، درون چیزی دگر دارد... بِنِه سر گر نمی‌گُنجی، که اندر چشمه‌ی سوزن اگر رشته نمی‌گنجد، از آن باشد که سر دارد... لغات: زو: زود، به سرعت قلب: سکّه‌ی تقلّبی طراری: دزدی چشمه‌ی سوزن: سوراخ سوزن در عشق زنده بودن، گزیده‌ی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۳۷. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
به جان جوشم که جویای تو باشم خسی بر موج دریای تو باشم تمام آرزوهای منی، کاش یکی از آرزوهای تو باشم آیینه‌ای برای صداها، شفیعی کدکنی، ص ۱۵. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
سخن تازه از مولوی هین، سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حدّ جهان، بی حد و اندازه شود خاک سیه بر سر او، کز دم تو تازه نشد یا همگی رنگ شود، یا همه آوازه شود هر که شدت حلقه‌ی در، زود بَرَد حُقّه‌ی زر خاصه که در باز کنی، مَحرم دروازه شود... ناقه‌ی صالح چو ز کُه زاد، یقین گشت مرا کوه پیِ مژده‌ی تو، اُشتُر جَمّازه شود راز نهان دار و خَمُش، ور خمشی تلخ بُوَد آن چه جگر‌سوزه بُوَد، باز جگرسازه شود نکات: حقه‌ی زر: محفظه‌ی کوچکی که در آن، زر و جواهر قیمتی را نگهداری کنند. ناقه‌ی صالح: شتر ماده‌ای که صالح پیامبر برای قوم ثَمود به عنوان معجزه از کوه خارج ساخت؛ هنگامی که بزرگ آن قوم، از آن حضرت تقاضای معجزه‌ کرد تا به او ایمان بیاورند. اشتر جمازه: شتر تیزرو خمش: یا خاموش، تخلص دیگر مولانا نیز می‌باشد در عشق زنده بودن، گزیده‌ی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۳۳ ، ۳۱۰ و ۳۱۱. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
درخت روشنایی☘☘☘ تو درخت روشنایی، گُلِ مهر، برگ و بارت تو شمیم آشنایی، همه شوقها نثارت تو سرود ابر و باران و طراوت ِ بهاران همه دشت، انتظارت. هله ای نسیم اشراقِ کرانه‌های قدسی بگشا به روی من، پنجره‌ای ز باغ فردا که شنیدم از لب شب نفسِ ستاره‌ها را دلم آشیانِ دریا شد و نغمه‌ی صبوحم گُل و نکهت ستاره همه لحظه‌هام محرابِ نمایشِ محبت تو بمان که جمله هستی، به صفای تو بمانَد... بر کران بیکران، دکتر صبور، ص ۴۸۴ و ۴۸۵. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
برگ بی‌ درخت گر درختی از خزان بی‌برگ شد یا کِرِخت از سَورتِ سرمای سخت هست امّیدی که ابرِ فَروَدین برگها رویانَدَش از فرّ بخت بر درختِ زنده، بی‌برگی چه غم؟ وای بر احوالِ برگِ بی‌درخت! سَورت: شدت. هزاره‌ی دوم آهوی کوهی، ص ۲۴۴. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
برف روی زمین، هیچ غیرِ برف ندارد پاکیِ این لحظه بین که حرف ندارد پاکی این لحظه را هر آن که نبیند روحِ بلند و نگاهِ ژرف ندارد روی زمین، یک حقیقت است و دگر هیچ جمله‌ی ژرفی که نحو و صرف ندارد می‌دهد این لحظه، تازگی به جهانی حیف که دنیای کهنه، ظرف ندارد از همه کام جهان و جان شده ناکام آن که ازین لحظه، بَهر و طرف ندارد... شادی عالم به پیش بازی طفلان هیچ که ذوقی چنین شگرف ندارد... طفلی به نام شادی، شیپور اطلسی‌ها، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۲۶۲ و ۲۶۳. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یک رباعی از دکتر شفیعی کدکنی با من سخن تو در میان آوردند گلبرگ بهار در خزان آوردند خاموش‌ترین سکوت صحراها را با نام تو باز در فغان آوردند گوشه‌ی تماشا، میرافضلی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast