سخن تازه
از مولوی
هین، سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حدّ جهان، بی حد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او، کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود، یا همه آوازه شود
هر که شدت حلقهی در، زود بَرَد حُقّهی زر
خاصه که در باز کنی، مَحرم دروازه شود...
ناقهی صالح چو ز کُه زاد، یقین گشت مرا
کوه پیِ مژدهی تو، اُشتُر جَمّازه شود
راز نهان دار و خَمُش، ور خمشی تلخ بُوَد
آن چه جگرسوزه بُوَد، باز جگرسازه شود
نکات:
حقهی زر: محفظهی کوچکی که در آن، زر و جواهر قیمتی را نگهداری کنند.
ناقهی صالح: شتر مادهای که صالح پیامبر برای قوم ثَمود به عنوان معجزه از کوه خارج ساخت؛ هنگامی که بزرگ آن قوم، از آن حضرت تقاضای معجزه کرد تا به او ایمان بیاورند.
اشتر جمازه: شتر تیزرو
خمش: یا خاموش، تخلص دیگر مولانا نیز میباشد
در عشق زنده بودن، گزیدهی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۳۳ ، ۳۱۰ و ۳۱۱.
#غزلیات_شمس_مولوی
#شفیعی_کدکنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast