حکایت سه ماهی که در آبگیری بودند:
آورده اند که در آبگیری (از راه دور و از تعرض گذریان مصون) سه ماهی بود، دو حازم و یکی عاجز.
از قضا ، روزی دو صیاد بر آن گذشتند.
با یکدیگر میعاد نهادند که جال بیارند و هر سه را بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند.
آن که حزم زیادت داشت و بارها دستبرد زمانهی جافی دیده بود و شوخ چشمی سپهر غدار معاینه کرده و بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شده، سبک، روی به کار آورد و از آن جانب که آب درآمدی، برفور بیرون رفت. در این میان صیادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر محکم ببستند.
دیگری هم غوری داشت، نه از پیرایهی خرد عاطل بود و نه از ذخیرت تجربت بیبهر.
با خود گفت: غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد، و اکنون وقت حیلت است؛ هر چند تدبیر در هنگام بلافایدهی بیشتر ندهد، و از ثمرات رای در وقت آفت تمتع زیادت نتوان یافت، و با این همه، عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد و در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند.
وقت ثبات مردان و روز مکر خردمندان است. پس خویشتن مرده ساخت و بر روی آب، سِتان می رفت.
صیّاد او را بر داشت و چون صورت شد که مرده است، بینداخت.
به حیلت خویشتن در جوی افگند و جان سلامت ببرد.
و آن که غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود، حیران و سرگردان و مدهوش و پایکشان چپ و راست میرفت و در فراز و نشیب میدوید تا گرفتار شد.
#کلیله_و_دمنه
#ابوالمعالی_نصراللهمنشی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast