موعود من!
...جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
جمعه به مهربانی تو فکر میکنم
به عهد باستانی تو فکر میکنم...
بیصبرم آنچنان که به آخر نمیرسم
حس میکنم به جمعۀ دیگر نمیرسم...
گفتند: دزد آمده باز از هزارهها
خالی شدهست کاسۀ چشم ستارهها
گفتند: آب چشمۀ خورشید کم شدهست
پاییز حکم داده و گل مُتَّهم شدهست
شب، شکل دو مثلّث درهم رسیده است
اضلاع ناگزیر جهنّم رسیده است...
آواز بادهای حرامی رسیده است
پاییز، با دو کفش نظامی رسیده است
در روزنامهها خبر مرگ برگهاست
صحبت ز شکل غیر طبیعی مرگهاست
شب در تمام زاویهها پخش میشود
هی صحبت معاویهها پخش میشود...
آنان کتاب حق را تحریف میکنند
هر شعر تازهای را توقیف میکنند
یک شعر مثل اسلحهای آسمانی است
بیاعتنا به «نظم نوین جهانی» است...
شعری که مثل آدم، فریاد میزند
شعری که زخمهای تو را داد میزند...
شعری که مردگان را بیدار میکند
تاریخ آدمی را تکرار میکند
شعری که میتواند توفان بیاورد
نامه ز سرزمین شهیدان بیاورد...
آنجا که ظلم را همه واگویه میکنند
وقتی زنان افغانی مویه میکنند...
وقتی هراس مرگ به هر ثانیه بهجاست
داغ زنان کُرد «سُلیمانیه» بهجاست
آنجا که هست شهر درختان واژگون
آنجا که پر شده دل «سارایِوو» ز خون
آنجا که کودکانش محکوم مردنند
با چشمهای آبی، لبخند میزنند
بمب است بمب! بارش بمب است از آسمان
این هدیهها برای شماهاست، کودکان!...
آنجا که کودکان فلسطین نه کودکاند
حتّی تمام دخترکان بیعروسکاند
آنجا که گاز اشکآور، حرف تازه نیست
حتّی برای رد شدن از شب، اجازه نیست
هر کوچه پر شدهست ز فرمان ایستها
هر لحظه میرسد صفی از صهیونیستها...
::
در سرزمین شعله، به رسوایی آمدید
همراه تانکهای مقوّایی آمدید
سربازهایتان همه مرد مجازیاند
توپ و تفنگتان همه اسباببازیاند
ما حمله میبریم به امنیت شما
باطل شدهست برگۀ رسمیت شما...
ما شکل مرگتان را ترسیم میکنیم
ما ساعت جهان را تنظیم میکنیم
در خاک ما به جز علف هرزه نیستند
آیا در انتظار زمینلرزه نیستند؟...
ما از کتاب کهنۀ تاریخ، پر زدیم
و روی نامهای شما ضربدر زدیم
ما بر دروغهای زمان خط کشیدهایم
بر پیشفرضهای جهان خط کشیدهایم
بیهوده صلحنامه، ارسال کردهاند
آنان که خاک ما را اشغال کردهاند
ما هیچ صلحنامهای امضا نمیکنیم
ما اعتنا به نقشۀ دنیا نمیکنیم
ما نقشۀ جهان را ترسیم میکنیم
ما ساعت جهان را تنظیم میکنیم
::
یک برگ از کتاب خدا میخورد ورق
هر بار اسامی شهدا میخورد ورق
اسم شهید، مثل کلید است در جهان
تنها کلید، اسم شهید است در جهان...
خون شهید میجوشد، گرم و آتشین
آنجا که دستهایش، روییده از زمین...
این دستها چهقدر به ما پند میدهند
ما را به آسمانها پیوند میدهند
یک دست توی مشت فشردهست سنگ را
یعنی که من نیاز ندارم، تفنگ را...
امروز هر درخت، چریکیست خشمناک
که گرچه تیر خورده، نیفتاده روی خاک...
دنیا به فکر کشتن ابنزیادهاست
هر ابر، چفیهایست که بر دوش بادهاست...
آن سوی تپّه، پشت همین سیم خاردار
مانده در انتظار درختان خود، بهار...
موعود من! به رغم تمام مورّخان
تاریخ باستانی این قوم را بخوان
در مصحف بهاری تو، گل مقدّس است
چون مرکز بهار تو بیتالمقدّس است
امروز، شورش کلمات از صدای توست
در روزنامههای جهان، ردّ پای توست...
تقویم پارهپارۀ دنیا، ورقورق
نزدیک میشود به قیام بزرگ حق
او را هزار نام بخوانند اگر، یکیست
با صد گزارش متفاوت، خبر یکیست
آغاز شد نماز جهان با طلوع دین
دنیا رسیده است به «ایّاک نستعین»...
باید به ذات حق متمسّک شویم باز
گرم دعای «کن لولیّک» شویم باز...
با هر غزل نگاه سوی عرش میکنم
موعود! خاک راه تو را فرش میکنم
#محمدسعید_میرزایی
#شعر_انتظار
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
«به نام فاتح خیبر...»
غروب در صدد نالهایست آهسته
قلم شکسته، نفس بسته، سینهها خسته
هوا گرفته، فضای نفس کشیدن نیست
قلم شکسته و این شعر همدم من نیست
قلم شکسته، نفس خسته، این نفس زخمیست
و قلب کوچک من -گرچه در قفس- زخمیست
نفس بریده، قلم درد میکشد امشب
تمام دور و برم درد میکشد امشب
قلم نشسته که از بغض مرد بنویسد
از ازدحام نفسگیر درد بنویسد
«ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند»(۱)
قلم نشسته که از خواب ما گلایه کند
نشسته است که از ما به ما گلایه کند
از این حکایت خونبار با که بنویسم
بدون دغدغه بگذار تا که بنویسم
نوشتنی که چو خون از گلوی من جاریست
اگر چه قصۀ این «فیلمنامه» تکراریست:
::
سکانس یک: لندن، ساعت مذاکره ـ شب
سکانس دو: آتش، دشت در محاصره ـ شب
سکانس سه: سرطان در اراضی موعود
سکانس چار: نبرد مسیح با تلمود
سکانس پنج: کفنپوش، از کلان تا خرد
سکانس شش: ورق نقشۀ جهان تا خورد
سکانس هفت: تلاویو خیره در طوفان
سکانس هشت: تقلای آخر شیطان
سکانس نه: استیصال حاکمان عرب
سکانس ده: اجلاس سران صلحطلب
همین سکانس: هلوکاست، خوانشی دیگر
گریم چهرۀ اخبار پشت میز خبر
نمای بسته: کراوات... رأی... حق وتو
نمای باز: مدرنیته در طویلۀ نو
سلامِ ژست تمدّن به جاهلیت قبل
توحّشی که منظم شدهست در اصطبل
جهان نشسته به سوگ زنان بیفرزند
سکانس پایانی: هیس! مسلمین خوابند
::
جهان غمزده در جوی خون گرفتار است
تمام دهکده در بوی خون گرفتار است
«ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند»
آهای نظم نوین! باز چیست در سر تو؟
و ای حقوق بشر، خاک... خاک بر سر تو
شما که زهر بیان را به جام خود دارید
مگر نه اینکه جهان را به کام خود دارید
مگر نه اینکه زمان شاخ و برگتان شده است!
خدایتان بکشد... هان! چه مرگتان شده است؟
کدام پاسخ را یا کدام مسئله را؟!
نشستهاید فقط این توحّش یله را؟
«ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند»
و با گذشت زمان ماضی بعید؟... نهخیر
جهان به خواب رود، خواب بر شهید... نهخیر
برای تشنه شدن ما مگر چه کم داریم؟
حسین نیست اگر، ما ولی علَم داریم
هنوز از دلمان ماتمش نیفتادهست
حسین نیست، ولی پرچمش نیفتادهست
در این طریق به جز پرچمش پناهی نیست
و پیر گفته که تا فتح قله راهی نیست
به دست پیر، هزاران چراغ روشن شد
زمان دوباره ورق خورد و باغ روشن شد
نگاه کن همۀ آیهها پرنده شدند
حروف سرخ جهان یکصدا پرنده شدند
جهان به پا شده تا خون ما قلم بزند
سکانس آخر این فیلم را به هم بزند
شگفت از این همه ذلت در این نبرد نژند
که تازیان زره صهیونیستها شدهاند
سمند صبح چو بر شام تار تاخته است
قمار مضحکتان روی اسبِ باخته است
طنین پرچم توحید را نشان بدهید
و غیرتی که ندارید را تکان بدهید
به هرکه مضطرب از هیبت شیاطین است
بگو که سنّت پروردگار ما این است
بگو دوباره بخوان قصههای قرآن را
و آیه آیه ببین روزگار طغیان را
بگو که یک پشه نمرود را به خاک افکند
و آب بود که فرعون را هلاک افکند
سپاه ابرهه با سنگریزه ویران شد
و عاد را وزش باد خط پایان شد
بهل که تیز شود جست و خیز لشکرشان
که این ستیز بقاء است و تیر آخرشان
بگو تنازع وحش است جنگ باطلتان
و ما روایت فتحیم در مقابلتان
تمام لشکر شیطان شدهست یاورتان
ولی گسیخته از هم زمام لشکرتان
از این به بعد به دنبال شر نمیگردند
فراریان تلاویو بر نمیگردند
شکست شوکت طاغوت وعدۀ ازلیست
کلید فتح توکّل به یک نگاه علیست
به نام فاتح خیبر زمانتان ندهیم
به نام نامی حیدر امانتان ندهیم
قسم به جان پیمبر حریفتان ماییم
شما گذشته و ما فاتحان فرداییم
::
طلوع صبح علیهالسلام نزدیک است
و پیر گفته که شرب مدام نزدیک است
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
معاشران گره از زلف یار باز کنید
#سیدسلمان_علوی
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#غزه
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
زمان
در اینجا کودکان را
از کودکی به پیری نمیبرَد
بلکه آنها را
در نخستین برخورد با دشمن
مرد میکند
#محمود_درویش
مترجم: یدالله گودرزی
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#غزه
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یا علی
جهان نگاه کودکیست بیقرار، یا علی
که غرق شد میان موج انفجار، یا علی
جهان یتیمخانهایست تشنۀ نوازشی
پدر ندیده است چون تو روزگار، یا علی
جهان صدای مادریست شیرزن که مانده است
به رغم داغ، مثل کوه استوار، یا علی
تو التیام شو برای آن پدر که میرسد
کنار نعش دخترش امیدوار، یا علی
نه لایلای مادران، که گوش شیرخوارهها
به خون نشسته از صدای مرگبار، یا علی
جهان چه بیوجود شد، به خواب رفت و دود شد
جهان بیتو را نمانده اعتبار، یا علی
جهان بی تو آه نه، تو هستی و کشاندهای
حماسۀ حماس را به کارزار، یاعلی
به بازوان مرحبافکنت مدد رساندهای
به جان این دلاوران داغدار، یا علی
به وارثان خیبر از خروش حیدری بگو
حوالهشان بده به تیغ ذوالفقار، یا علی
✍🏻 #میلاد_عرفانپور
#امام_علی علیه السلام
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#غزه
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یا علی بگو
موسی عصا زدهست به دریا، بلند شو
صبرا! به پای خیز و شتیلا! بلند شو
ایران! غیور باش و فلسطین! صبور باش
طوفان شدهست، مسجدالاقصی! بلند شو
تا قدس را ز پنجۀ صهیون درآوری
مسجد! فرو نریز و کلیسا! بلند شو
ای غزّه! کوه باش که آتشفشان شوی
گیرم که اوفتادهای از پا، بلند شو
زانو نزن که سرو سراپا مقاوم است
ای ریشهٔ مقاومت! از جا بلند شو
لبنان! غرور شیعه تویی، یا علی بگو
ای اقتدا نموده به زهرا! بلند شو
هل من معینِ کیست که ما را صدا زدهست؟
لشکر کشیده شمر، عراقا! بلند شو
آب این طرف محاصره، آن سوی کودکان
فریاد میزنند که سقّا! بلند شو
ایران! یمن! عراق! مهیّای وصل باش
فصل ظهور آمده، دنیا! بلند شو
#محسن_ناصحی
#مقاومت_اسلامی
|#فلسطین
#لبنان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آهِ ظالمسوز
در پشت سر فرعونیان، در پیش رو دریاست
اما چه باک از این و آن، وقتی خدا با ماست
روشن به چشم ماست دیروزی که طی کردیم
چشمانتظار ما پس از این صبح فرداهاست
ما با سر و سامان این دنیا نمیسازیم
سرهای سرگردان ما بر دامن صحراست
تاریخ میداند که ظالمسوز شد آخر
هر شعلۀ آهی که از جانهای ما برخاست
طوفان بهپا کردهست اینک آه مظلومان
یک شمّه از هر آه ما طوفان اَلاقصاست
هر چند دنیایی دلش با غزه است اما
کنج قفس این شیر زخمی همچنان تنهاست
این کربلای زخمیِ همروزگارِ ما
هر لحظهاش در خاک و خونها ظهر عاشوراست
اما در این شبها دلم قرص است با ماهی
ماهی که از هر گوشۀ این آسمان پیداست
میآید و میگیرد از افتادگان دستی
مردی که بر پیشانیاش سربند یا زهراست
✍🏻 #حسن_زرنقی
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آتش به جای سنگ
بگذار در فلاخُنت آتش به جای سنگ
رقص هزار شعلۀ سرکش به جای سنگ
آهِ اویسهای یمن را به چله نِه!
سوز هزار جان مشوش به جای سنگ
ای کهنه همنبرد، سلاحم از آن تو
اینک تو و کمانی از آرش به جای سنگ
دستی به معجزه به گریبان بر و برآر
آتش در این شگفت کشاکش به جای سنگ
ای وارث فلاخن داود و کوه طور!
بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ
✍🏻 #محمدمهدی_سیار
#وعده_صادق
#مقاومت_اسلامی
#فلسطین
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
غمگین نشوید هیچ با این اخبار
خوشحال مبادا بشود استکبار
خون شهدا همیشه جریانساز است
برخیزد از آن هزار #یحیی_سنوار
✍🏻 #مریم_بسحاق
#مقاومت_اسلامی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast