eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
516 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
706 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
وداع و وصل جداگانه لذتی دارد هزار بار برو، صد هزار بار بیا "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل، نه هجرانت که جانم درجوانی سوخت، ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سالها، اما چقدر آخر تحمل، بلکه یادت رفته پیمانت! چو بلبل نغمه خوانم، تا تو چون گل پاکدامانی حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت تمنای وصالم نیست، عشق من مگیر از من به دردت خو گرفتم، نیستم در بند درمانت به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین نباشد خون مظلومان؟ که می‌گیرد گریبانت دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست امان ای سنگدل، از درد و اندوه فراوانت "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
چه خوش گزیده‌امت از بساطِ حُسن‌فروشان نه عاشقِ تو که من عاشق بصیرت خویشم "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
گریه نکن ری‌را راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است دوباره اردیبهشت به دیدنت مى آیم...   "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
هدایت شده از شکردست
هفته اول انسان شناسی.mp3
11.84M
جمع‌بندی پنج جلسه اول مطالب انسان شناسی "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
هدایت شده از شکردست
4_5996662054826544755.mp3
11.93M
⚡️ تمام وجدان‌های بیدار شهادت می‌دهند که؛ قرن‌ها فعالیت بشر در زمینه‌های گوناگون علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...، بسیار بیشتر از آن که خیر و خوبی و خوشبختی برای انسان به ارمغان بیاورد، به خلق انواع‌ بیماری‌های جسمی و روحی... به تولید درد و رنج و فساد و قتل و غارت و خونریزی... انجامیده است! ← حقیقتا دلیل این اتفاق چیست؟! ← جهان چگونه باید خود را از این وضع، نجات دهد؟! "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی چنان به نظره اول ز شخص می‌ببری دل که باز می‌نتواند گرفت نظره ثانی تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت ز پرده‌ها به درافتاد رازهای نهانی بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان که پیر داند مقدار روزگار جوانی تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast