چه خوش گزیدهامت از بساطِ حُسنفروشان
نه عاشقِ تو که من عاشق بصیرت خویشم
#وحشی_بافقی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
گریه نکن ریرا
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است
دوباره اردیبهشت به دیدنت مى آیم...
#سیدعلی_صالحی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ثلث
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از شکردست
هفته اول انسان شناسی.mp3
11.84M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی
جمعبندی پنج جلسه اول مطالب انسان شناسی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از شکردست
4_5996662054826544755.mp3
11.93M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۶
#استاد_شجاعی
#دکتر_انوشه
⚡️ تمام وجدانهای بیدار شهادت میدهند که؛
قرنها فعالیت بشر در زمینههای گوناگون علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و...،
بسیار بیشتر از آن که خیر و خوبی و خوشبختی برای انسان به ارمغان بیاورد، به خلق انواع بیماریهای جسمی و روحی...
به تولید درد و رنج و فساد و قتل و غارت و خونریزی...
انجامیده است!
← حقیقتا دلیل این اتفاق چیست؟!
← جهان چگونه باید خود را از این وضع، نجات دهد؟!
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#سعدی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هر چیز قاعدهای دارد
جز عشق
و عشق، انگار تا ابد بیقاعدهست…
#رضا_براهنی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
کار طالب آنست که در خود جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق میشناس وممات بی عشق مییاب:
روزی دو که اندرین جهانم زنده
شرمم بادا اگر بجانم زنده
آن لحظه شوم زنده که پیشت میرم
و آن دم میرم که بی تو مانم زنده
#عین_القضات_همدانی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
"که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو"
اولین مصرعی بود از حافظ که در نوجوانی لذت درک مفهومش را چشیدم. آن هم به واسطهی خوانش درست استاد گرمارودی، روزی این را سر کلاس تعریف کرده بودم، و دوستان این را یادشان بود که روی کیک نوشتند!!!
ذوق این مصرع برایم چند برابر شد...
و البته یاد استاد گرمارودی هم امروز در دلم زنده بود
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش