آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
در این ویدئو به برخی اشکالات املائی رایج اشاره شده: مثل "گذار و گزار" و تفاوتشان یا محل استفاده هکس
نکات این فیلم:
گذاشتن ⬅️ قرار دادن، وضع کردن، تاسیس کردن
مثال:
قانونگذار، بنیانگذار، بذار(بگذار)
گزاردن⬅️ بهجاآوردن
مثال:
نمازگزار، سپاسگزار
به عبارتی:
گذار از مصدر گذاشتن است
گزار از مصدر گزاردن است
🌀هکسره
🔸️در محاوره آخر کلمه به جای "است" ⬅️ ه میذاریم
مثال: حالم خوبه، هوا سرده
🔸️اما در صفت و موصوف یا ترکیب اضافی استفاده از هکسره غلطه
کته قرمز ❌
کتِ قرمز ✅
شعره معاصر❌
شعر معاصر✅
🔸️اگه خواستیم اشاره به چیزی بکنیم میتونیم از هکسره استفاده کنیم :
اون کتابه رو بده
🔹️واژه "یک" رو در محاوره مینویسیم: یه
🔹️ در نوشتن محاورهای به جای واو از ضمه استفاده نمیکنیم:
کتابُ بده به من ❌
یا از "رو" استفاده میکنیم
کتاب رو بده به من ✅
یا یک "و" چسبیده به کلمه
کتابو بده به من ✅
#غلط_ننویسیم
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
🔹چه قرآن کریمی!🔹
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی!
در خانۀ زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی
#سیدحمیدرضا_برقعی
#فاطمیه
#شعر_آیینی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
21.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منابع فردوسی در سرایش شاهنامه
#فردوسی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
📚نقش شمس در زندگی مولانا
مولانا یک سابقه تحصیلى سنتى معمولى داشته و در نزد پدرش و ترمذى و دیگران درس خوانده است.
سالها در حلب بوده تا به حدود ۴۰ سالگى رسیده، ولى در درونش غلیانى است. موضوع در وى حالت ارثى هم دارد، چون پدرش نیز چنین است.
وقتى «معارف» بهاءولد[پدر مولانا] را میخوانیم، میبینیم که با یک فرد خارقالعاده روبهرو هستیم؛ یک فرد کاملا غیرمتعارف؛ که طرز فکر و نگاه و بیانش به گونهاى دیگر است و انسان را حیرت زده میکند و من در مقاله «پدر و پسر: معشوق آنها کیست؟» شمهاى از حرفهاى او را نقل کردهام.
در مولانا، سابقه نوعى تلاطم درونى و تغییر حال خانوادگى است. آنها خیلى زود تغییر حال میدادهاند و زود دستخوش احساسات میشدهاند. آنچه در مولانا روى داده، کاملا قابل توجیه است. چنین آمادگیى در او بود که ناگهان یک انگیزه تغییر حال برایش فراهم میشود...
مولانا آماده یک تحول بزرگ بود و شمس وارد شد و این تحول از طریق وجود و حضور او بیدار گشت. عینا مثل اینکه بچهاى در شکم مادر باشد و به مرحله وضع حمل برسد و قابلهاى بیاید و آن بچه را بزایاند.
چنین حالت خاصى در مولانا بود. او از یک سلسله مفاهیم و اندیشهها پر شده بود و میخواست آنها را بیرون بریزد. این موضوع هنوز در ذهنش آماده نشده بود. البته خودش هم به نحو مستقیم آماده نبود که این کار بشود؛ این اتفاق از طریق شمس و حرفهاى او روى داد که در آن زمان کاملا تازگى داشت.
شمس براى مولانا بهانهاى بود. او واقعاً میخواست کسى در بین باشد که بتواند به نام او، منویات درونى خود را بیرون بریزد. اتفاق چنین شد که این کس شمس باشد.
شمس این موقعیت را پیدا کرد که الهامگر مولانا شود و زبان حال او براى بیان آنچه در دل داشت، قرار گیرد؛ همانگونه که حافظ میگوید: بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود! این حالتى است که در میان عارفان ما وجود داشته است و نمونه بارزش هم مولانا و شمس هستند.
مسلماً شمس قابلیت ویژهاى داشت. او شخصیت جذابى داشت که نمیتوان انکارش کرد. او از نظر مولانا تجسم عصیانِ قرن است. این خصوصیت او مولانا را جذب کرد و گرفت. دیگران هم شمس را میدیدند، ولى هیچکس نتوانست این خصوصیت او را دریابد. مولانا این کار را کرد.
شمس براى او کسى بود که حقایق کلى را در دل داشت و جرأت داشت که بعضى از آنها را بر زبان بیاورد....
برگرفته از مصاحبهای با استاد محمد اسلامی ندوشن
#مولانا
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
Deldare Man_۲۰۲۲_۱۲_۱۹_۱۱_۲۹_۵۸_۷۰۹.mp3
16.59M
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی همکیش من همکیش من
تویی تویی همخویش من همخویش من
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهویی خوش آهویی
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
چون سایهها در چاشتگه در چاشتگه
فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود
فضل خدا همراه تو همراه تو
امن و امان خرگاه تو خرگاه تو
بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
پیوسته در درگاه تو درگاه تو
#مولانا
#تصنیف
#بیژن_بیژنی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی
#رهی_معیری
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
کیم من؟ آرزو گم کردهای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
#رهی_معیری
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجِشکِ پریده
#سعدی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
به جان رسیدم و دارم ز تنگی ِ قفس ِ خود
همان ملال که گردن ز تنگی یقه دارد
#ابوالقاسم_حالت
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
🔹ارث دریا🔹
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
#مرضیه_نعیمامینی
#فاطمیه
#شعر_آیینی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast