اظهارات سطحی شیخ عباس تبریزیان درباره رساله ذهبیه
"امروزه متاسفانه شیعیانی که مدعی تشیع هستند... قدر رسالهی ذهبیه را نمی شناسند... رسالهی ذهبیه سندهای معتبری دارد و از جهت متنی هم بالاترین مطالب را دارد. هرکس که تخصصی در علم طب داشته باشد میفهمد که این کتاب کلام انسان عادی نیست بلکه کلام معصوم (ع) است.
علماء مانند علامه عسکری سند این کتاب را تایید کردند و بنده سند این کتاب را بررسی کردم و مشکلی ندارد. اگر یک راوی آن متهم به «غلو» است؛ روات معتبر دیگر وجود دارند. «غلو» ارتباطی به طب ندارد زیرا حجامت و فصد و سبک زندگی ارتباطی به غلو ندارد. سند رسالهی ذهبیه از سند نهج البلاغه معتبرتر است و میدانید قرآن هم روایت «حفص از عاصم» است و اگر بخواهیم رسالهی ذهبیه را نفی کنیم مشکلات دیگری در مبانی اعتبار کتب معتبر شیعه به وجود میآید خیلی چیزها زیر سوال میرود.
رساله ی ذهبیه چیزی نیست که بشود بر آن خدشه وارد کرد و علماء زیادی رساله های متعددی در شرح رسالهی ذهبیه نوشته اند و شاید نسخهی خطی از آن وجود دارد..." (تبریزیان ۹۶/۹/۳)
www.eshia.ir/Feqh/Archive/text/tabrizian/teb/96/960903/%D8%BA%D9%84%D9%88
تأملی در این کلمات:
۱. ایشان نمی داند که تنها راوی رساله ذهبیه ابن جمهور است و ادعای اسناد متعدد معتبر توهمی بیش نیست. نمونه مقالات مستند در نقد این کتاب: t.me/gholow2/389 و t.me/gholow2/390
۲. ایشان نمی داند که هر کس با طب قدیم آشنا باشد نظائر رساله ذهبیه را فراوان می یابد بلکه بعضاً عین مطالب رساله ذهبیه از طبیبان مسیحی چون ابن بختیشوع و ابن ماسویه و ... روایت شده است؛ (نمونه شواهد مطلب مثلاً در حواشی رساله ذهبیه به تحقیق محمد مهدی نجف از مصادری چون زاد المعاد ابن القیم الجوزی گرد آمده است.) پس چگونه متن آن دلیل بر عصمت نویسنده است؟! بگذریم از مواردی از این رساله که صدور آن از معصوم به غایت بعید است.
۳. ایشان نمی داند که اتهام غلو و تخلیط به اولین و تنها راوی کتاب وارد است؛ (ر.ک به نجاشی، رجال، ص337؛ طوسی، الفهرست، ص413 و به نقل از صدوق؛ ابن غضائری، رجال، ص92) پس چگونه مدعی است روات معتبر دیگر دارد؟!
اما نوشته علامه عسکری در دوران جوانی ایشان نیز توان صحت کتاب را ندارد، و مستند ادعای صحت کتاب نزد ایشان همین سند فعلی کتاب و گمان وجود سندی دیگر است!
فارغ از متهم بودن ابن جمهور، کتاب او به سند متصل و معتبر به ما نرسیده و نسخش اختلاف دارد. اما انتساب آن به نوفلی هم ناشی از تحریف در نسخه است. چنان که از مقایسه با نسخ دیگر بر می آید، «ابومحمد الحسن بن محمد النوفلی» تحریف شده «ابومحمد الحسن بن محمد العمی» است که این رساله را از پدرش محمد بن جمهور العمی نقل می کند.
۴. ایشان نمی داند که نهج البلاغه از روایات متعدد با اسناد مختلف تشکیل شده و سند هر روایت آن با دیگری متفاوت است پس چگونه می گوید سند رساله ذهبیه از سند نهج البلاغه قوی تر است؟!!
۵. ایشان نمی داند که قرآن تنها به روایت حفص از عاصم نیست بلکه به طرق بسیار زیادش متواتر است و با رساله ذهبیه که طریقی مجهول دارد قابل قیاس نیست؟!
۶. ایشان نمی داند که انگیزه های جعل روایت طبی زیاد است و اتفاقا غلات سابقه بدی در این زمینه دارند و بسیاری از آثار طبی را غلات جعل کرده اند. (ر.ک: t.me/gholow2/398)
کانال غلوپژوهی در تلگرام
@gholow2
نقد حدیث و دلواپسان
متأسفانه در جامعه متولیان مذهبی ما یک نوع دلواپسانی هستند که تا سخن از ضرورت نقد حدیث و پالایش آن می کنید زود رگ گردن درشت می کنند و آدم را به هزار اتهام بی دینی و بد اعتقادی می خواهند خاموش کنند. علت اصلی این دلواپسی به نظر من این است که این ها به نحوی اصلا دلشان نمی آید از شمار احادیث کم شود. هر حدیث برای این جماعت حکم کیمیاء دارد و معتقدند هر چه کتاب های حدیثی فزونتر و تعداد احادیث بیشتر بهتر می توان مطمئن بود که حل همه چیز را در دست دارند و علوم اولین و آخرین تضمین شده است.
به این آقایان باید گفت: اولا اگر نقد حدیث نباشد می شود حکایت اوضاع آشفته مذهبی جامعه ما. مگر نه این است که همینک کلیپ های قطعات سخنان مشعشع برخی از همین مبلغان مذهبی که با تکیه بر حدیثی مجعول و به کلی دروغ و البته با اضافه کردن کلی زبان حال و قال به آن اسباب خنده عده ای را در صفحات مجازی فراهم می کند؟ و مگر نه این است که متآسفانه در نهایت چنین وانمود می شود که همه مبانی دین از همین قماش و قبیل است؟
ثانیا مگر رجالیان و ناقدان قدیم حدیث با حدیث دشمنی داشته اند؟ یا مگر متکلمانی که از اساس خبر واحد را حجت نمی دانسته اند و اگر پای عقاید در میان بود تنها دلیل عقل برای آنها حجت بود با امامان شیعه مخالفت داشتند و یا علم آنان را حجت نمی دانستند؟ سخن بر سر احادیث مجعول و تحریف شده است که تنها با ابزار نقد تاریخی می توان درست و نادرست آنها را از هم تشخیص داد.
استاد حسن انصاری قمی
https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشتی از استاد حسن انصاری قمی
حدیث ثقلین: کدامین متن؟
در سنت اعراب و قبایل عربی پیش از اسلام جایگاه خانواده امری است که در اهمیت آن تردیدی نیست. در خود قرآن کریم هم خاندان های انبیاء اهمیت فوق العاده ای در تاریخ مقدس بازی می کنند. اینکه پیامبر اکرم سفارش به عترتش در کنار قرآن کرده باشد از نقطه نظر تاریخ اجتماعی اعراب و همچنین سنت قرآنی انبیاء امری طبیعی جلوه می کند. بنابراین روایت شیعی از حدیث ثقلین با منطق تاریخی بیشتر سازگار است. در مقابل در روایت اهل سنت سخن از سنت پیامبر در کنار قرآن می رود. گرچه کلمه سنت در واژگان قرآنی وجود دارد اما به عنوان سنت پیامبر پدیده ای است محصول تاریخ دو قرن نخستین اسلام. دهه ها طول کشید تا این معنا از سنت در فرهنگ اسلامی جاگیر شود. از نقطه نظر پژوهش تاریخی روایت حدیث ثقلین که در آن از سنت در کنار قرآن یاد شده می بایست متنی متعلق به سده دوم قمری باشد. روایت شیعه از حدیث ثقلین با واقعیت های تاریخی سازگارتر است.
4_5976544088709662240.mp3
2.42M
آمارها در روایات تاریخی ، چقدر معتبرند؟
واقعیت قتل یهودیان بنی قریظه به دستور پیامبر (ص) چیست؟
اغراق و مبالغه در آمار در گزارش های تاريخي فتوحات و ...
6 دقیقه صوت
@shenakhtehadis
@pasokhvoice
هدایت شده از پاسخ صوتی پرسش ها و شبهات
4_5987829652150814005.mp3
5.6M
تحریف دو روایت برای تخریب پیامبر (ص)
تحریف بیشرمانه ماجرای ازدواج رسول اکرم با صفیه
تحریف داستان عرینیین و ادعای دروغین کور کردن چشم اشخاص با آهن داغ
13دقیقه صوت
@pasokhvoice
@shenakhtehadis
ویرایشی متفاوت از ماجرای ضامن آهو
داستان ضامن آهو آنگونه که بین عموم مردم مشهور شده در منابع قدیم تا حدی متفاوت و جالبتر است.
روایت اصلی این داستان را شیخ صدوق(ره) بیش از هزارسال پیش در کتاب «عیون اخبار الرضا (ع)» آورده است.
وی تنها با دو واسطه از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق (متولی شاهنامه ابومنصوری) که از قدرتمندان و زورمندان روزگار بوده نقل می کند :
در جوانی برای اهالی مشهدِ رضا (ع) و زائرانی که با آنجا می رفتند مزاحمت ایجاد می کردم و تا اینکه یکبار که با یک یوزپلنگِ (آموزش دیده) برای شکار آهو به آن حوالی رفته بودم یوز شکاری ام ، را دنبال آهویی فرستادم و آهو تا نزدیک دیوار محوطه زیارتگاه رضا (ع) رفت ولی یکباره هر دو در مقابل آن ایستادند. گاهی که آهو به سوی دیگری می رفت ، یوز به دنبالش می دوید ولی وقتی به محوطه زیارتگاه پناه می برد ، یوز از دنبال کردنش دست بر می داشت. بالاخره آهو به یکی از اتاقهای زیارتگاه وارد شد و هنگامی که به دنبالش رفتم آن را نیافتم. از ابونصر مقری (که در محوطه بود) پرسیدم: آهویی که وارد محوطه شده بود کجاست؟ گفت: من ندیده ام.
از آن روز نذر کردم که دیگر زائران رضا (ع) را آزار ندهم و راهشان را نبندم. همچنین از آن به بعد هرگاه حاجتی داشتم به زیارتش می آمدم و حاجتم روا می شد. یکبار از خدا خواستم که فرزند پسری به من ببخشد که چنین شد. هنگامی که پسرم به بلوغ رسید و کشته شد ، مجددا به مشهد الرضا (ع) رفتم و باز هم فرزند پسری از خدا خواستم که خداوند برای بار دوم پسری به من داد و هیچ حاجتی را در آنجا از خدا نخواسته ام مگر اینکه روا شده است.
منبع:
عیون اخبار الرضا (ع) ، تالیف شیخ صدوق ره ، ج2 ، صص:285-286
نکته:
طبق این روایت که حدود 1000 سال قبل در یک منبع معتبر ثبت شده ، ماجرای ضامن آهو از معجزات مزار امام رضا (ع) است و از این جهت که معجزه و کرامتی است که پس از شهادت آن حضرت (ع) رخ داده جالبتر از داستانی است که امروزه رایج شده است.
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
✔️ «ضامن آهو» در آثار اسلامی
ضامن آهو از فضایل منسوب به امام رضا(ع) است و در دوره های اخیر به گونه ای شهرت یافته که در مجالس جشن و عزای آن امام(ع) یاد و لقب آن حضرت شمرده می شود. قدیمی ترین خبر این داستان گزارش صدوق(م381) از سليطيِ نیشابوری از حاکم رازی از ابومنصور پسر عبدالرزاق طوسی(م352) است.[1]ابومنصور گوید: در جوانی زائران رضوی را آزار می دادم و زاد و توشه آنان را می گرفتم. روزی با یوز شکاری به تعقیب آهویی پرداختم، که به دیوار مرقد امام(ع) پناه آورد. یوز از نزدیک شدن به آن خودداری کرد و آهو از شکاف دیوار، داخل حرم شد. وارد حرم شدم، آهو را نیافتم، وارد آن شکاف شدم، جز پشگل و ادرار آن حیوان چیزی ندیدم. این سبب شد با خداوند عهد کنم، جز به نیکی با زائران رفتار نکنم و خود نیز پیوسته برای حل مشکلات به زیارت آن امام(ع) می رفتم و حاجت روا می شدم.[2] این خبر در آثار بعدی چندان انعکاسی ندارد و در عصر صفوی گسترش یافت.[3]
داستان آهو در همین دوره به گونه های دیگری نیز نقل شد. ابرقوهی(م808) مؤلف کتاب فردوس التواریخ [4]آهو را متفاوت با صدوق و این گونه بیان کرده که حاکم سلجوقی فرزند بیماری داشت، که به توصیه پزشکان نیازمند تفریح و صید بود. او در پی صید آهويي بود، که به قبر امام رضا(ع) پناه آورد و اسبان از تعقیب آهو بازایستادند. حاکمزاده با تعجب از اسب پیاده شد، با کمال ادب وارد حرم شد، خود را روي مرقد شريف انداخت، درمان خود را از امام رضا(ع) خواست و شفا يافت. سلطان سنجر با شنیدن این کرامت، بارگاهی بر مزار آن حضرت ساخت.[5]
این خبر نیز در منابع بعدی انعکاسی نیافت و با خبر صدوق نیز، به لحاظ محتوا متفاوت و در ترسیم زمان وقوع حادثه مشترک است، که این رخدادپس از حیات امام(ع) و حدود یک قرن و نیم پیش از سلطان سنجر بوده که در سال 479 به دنیا آمده و 536 کشته شده است. ابن حَمّاد، محدث و شاعر امامیه درقرن چهارم پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) را این گونه به نظم کشید: مردمان نشسته بودند که ماده آهویی از امام(ع) پناه خواست، کسی که پدرش مرتضی (ع) است و پیوسته در حال تزکیه و تعالی و بلندمرتبه شدن است.
سروده ابن حماد گرچه در منابع یافت نشد تا بتوان بهتر در باره آن نظر داد، اما برخلاف خبر بسطامی، داستان را مربوط به پیش از عصر سلجوقیان بیان می کند و منافاتی نیز با خبر صدوق ندارد، زیرا براساس قواعد عرب، عرف مردم و ضرورت شعری، می تواند مراد ابن حماد از «لاذ به» «لاذ بقبره» باشد. اما ابن شهرآشوب(م588) شعر ابن حماد را ذیل حضور امام(ع) در نیشابور آورده و افزوده ای نیز بر آن ندارد. شعر ابن حماد و خبر ابن شهرآشوب نیز چندان مورد استقبال منابع بعدی قرار نگرفته و حتی مجلسی از نقل آن خودداری کرده است، جز این که بحرانی و قمی به اعتماد ابن شهرآشوب آن را بازگو کرده اند.[6]
بنابراین، پناه آوردن در زمان حیات امام(ع)، پیشینه ای فراتر از قرن ششم ندارد، که در این صورت نیز چگونگی رویداد دانسته نیست، جز اینکه منابع محلی در زمان های بعد چنین آورده اند که، امام(ع) برای آزادی آهویی که پناه آورده بود، خواست مبلغی به شکارچی بپردازد، که نپذیرفت. آهو به امام(ع) گفت: دو بچه شیرخوار، گرسنه و منتظر دارم. ضمانت کنید تا برگردم و امام چنین کرد و آهو بازگشت، سبب اعجاب شکارچی، مسلمان شدن وی و آزادی خود شد. نفیسی و حقیقت این حادثه را در راه سمنان به دامغان دانسته و سبب نام گذاری دشت آهوان شمرده اند.[7] برخی دیگر سبب نامگذاری را این دانسته اند که آهوانی به امام(ع) خبر دادند که مخالفان قصد کشتن او را دارند.
اگر مسیر هجرت امام(ع) از مدینه به مرو از راه بصره به اهواز و از آنجا به یزد و نیشابور باشد، نه از طریق کوفه، قم و دامغان، تردید در این خبر بیشتر می شود.[8]
آنچه مهم می نماید این که داستانی بی پایه مورد قبول دوره های بعد واقع شده، ادبیاتی به وجود آورده، مکان هایی به خود اختصاص داده [9]و سرودهایی را از «قرن نهم» پدید آورده،[10]که موجب شگفتی محققان است. گفتگوی آهو با رسول خدا(ص)،[11] امام سجاد(ع)[12] و امام صادق(ع)[13] نیز با اسنادی متفاوت و محتوایی هم افق چنین بیان می کند کهآهوی در بندِ صیاد، برای شیردادن فرزندش، درخواست ضمانت کرد، سپس بازگشت و صیاد با دیدن این اتفاق، آهو را رها کرد.با صرف نظر از بررسی سندی و محتوایی این اخبار، می توان احتمال داد که ضمانت امام رضا(ع) فراهم آمده ای از مجموع اخبار پیش گفته است که در قرن ششم به بعد، متأثر از تاریخ نگاری محلی و به احتمال تأثیرپذیرفته از اخبار اهل سنت جلوه کرده است.
منابع در این لینک:
http://hhmoghadam.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=13420
4_5994517182518658386.mp3
3.4M
بررسی داستانی درباره جنایات عربها در فتح ایران
اغراق درباره جنایت خالد بن ولید در جنگ با ساسانیان در منطقه الیس در عراق و سخن قعقاع
آیا ایرانیها از ترس ، مسلمان شدند؟
8 دقیقه صوت
@shenakhtehadis
نظر استاد یوسفی غروی درباره تاریخ واقعی قتل عمر بن خطاب👇
♦️ قتل عُمر بن خطاب در ماه ذيالحجة بوده است، نه ربیعالأول؛
تاریخ قتل عُمر بن خطاب در تمام منابع تاریخی -اعم از شیعه و سنی- بدون استثناء در ماه ذیالحجه و در روزهای آخر این ماه گفته شده است.
اختلاف اقوال در تعیین دقیق روز است؛ روز زخمی شدن و روز فوتش.
خنجر خوردنش را اکثر قریب به اتفاق مورخان و تقریباً به اجماع، در بامداد روز چهارشنبه ٢٦ ذیالحجه سال ٢٣ق گفتهاند.
و فوتش را اغلب سه روز پس از زخمی شدنش دانستهاند.
شروع خلافت عثمان را نیز همگی در ابتدای ماه محرّم گفتهاند.
بهرحال شهرت جرح و قتل عُمر بن خطاب در ماه ربیعالأول، پایه و استنادی علمی ندارد و بر خلاف اجماع مورخان و لذا فاقد اعتبار است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٤: ٢٩٩ و ٣٠٠.
ــــــــــــــــــــ
❖ جهت تسهیل مراجعه به منابع، عنوان برخی منابع کهن و نیز برخی منابع میانی و متأخر که به ذکر تاریخ قتل عمر بن خطاب یا تاریخ شروع خلافت عثمان پرداختهاند در پی آمده است:
- الطبقات الكبرى (ابن سعد، ٢٣٠ق)، ج٣، ص٣٦٤ و ٣٦٥؛
- تاریخ خليفة بن خياط (٢٤٠ق)، ص١٠٩؛
- التاريخ الصغير (بخاري، ٢٥٦ق)، ج١، ص٧٥؛
- أنساب الأشراف (بلاذري، ٢٧٩ق)، ج١٠، ص٤٣٩؛
- تاريخ اليعقوبي (٢٨٤ق)، ج٢، ص١٥٩؛
- المعجم الكبير (طبراني، ٣٠٦ق)، ج١، ص٧٠، ح٧٢، ٧٣ و ٧٤؛
- تاريخ الطبري (٣١٠ق)، ج٣، ص٢٦٥ و ٢٦٦؛
- همان، ج٤، ص١٩٣؛
- التنبیه والإشراف (معسودي، ٣٤٦ق)، ص٢٥٠ و ٢٥٣؛
- مروج الذّهب (مسعودي، ٣٤٦ق)، ج٢، ص٣٠٤ و ٣٣١؛
- مسار الشيعة (شيخ مفيد، ٤١٣ق)، ص٢٣؛
- الإستيعاب (ابن عبد البر، ٤٦٣ق)، ج٣، ص١١٥٢؛
- تاريخ مدينة دمشق (ابن عساكر، ٥٧١ق)، ج٤٤، ص٤٦٤ و ٤٦٧؛
- الكامل في التاريخ (ابن أثير، ٦٣٠ق)، ج٣، ص٥٢؛
- وفيات الأعيان (ابن خلكان، ٦٨١ق)، ج٣، ص٤٣٩؛
- العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علي بن يوسف حلي(برادر علامه حلي)، حدود ٧٠٥ق)، ص٣٢٨؛
- الوافي بالوفيات (صفدي، ٧٦٤ق)، ج٢٢، ص٣٠٤؛
- البداية والنهاية (ابن كثير، ٧٧٤ق)، ج٧، ص١٥٥ و ١٥٦؛
- مجمع الزوائد (هيثمي، ٨٠٧ق)، ج٩، ص٧٩؛
- فتح الباري (ابن حجر عسقلاني، ٨٥٢ق)، ج٩، ص١٥؛
- المصباح (جُنة الأمان الواقية وجَنة الإيمان الباقية) (شيخ إبراهيم كفعمي،٩٠٥ق)، ص٥١١ و ٥١٥؛
- بحار الأنوار (علامه مجلسي، ١١١١ق)، ج٥٥، ص٣٧٢؛
- الكُنى والألقاب (شيخ عباس قمي، ١٣٥٩ق)، ج٣، ص١٦٧؛
- مستدرك سفينة البحار (شيخ علي نمازي شاهرودي، ١٤٠٥ق)، ج٢، ص٢١٦؛
گفتنی است استاد یوسفی غروی از محققان طراز اول شیعه در زمینه تاریخ اسلام و تاریخ خلفا هستند.
@Yusufi_Gharawi
هدایت شده از پاسخ صوتی پرسش ها و شبهات
4_5782920378821117356.mp3
4.32M
آیا روایاتی که می گویند «با کردها ازدواج و تجارت نکنید» سخن معصومان (ع) است؟
خاستگاه تاریخی و فرهنگی جعل حدیث بر ضد اکراد چیست؟
ارزیابی احادیث کتاب کافی کلینی (ره)
9 دقیقه صوت مهم
@shenakhtehadis
آیا حدیث زیر صحیح است و می تواند اشاره به بارانهای شدید در ایران و عراق و جاری شدن سیل در ماه رجب امسال باشد؟
« امام صادق ع: وقتی که زمان قیام قائم نزدیک شود، در ماه رجب، بارانی بر مردم می بارد که مانندش دیده نشده ... و آب از روی آنان بالا می رود، از موهای سر و رویشان خاک می ریزد (الارشاد، ج٢، ص٣٨١) »
پاسخ کوتاه:
متن فارسی بالا که به عنوان حدیث نشر شده ، تنها یک ترجمه ناقص، نادرست و تقطیع شده(برش داده شده) از روایتی است که با یک سند ضعیف نقل شده است. حتی متن کامل و تحریف نشده ی آن روایت را نیز نباید با قاطعیت به عنوان سخن معصوم (ع) ترویج کرد زیرا دارای سند محکمی نیست.
توضیح بیشتر:
1 - حدیثی شبیه این در منبعِ ذکر شده یعنی کتاب الارشاد، ج2 ، ص381 وجود دارد اما متن عربیِ آن با ترجمه فارسی بالا، تفاوتهای مهمی دارد.
2 - متن فارسیِ بالا، یک بُرِشِ مغرضانه از ترجمه حدیث است و بخشهای مهمی از متن عربی را عمدا ترجمه نکرده اند تا آن را به بارانهای اخیر ربط بدهند.
3 - عبارت «آب از روی آنان بالا می رود» در متن عربی نیست.
4 - مؤلف عالیقدرِ کتاب الارشاد، این حدیث را به عنوان یک حدیث صحیح نیاورده بلکه فقط گفته که شخصی اینچنین نقل کرده است (یعنی نمی گوید روایت، درست و عینِ حدیثِ معصوم ع است). وی همچنین سند متصلی برای آن را ارائه نفرموده است.
5 - وقتی متن کامل روایت را ببینیم درباره ارتباطش با سیل و بارانهای شدید اخیر در ایران و عراق بیشتر شک خواهیم کرد.👇
متن عربی:
رَوَى عَبْدُ الْكَرِيمِ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع :
كَمْ يَمْلِكُ الْقَائِمُ ع؟
قَالَ : " سَبْعَ سِنِينَ تَطُولُ لَهُ الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى تَكُونَ السَّنَةُ مِنْ سِنِيهِ مِقْدَارَ عَشْرِ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ فَيَكُونُ سِنُو مُلْكِهِ سَبْعِينَ سَنَةً مِنْ سِنِيكُمْ هَذِهِ وَ إِذَا آنَ قِيَامُهُ مُطِرَ النَّاسُ جُمَادَى الْآخِرَةَ وَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ مِنْ رَجَبٍ مَطَراً لَمْ يَرَ الْخَلَائِقُ مِثْلَهُ فَيُنْبِتُ اللَّهُ بِهِ لُحُومَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَبْدَانَهُمْ فِي قُبُورِهِمْ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ مُقْبِلِينَ مِنْ قِبَلِ جُهَيْنَةَ يَنْفُضُونَ شُعُورَهُمْ مِنَ التُّرَابِ "
عبدالکریم خثعمی گفت: به امام صادق عرض کردم: قائم عج چند سال حکومت خواهد کرد؟
امام (ع) فرمود:
«هفت سال (حکومت می کند ولی) روزها و شبها برای او طولانی خواهد شد به گونه ای که یک سال از سالهای (حکومتِِ) او با 10 سال از سالهای شما برابری خواهد کرد بنابراین مدت حکمرانیِ او برابر با هفتاد سال از سالهای شما خواهد بود و هنگامی که قیام او فرا برسد در ماه جمادی الآخرة و 10 روز از ماه رجب، آنچنان بارانی بر مردم خواهد بارید که مانندش را ندیده باشند و خداوند با آن باران، گوشتهای مومنان و بدنهای آنان در قبرهایشان را خواهد رویاند. گویی من به آنان می نگرم که (از گور برخاسته اند و ) از سمتِ جُهَینه می آیند در حالی که خاک را از موهای خود می تِکانَند »
توضیحات تکمیلی:
این حدیث - حتی اگر صحیح باشد- ربطی به بارانهای شدید و سیل اسا در ایران و عراق ندارد زیرا:
1 - با توجه به اینکه امام صادق (ع) در مدینه زندگی می کردند و گاهی نیز برای حج به مکه می رفتند بنابراین اگر واقعا چنین فرموده باشند - که یقین نداریم- منظورشان بارش باران در سرزمین حجاز است نه ایران.
ضمنا در متن حدیث نیز آمده که افرادی که از قبر بر می خیزند از سمت جُهَینه (منطقه ای بین مکه و مدینه) می آیند.
2 - طبق این روایت، بارانهای مورد نظر « از ماه جمادی الآخره شروع می شود و 10 روز نیز در رجب خواهد بود و موجب زنده شدن مومنان و برخاستن آنها از قبر می شود» که این خصوصیات انطباق با بارانهای اخیر ایران و عراق ندارد.
نتیجه:
این حدیث را نباید به عنوان پیشگویی سیلهای اخیر، به معصوم ع نسبت داد زیرا با شرایط کنونی سازگاری ندارد. ضمنا حتی متن اصلی آن، سند محکمی ندارد و محتوایش نیز مشکوک است و یقین نداریم امام صادق ع چنین فرموده اند.
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
هدایت شده از پاسخ صوتی پرسش ها و شبهات
بررسی روایاتی که تحریف قرآن را ادعا می کنند - ویراست4.mp3
5.56M
آیا حدیثی که می گوید: کسی جز امامان (ع) به کل قرآن دسترسی ندارد دلیل بر وقوع تحریف در قرآن است؟
ارزیابی متن و سند برخی از روایات که قرآن را دچار تحریف وانمود می کنند
12 دقیقه صوت
@pasokhvoice
@pasokhvoice
پرسش:
آیا ترجمه فارسی و سند روایت زیر دقیق و معتبر است؟
« عَلَیکمْ بِذَوَاتِ الْأَوْرَاک فَإِنَّهُنَّ أَنْجَبُ » (کلینی، الکافی ، ج5 ، ص334)
ترجمه: « شما را به ازدواج با زنانی که دورِ کمرِ بزرگتری دارند سفارش می کنم زیرا نجیب تر هستند »
پاسخ:
1 - روایت بالا گرچه در برخی از کتب حدیث آمده اما فقط یک سند دارد که آن نیز به اعتراف علامه مجلسی ، ضعیف است(1). فردی که این روایت را نقل کرده « سهل بن زیاد » (ابوسعید الآدمی الرازی) است که علما درباره موثق بودن یا نبودن او اختلاف نظر دارند(2) بنابراین نمی توان با قاطعیت گفت که این جمله « یک حدیث معتبر از معصومان (ع) » است. حتی اگر کاملا جعلی نباشد احتمال تحریف در برخی از واژه های آن وجود دارد.
2 – حتی اگر فرض کنیم متن عربی این روایت دقیقا سخن معصوم (ع) باشد باز هم نمی توانیم با قاطعیت بگوییم ترجمه ای که برای آن بیان شده لزوما صحیح است زیرا ممکن است کلمه عربی « اَنجَب » در اینجا معنای دیگری داشته باشد. در واقع در عربی قدیم کلمه های « نجیب » و « نجابت » با معنای فارسی آن تفاوت معنایی داشته است. « نجابت » در فارسی امروز فقط به معنای « اخلاق والا و احترام آمیزِ انسانی » است در حالی که در عربی قدیم به هرگونه « ویژگی ممتاز » - اعم از جنبه های جسمی ، روحی و اخلاقی گفته می شد و گاهی شامل « بنیه جسمی » ، « قدرت بدنی » و « اصالت نژادی » نیز می شد. به عنوان نمونه به اسب یا شتری که دارای امتیاز نژادی ، قدرت بدنی یا سرعت در دوندگی بود « نجیب » می گفتند(3). همچنین اگر زنی « فرزندان گزیده و سرآمد » به دنیا می آورد به او « المُنجِبَة » و « المِنجاب » می گفتند(4). بنابراین این احتمال وجود دارد که کلمه « أنجَب » در این روایت به « توانایی بیشتر برای تولد فرزندانی که از نظر بنیه جسمی یا روحی سرآمد هستند» اشاره داشته باشد. آنچه این احتمال را تقویت می کند اینست که کلمه عربی « ذوات الأوراک » در این روایت می تواند به « بزرگی و قدرت استخوانهای لگن » اشاره داشته باشد که در موضوع « سهولت زایمان » اهمیت دارد.
3 - بسیاری از اقوام و ملت ها در گذشته بر این باور بودند که « بزرگ بودن دور کمر برای زنان » یک « ویژگی مثبت » است. این باور در اشعار و متون ادبی عربی قدیم نیز دیده می شود(5). این احتمال قابل بررسی است که شاید روایت مورد بحث در واقع حدیث معصومان(ع) نبوده بلکه چکیده یک باور عمومی در آن روزگار بوده که بعدها برای تثبیت و تاکید بیشتر در قالب حدیثی با سند ضعیف به معصومین (ع) نسبت داده شده است.
4 - از نظر قرآن ، « ایمان و پاکدامنی » مهمترین معیارها در ازدواج هستند(6) در احادیث معتبر درباره معیارهای اصلی انتخاب همسر ، توضیح بیشتری بیان شده و بر « اخلاق نیکو » و « توانایی باروری » نیز تأکید شده است(7).
سایر ویژگی های جسمی و مادی همچون « دوشیزگی » ، « زیبایی » و ... نیز در برخی از روایات آمده(8) اما در اولویت های بعدی قرار می گیرد و به شرایط فرد و جامعه بستگی دارد. در آیات و روایات سفارش شده که نباید « جایگاه اجتماعی » ، « ثروت » و « زیبایی همسر » به عنوان اولویت اول و معیار اصلی در نظر گرفته شود(9).
پانوشت ها:
(1) مجلسی ، مرآة العقول ، ج20 ، ص26
(2) رجال الکشی ، ص566 و رجال النجاشی ، ص185 و فهرست الطوسی ، ص228 و رجال الطوسی ، ص387 و رجال ابن الغضائری ، ص59 و 67.
(3) ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص: 748 و
(4) جوهری، الصحاح، ج1، ص: 222 و ابن سیده ، المحکم و المحیط الأعظم، ج7، ص: 466
(5) محمد بن ابی الخطاب قرشی ، جمهرة اشعار العرب ، ج1 ، ص632 و ابن طیفور ، بلاغات النساء ، ج1 ، ص91 و مجالس ثعلب ، ج1 ، ص106
(6) سوره بقره ، آیه 221 و سوره ممتحنه ، آیه 10 و سوره نساء آیه 25
(7) کلینی ، الکافی ، ج5 ، صص324-325 و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام ، ج7 ، ص400 ، شماره 6
(8) کلینی ، الکافی ، ج5 ، صص324 ، شماره 24 و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام ، ج7 ، ص400 ، شماره 7
(9) سوره بقره ، آیه 221 و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام ، ج7 ، ص399 ، شماره 1 و 5
کانال بررسی روایات👇
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
هشدار درباره روایات ضعیف و چند کتاب نامعتبر.mp3
2.3M
معرفی چند کتاب غیرمعتبر و هشدار درباره روایات جعلی و ضعیف
بررسی اعتبار "تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)" ، "دلائل الامامه" و "نوادرالمعجزات" که منسوب به طبری امامی هستند و "الهدایة الکبری" تالیف حسین بن حمدان خصیبی
ده دقیقه صوت
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
درباره معجزه منسوب به حضرت حمزه و تفسیر منسوب به امام عسکری ع - ویراسته.mp3
622.9K
آیا معجزه منسوب به حضرت حمزه (ره) که خانه کعبه را با نیزه خود بالا برده اند صحت دارد؟
آیا تفسیر منسوب به امام عسکری (ع) واقعا به دست این امام تألیف شده است؟
3 دقیقه صوت
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
نقدی بر اظهارنظر جناب رائفی پور
اینکه صلاة یعنی ولایت اهل بیت (ع) یکی از عقاید باطل فرقه باطنیه هست و یک شیعه اثناعشری پیرو اهل بیت (ع) نباید چنین تأویلات باطنی را نشر کند.
صلاة یعنی نماز
ولایت هم یعنی ولایت
هیچیک با دیگری یکسان نیست و جای دیگری را نمی گیرد و البته ولایت، شرط قبولی نماز است.
هیچ حدیث متواتری از اهل بیت (ع) نرسیده که بگوید «صلاة یعنی ولایت».
ادامه در زیر👇
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
نقدی بر اظهارنظر جناب رائفی پور
اینکه صلاة یعنی ولایت اهل بیت (ع) یکی از عقاید باطل فرقه باطنیه هست و یک شیعه اثناعشری پیرو اهل بیت (ع) نباید چنین تأویلات باطنی را نشر کند.
صلاة یعنی نماز
ولایت هم یعنی ولایت
هیچیک با دیگری یکسان نیست و جای دیگری را نمی گیرد و البته ولایت، شرط قبولی نماز است.
هیچ حدیث متواتری از اهل بیت (ع) نرسیده که بگوید «صلاة یعنی ولایت». اگر یکی دو روایت با این مضمون از راویان بدنام یا ناشناس (با سند ضعیف) در برخی از کتب حدیث نقل شده باشد دلیل نمی شود فردی مثل جناب رائفی پور که انصافا هیچ تخصصی در شناخت معیارهای ارزیابی روایات ندارد به آن استناد کنند و آن را «حدیث متواتر» بنامند. حدیث ضعیف السند را نباید به عنوان حدیث صحیح یا متواتر قلمداد کرد وگرنه اولویتهای دینی جابجا خواهد شد و راه برای ترویج عقاید باطنی ها و فرقه های ضاله هموارتر از گذشته خواهد شد.
حرمت مکتب اهل بیت (ع) بالاتر از حرمت اشخاص و عزیزان ماست. کاش بعضی از عزیزان اینقدر با اعتماد به نفس کاذب درباره احادیث اظهارنظر نکنند.
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
دعایی با سند معتبر برای مغفرت گناهان
شیخ صدوق (ره) با سند معتبر امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند:
" هر کس در آخرین سجده نماز نافله بعد از مغربِ شب جمعه هفت بار چنین بگوید، آمرزیده از جای برخواهد خاست:
« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَ اسْمِكَ الْعَظِيمِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذَنْبِيَ الْعَظِيمَ »
البته اگر این دعا را هر شب در آخرین سجده نافله بگوید فضیلتش بیشتر است. "
منبع :
شیخ صدوق) ، الخصال، ناشر: جامعه مدرسين - قم، چاپ: اول، 1362ش، ج 2 ، ص 393
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
فضیلت دوچندان صلوات از غروب پنجشنبه تا غروب جمعه
ا سند معتبر امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
" هرگاه که غروب روز پنجشنبه و شب جمعه فرا رسد، گروهی (خاص) از فرشتگان از آسمان نازل میشوند که قلمهایی طلایی و برگههایی از نقره دارند و (مأموریت این گروه اختصاصی چنین است که) از غروب پنجشنبه و شب جمعه تا غروب خورشیدِ روز جمعه چیزی جز صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) نمینویسند. "
منبع :
شیخ صدوق) ، الخصال، ناشر: جامعه مدرسين - قم، چاپ: اول، 1362ش، ج 2 ، ص 393
توضیح:
ثبت سایر اعمال شایسته و غیره بر عهده فرشتگان دیگر است.
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
هدایت شده از حامد کاشانی
برگزاری مراسم عزاداری برای شهادت امام حسن علیه السلام، امام غریب ما شیعیان در روزهای ۷ و ۲۸ صفر بسیار عمل پسندیدهای است. همانطور که در فاطمیه با دو نقل عزاداری میشود، اجر همه با کریم اهل بیت علیهم السلام.
اما اصرار بر ترجیح ۷ صفر بر ۲۸ صفر یک فاجعه پژوهشی تاریخی محسوب میشود.
حقیر با نیت عدم تضعیف مراسم عزاداری امام حسن علیه السلام در ۷ صفر، در این باره اظهار نظری نکردم تا ایام ۷ صفر بگذرد و به مراسم با شکوه حضرت مجتبی آسیبی نرسد.
اما اصرار عجیب برخی بر ترجیح ۷ صفر به ۲۸ صفر مرا واداشت، به زودی مجددا متن و فیلم بررسی اسناد و نسخ خطی مورد نیاز برای نقد این فاجعه پژوهشی را منتشر کنم.
حامد کاشانی
@kashani1395
جعل معجزه و تخریب چهره امام رضا (ع) - بخش اول
پرسش:
آیا داستانی که می گوید « امام رضا(ع) به تصویر شیرهای روی پارچه اشاره کردند و تصویر به شیرهای زنده تبدیل شد و یکی از مخالفان امام(ع) را دریدند» با سند معتبر نقل شده و قابل اعتماد است؟
پاسخ:
به طور کلی اینکه پیامبران و امامان صلوات الله علیهم اجمعین احیانا در موارد خاصی با اذن الهی و برای مصلحت دین و دنیای مردم معجزات یا کراماتی انجام می دادند صحیح است اما معنایش این نیست که هر روایت ضعیف یا معجزه ساختگی که توسط برخی از مبلغان دینی بیان می شود قطعی بپنداریم. درباره اینگونه روایات نیز باید بررسی سندی و متنی انجام شود و اعتبار روایت از جهات مختلف بررسی گردد.
درباره روایت مورد بحث باید گفت: شواهدی وجود دارد که نشان می دهد روایتی که این معجزه خاص را برای امام رضا(ع) نقل کرده معتبر نیست. در ادامه به برخی از شواهد اشاره می کنیم:
منبع اصلی داستان:
داستانی که می گوید امام رضا(ع) در دربار مأمون به تصویر دو شیر که روی پرده بودند اشاره فرمودند و تصاویر به امر ایشان زنده شدند و به حاجب مأمون که با امام(ع) جدال کرده بود حمله ور شدند و او را خوردند تنها در بخش پایانیِ یک روایت طولانی با سندی ضعیف نقل شده است.
گرچه این روایت را شیخ صدوق(ره) در قرن چهارم در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) در آخر باب چهلم (در برخی چاپها در باب چهل و یکم) نقل کرده اما دستکم بخش پایانی آن که به معجزه مورد بحث اشاره دارد به دلایلی که خواهیم گفت قابل تایید نیست. (رجوع شود به: عيون أخبار الرضا عليه السلام، تصحیح و تحقیق مهدی لاجوردی، نشر جهان، ج2، باب 41 ، ص: 171).
سند و راویان این روایت:
طبق نسخه چاپی کتاب عیون اخبار الرضا(ع) ، شیخ صدوق این روایت را از شخصی به نام « محمد بن القاسم المفسر » شنیده است. گفتنی است محمد بن القاسم المفسر خود مدعی بوده که این داستان را از یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار شنیده و هر یک از آنها نیز به نوبه خود از پدر خود شنیده اند و پدرانشان از امام حسن عسکری(ع) و آن حضرت از امام هادی(ع) و ایشان از امام جواد(ع) شنیده اند.
یک اشکال این سند اینست که راستگویی و وثاقت «محمد بن القاسم المفسر» توسط علمای رجال قدیم شیعه تایید نشده بلکه برخی از رجال شناسان همچون علامه حلی و ابن داود حلی تصریح کرده اند که «محمد بن القاسم المفسر» در نقل حدیث ، «ضعیف»(غیر قابل اعتماد) و «کذّاب»(دروغگو) بوده است.(خلاصة الاقوال، علامه حلی، ص251 و رجال ابن داود حلی، ص510 )
اشکال دیگر مربوط به یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیار است که هر دو ناشناس هستند. (معجم رجال الحدیث، خویی، چاپ 23 جلدی، ج : 12 ص : 147)
بنابراین شیخ صدوق(ره) این داستان را از افراد ثقه که به راستگویی شناخته شده اند نشنیده است. طبعا افراد دروغگو ممکن است در نقل یک روایت طولانی ، یک بند به آن بیفزایند.
شهرت یافتن این روایت در قرنهای بعد:
بعد از آنکه شیخ صدوق(ره) این روایت طولانی را در کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» با سندی ضعیف نقل فرمود ، مؤلف کتاب «دلائل الامامة»(که به غلط به طبری شیعی منسوب شده است) نیز آن را با واسطه از شیخ صدوق(ره) نقل می کند.(دلائل الامامة، منسوب به طبری شیعی، چاپ بعثت قم، ص381)
سپس در قرن ششم ابن حمزه طوسی در کتاب «الثاقب فی المناقب» و ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل ابی طالب» همین روایت و قطب الدین راوندی در « » را نقل می کنند.( الثاقب في المناقب، ابن حمزه طوسی، ص: 471 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ، ابن شهرآشوب ، ج4، ص: 370 و الخرائج و الجرائح، راوندی، ج2، ص: 658 )
سپس در قرن نهم ، علی بن یونس نباطی بیاضی خلاصه ای از این داستان را در کتاب الصراط المستقیم نقل کرد.(الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، علی بن یونس نباطی بیاضی، ج2، ص: 198)
سپس در آغاز قرن دوازدهم ، شیخ حر عاملی(متوفای 1104هـ) و علامه مجلسی(متوفای 1110هـ) و عبدعلی بن جمعه حویزی(متوفای 1112هـ) و سید نعمة الله جزائری(متوفای 1112هـ) این داستان را در کتب خود نقل کردند.( إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شیخ حر عاملی، ج4، ص: 320 والإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، حر عاملی، ص: 191 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، مجلسی، ج49، ص: 184 و تفسير نور الثقلين، الحویزی، ج1، ص: 276 و رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، نعمة الله الجزائری، ج2، ص: 381)
از مقابله متن و سند روایت با متن و سند روایتی که شیخ صدوق(ره) در عیون نقل کرده معلوم می شود که همگی این داستان را بی واسطه یا باواسطه از شیخ صدوق(ره) گرفته اند.
بنابراین این داستان فقط یک روایت ضعیف السند دارد که بعد از شیخ صدوق(ره) به تدریج مشهور شده است.
ادامه دارد ..
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
جعل معجزه و تخریب چهره امام رضا (ع) - بخش دوم
مبنای شیخ صدوق در نقل روایات:
گرچه شیخ صدوق(ره) در کتاب «من لا یحضره الفقیه» تنها روایاتی که از نظر خودش معتبر هستند را نقل می کند اما در کتابهای دیگر خود حتی روایات ضعیف را نیز نقل می کند با این امید که شاید همه یا بخشی از آنها سخن معصومین(ع) باشد. بنابراین گاهی در کتابهای دیگر ایشان از جمله کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» روایاتی با سند یا متن ضعیف یافت می شود.
وقتی شیخ صدوق(ره) که از علمای قرن 4 است روایتی را نقل می کند حتی اگر آن روایت ضعیف باشد در قرنهای بعدی علما ناخودآگاه حسن ظنی نسبت به آن روایت پیدا می کنند و آن روایت را در آثار خود نقل می کنند و ماجرا شبیه «بازی دومینو» می شود.
استدلال عقلایی بر جعلی بودن داستان مورد بحث:
برخی از علمای اصول و کلام بیان فرموده اند که «اگر محتوای یک روایت به نحوی باشد که شاهدان عینی آن انگیزه قوی برای نقل کردن آن داشته باشند اما آن روایت تنها توسط یک یا دو نفر نقل شود همین دلیل بر جعلی بودن آن است».
در متن روایت مورد بحث آمده که یکی از اطرافیان مأمون به او اعتراض کرد که چرا با اقدام به نصب امام رضا(ع) به عنوان ولیعهد ، موجب شهرت و محبوبیت بیشتر امام (ع) در میان مردم شده است. وی گفت ما باید به تدریج کاری کنیم که امام(ع) شأن و جایگاه خود را در مقابل مردم از دست بدهد و برای همین جلسه ای ترتیب دادند تا آن شخص ، امام رضا(ع) و یارانش را در مقابل عموم علما ، شخصیتها و بزرگان لشگری و کشوری به چالش بکشد. بنابراین در مقابل این جمعیت متنوع و انبوه که در دربار مأمون جمع شده بودند از امام (ع) خواست که حقانیت خود را با زنده کردن تصویر دو شیر که روی پرده شاهانه بود اثبات کند و امام(ع) نیز چنین کردند ولی امر فرمودند که آن شیرها آن شخص را بدرند و حتی استخوانهایش را نیز خرد کرده ، بلیسند!!. در اینجا می بینیم که این امر عجیب در حضور گروهی از شیعیان امام رضا(ع) و نیز انبوهی از علما و شخصیتها انجام شده است بنابراین باید افراد متعددی از شاهدان ماجرا بعدها این ماجرا را نقل کنند و در نتیجه این داستان باید با اسناد متعدد دستکم در کتب شیعه ثبت شود حال آنکه آنچه در واقعیت مشاهده می کنیم اینست که علمای شیعه و سنی تا حدود 150 سال بعد از شهادت امام رضا(ع) از این داستان بی اطلاع بوده اند!! و آن را نقل نمی کردند تا اینکه در اواسط قرن چهارم شخصی به نام «محمد بن القاسم المفسر» این داستان را در پایان روایتی افزود و برای شیخ صدوق(ره) نقل کرد.
یک مثال امروزی :
اگر امروز خبر برسد كه در نیویورك از آسمان سكه طلا باریده ولی این خبر را فقط یک سایت اینترنتی مجهول و مشكوك نقل كند و سایتهای معتبرو مشهور از آن اظهار بی اطلاعی کنند اولا نباید آن را قبول كرد ثانیا باید درباره اعتبار و راستگویی سایتی که چنین خبری را نشر کرده تردید کرد. قطعا اگر چنین حادثه عجیبی رخ داده بود همه سایتها برای پوشش دادن به اخبار و جزئیات آن انگیزه کافی داشتند و محال بود از چنین خبر جذابی به سادگی عبور کنند.
انگیزه راوی برای جعل و تحریف:
یک نکته مهم درباره ارزیابی روایات اینست که به انگیزه های جعل روایت توجه کنیم. اگر یک راوی سنی فضیلتی برای ابوبکر نقل کند قطعا نمی توان به سادگی آن را قبول کرد زیرا اولا روایات معارض دارد ثانیا این راوی سنی است و تعصبات و انگیزه فرقه ای او می تواند موجب جعل یا تحریف به نفع ابوبکر شود. درباره ائمه (ع) نیز با اینکه به طور کلی قبول داریم که احیانا در موارد خاصی معجزات یا کراماتی از آنان صادر می شده است اما باید توجه کنیم که بسیاری از راویان علاقه داشتند روز به روز به تعداد معجزات بیفزایند تا به خیال خود به اثبات حقانیت اهل بیت(ع) کمک کرده باشند غافل از اینکه جعل و تحریف و دروغ پردازی گرچه ممکن است در کوتاه مدت عده ای را جذب کند اما در درازمدت به "آلوده شدن ذهن و فکر مردم با خرافات" خواهد انجامید و "رویکرد عقلی و علمی" را در جامعه تضعیف می کند و چه بسا جلوی پیشرفت فکری و تمدنی مسلمانان را بگیرد.
هیچ بعید نیست که یک راوی دروغگو خواسته باشد سخنی عجیب یا معجزه ای جدید نقل کند و مستمعان خود را جذب کند یا اینکه خواسته باشد عقاید شیعه را سرشار از خرافات کند یا اینکه به خیال خودش فضیلتی به فضایل فراوان اهل بیت ع بیفزاید!! برخی از شیعیان افراطی بودند که به خیال خودشان برای نشر فضایل اهل بیت ع حتی به جعل حدیث دست می زدند غافل از اینکه این کار در نهایت به تحریف تشیع می انجامد و به مذهب حق زیان می زند. علاوه بر اینکه فضایل حقیقی اهل بیت(ع) در قرآن و احادیث متواتر آمده و نیازی نیست کسانی با نشر اکاذیب به تکمیل این فضایل بپردازند.
ادامه دارد ...
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
جعل معجزه و تخریب چهره امام رضا (ع) - بخش سوم
یک اشکال:
اگر داستان تبدیل شدن تصویر روی پرده به شیر با معجزه امام رضا (علیه السلام) صحت ندارد پس چرا برخی از علمای فلسفه و عرفان ، آن را صحیح می دانند؟
پاسخ به اشکال:
هر یک از علمای عالیقدر ما دارای تخصصها و رویکردهای مختلفی هستند. برخی بیشتر بر مباحث فقه و اصول و مرجعیت فتوایی متمرکز شده اند و برخی بر مباحث فلسفی و عرفانی و کلامی و برخی به تحقیقات تاریخی و حدیثی و بررسی سند و متن روایات متمرکز شده اند. به عنوان مثال تخصص اصلی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر قرآن و فلسفه اسلامی است حال انکه تخصص اصلی آیت الله بروجردی و ایت الله خویی در مباحث علم رجال و فقه و اصول بوده است. همچنین تخصص مرحوم علامه امینی و علامه سید مرتضی عسکری در اثبات حقانیت تشیع با استناد به روایات تاریخی و احادیث اهل سنت بوده است. بنابراین نباید تصور کرد که هر آیت الله یا عالم یا علامه ای لزوما در همه علوم اسلامی تخصص و مطالعات دقیق دارد بلکه هر یک در چند زمینه برجستگی دارند و در سایر تخصصها اطلاعاتشان محدود است.
درباره داستان زنده شدن تصویر شیر با اشاره امام رضا(ع) و دریدنِ آن شخص ، برخی از علمای عالیقدر شیعه که مطالعات علمی خود را بر مباحث فلسفی و کلامی و عرفانی متمرکز کرده اند همانند مرحوم علامه سید محمدحسین طهرانی احساس کرده اند نیازی به بررسی جدی سند این داستان و دقت در متن آن نیست بنابراین فرض را بر این گرفته اند که این داستان صحت داشته است. این عالم جلیل القدر – که غالبا در نقل روایات اصراری بر بررسی سند روایت ندارد – فرض گرفته که این معجزه رخ داده بنابراین با همان ذهنیت فلسفی و عرفانی خود چنین تحلیل می کند که « مىتوان گفت كه اشاره حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام به آن نقش شير در روى پرده در مجلس مأمون و زنده شدن آن و پاره كردن و خوردن آن شخص مسخره از قبيل اسم المُحيى و المُميت بوده است»(معادشناسی، ج1 ، ص228)
ایشان در پاورقی بیان می کند که این داستان را شیخ صدوق(ره) در عیون اخبار الرضا(ع) نقل کرده ولی اشاره ای به ضعف متن و سند این روایت نمی کنند زیرا شیوه عموم علمایی که بر مباحث فلسفی و عرفانی متمرکز هستند همین است که «نخست صحت روایت را فرض می گیرند و سپس در پی ارائه تحلیلها و توجیهات فلسفی و عرفانی برای آن بر می آیند».
اما استاد علی اکبر غفاری صفت (از شاگردان علامه ابوالحسن شعرانی و علامه امینی) که از حدیث شناسان نقّاد شیعه در عصر حاضر بودند وقتی کتاب عیون اخبار الرضا(ع) را با همکاری آقای حمیدرضا مستفید ترجمه می کردند بعد از ترجمه روایت مورد بحث به تفصیل به نقد سند و محتوای آن می پردازند و 4 صفحه درباره اش می نویسند تا به تعبیر خودشان «ساحت ائمه معصومين- عليهم السّلام- را از اين گونه داستانها پاك سازند»(عيون أخبار الرضا عليه السلام / ترجمه غفارى و مستفيد، ج2، ص: 395 تا 398).
اختلاف نظر در مباحث علمی امری طبیعی است و منطقی تر اینست که در هر موضوعی به متخصص آن رجوع کنیم. منطق حکم می کند درباره صحت معجزه مورد بحث به نظر متخصصان تاریخ و حدیث شیعه رجوع کنیم نه اینکه دیدگاه برخی از استادان فلسفه و عرفان اسلامی را که چه بسا اعتقادی به ضرورت بررسی متن و اسانید روایات ندارند مبنا قرار بدهیم.
خاطره شفاهی نگارنده از مرحوم استاد علی اکبر غفاری صفت:
نگارنده این یادداشت که خود ، در سالیان آخر عمر شریف این استاد عالیقدر توفیق شاگردی در محضر ایشان را داشتم ، به یاد دارم که ایشان صریحا از ترویج همین داستان و داستانهای شبیه به آن توسط برخی از مبلغان دینی انتقاد می کردند و به این مضمون می فرمودند که «این شیطان است که مبلغان دینی را بر نقل این مطالب جعلی وا می دارد و از بیان معارف حقیقی و ناب اهل بیت(ع) باز می دارد».
به زودی بخش چهارم بحث نقد روایت مورد بحث نیز ارسال خواهد شد ان شاء الله
ادامه دارد ...
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis
هشدار ائمه (ع) درباره روایات غلوآمیز و جعلی
از ابن ابی عمیر - که از اصحاب معتبر اهل بیت علیهم السلام است - نقل شده که یکی از راویان شیعه به او گفته بود:
به امام صادق (ع) عرض کردم که ابوهارون مکفوف(از افراطیهای شیعه نما) مدعی است که شما به او فرموده اید که « اگر (خداوندِ) قدیم (و ازلی) را می خواهی دست یافتنی نیست ولی اگر می خواهی بدانی چه کسی آفرینش و روزی دادن را انجام می دهد بدان که او محمد بن علی(امام باقر ع) است»
امام صادق (ع) در پاسخ به من فرمود:
« كذب عليَّ عليه لعنة الله و الله ما مِن خالقٍ إلا الله وحده لا شريكَ له. حق ٌّعلى اللهِ أن يُذيقنا الموتَ و الذي لا يَهلك هو اللهُ خالقُ الخلقِ بارئُ البريةِ »
ترجمه:
« او (ابوهارون مکفوف) بر من دروغ بسته است! لعنت خدا بر او باد! به خدا سوگند خالقی جز الله یکتا وجود ندارد که کسی شریک او نیست. بر خداست که مرگ را به ما بچشاند (یعنی مرگ ما دست خداست) و آنکس که هلاک نمی شود الله است که آفریننده مخلوقات و خالق مردمان است»
منبع:
📚 رجال الكشي ص : 223
توضیح :
روایت بالا نشان می دهد برخی از راویانِ غالی (افراطیهای منحرف) به جعل و نشر احادیث اغراق آمیز خو کرده بودند و عقاید باطل و دروغین خود را به ائمه(ع) نسبت می دادند تا جایی که اهل بیت (ع) آنان را لعن فرمودند. به این گروهها غُلاة (جمع غالی) می گویند.
عضویت در کانال بررسی روایات و احادیث👇
@shenakhtehadis
@shenakhtehadis