eitaa logo
شعر علوی
912 دنبال‌کننده
23 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق، جزوسپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ از تو بهشت تا که جوابت بلی شود با تو علی میان خلایق علی شود در بند تو زده پدر خاک را خدا عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا کردند اشک های علی را محاسبه مهریه ی تو آب شد عند المطالبه آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید @sher_alavi |شعر علوی
گوش کن ای دل حدیث نور را.. لال‌کن صوت دف و تنبور را جور کن این وصله ی ناجور را نوش جان کن خوشه انگور را نوش جان! این خوشه تاکش منجلی ست باغبانش کیست؟مولانا علیست خیز و از کوثر وضویت را بساز کسب تکلیفی کن از شاه حجاز قبله گاهت را نجف کن در نماز.. بعد بر این سجده عالی بناز سجده عشاق جور دیگر است مقصد من از عبادت حیدر است هجر را بر وصل منتج کن برو سر به تیغ ابرویش کج کن برو با همه غیر علی لج کن برو در طوافش نیت حج کن برو.. سور و سات ما نجف را دیدن است حج ما دور علی گردیدن  است چشم او چشم خطاپوش خدا بوده از آغاز هم دوش خدا به لب او بسته شد گوش خدا باز شد بر رویش آغوش خدا روی پایش بوسه اول خاک زد کعبه از شوقش گریبان چاک زد.. بسته شد با تو قرارم بعد از این سکه شد پس کارو بارم بعد ازین لب به ساغر میگذارم بعد ازین سیزده را دوست دارم بعد ازین این هم از لطف جناب  حیدر است سیزده از هر عدد زیباتر است با خدا راز کهن دارد علی مثل او لحن سخن دارد علی ذات پاک ذوالمنن دارد علی جانشینی چون حسن دارد علی بوالحسن خوانم‌ اگر اورا رواست دست بوس او امام مجتبی ست مرد اگر مولاست مردان جمله هیچ اون نباشد دین و ایمان جمله هیچ بی علی صد ختم قرآن جمله هیچ بی علی صد سال عرفان جمله هیچ با علی کوه گناهم‌ شد ثواب یک علی گفتم هزاران شد حساب گرچه دورش تا قیامت دشمن است راه مولا مثل نامش روشن است سهمش از دنیا همین پیراهن است بخدا این مرد بابای من است گرچه اورا تاج سر می خوانمش موقع گریه پدر می خوانمش نان مارا داد و نان خود نخورد بار مارا شب به شب بر شانه برد جای زشتی خوبی مارا شمرد آمد و مارا به زهرایش سپرد بعد ازآن شد سرپناه ما همه سایه ی چادر نماز فاطمه @sher_alavi | شعرعلوی
شاهنشه اریكه ی قدرت اباالحسن اسطوره ی صلابت و غيرت اباالحسن ياوالی الولی، يدحق، بنده ی خلف يا مظهر العجايب عالم، شه نجف يعسوب دين ملک زمين تا الی الابد يا قاهرالعدو،يل خيبر شكن مدد تو خانه زادِ حضرت سبحانی ای علی پرچم به دست قله ی عرفانی ای علی حبل المتين وحصنِ حصينی بدون شک راه نجات اهل يقينی بدون شک وَسابقون واقعه يعنی ابوتراب دريای فيض واسعه يعنی ابوتراب فرمانروای عالم امكان اباالحسن ای پادشاه دولت شاهان اباالحسن ای شرزه شير،ای اسدالله غزوه ها استاد درس رزم علمدار كربلا دستان تو ستون سماوات و كائنات سكان چرخ دادن و چرخاندن كرات همزاد گردبادی و از نسل آتشی وقتی به روی دشمن دين تيغ می كشی تمثال اقتدار خداوندی ای علی همواره ذوالفقار خداوندی ای علی پا روی شانه های پيمبر گذاشتی پا از تمام عرش فراتر گذاشتی آن تيغ تان و اين سر ما يا ابوتراب مولا بزن فدای شما، يا ابوتراب @sher_alavi | شعرعلوی
تو را هر دم صدا کردیم حیدر بعد از این حیدر که تو الحق و الانصاف هستی بهترین حیدر تمام شیعیانت آیه را اینگونه می خوانند ایاک نعبد حیدر ایاک نستعین حیدر دوباره مدح تو شوری به مجلس هدیه آورده تویی یکتا ترین زیباترین والاترین حیدر دوباره در جواب اینکه نامش چیست مولایت پرست این آستین از حیدر این آستین حیدر خدا وقتی تو را دستان مادر داد بی شک گفت عرب بر خود ندیده تا به آلان اینچنین حیدر یکی القاب پرسید از فلانی و علی گفتم لقب ها را خدا داده به او فرار و این حیدر چه القابی به سرقت رفت در تاریخ و دنیا دید تویی تنها علی جانم امیرالمومنین حیدر @sher_alavi | شعرعلوی
حسن تو شکسته نور مهتاب خورشید ز تاب توست بی تاب با قبلهٔ ابروی تو حاشا کس روی کند به سوی محراب شب های دراز در فراقت حاشا که به چشم من رود خواب گر تیر زنی خرم به دیده ور زهر دهی خورم چو جلاب آن کس که دهد ز عشق پندم بر گو که گذشته از سرم آب از موج دگر چه بیم دارد آن کس که فرو رود به گرداب جز صبر، دگر چه چاره دارد ماهی، که اسیر شد به قلاب داروی علاج درد عاشق چون نسخهٔ کیمیاست نایاب از سیل سرشک من بپرهیز بیتوته مکن به راه سیلاب ای گوهر تابناک! ریزم از درج دو دیده ام در ناب «ترکی» به کمند تو اسیر است زنهار به کشتنش تو مشتاب @sher_alavi | شعرعلوی
در رفعت آسمان سهیم است علی  عرشیست که در زمین مقیم است علی  با آن‌همه شوکتش شگفتا که چنین  همبازی کودك یتیم است علی هم معنی رحمان و رحیم است علی  هم مالک آن یوم عظیم است علی  فرمود نبی راه علی راه خداست  یعنی که صراط مستقیم است علی دنبال دلم به هر طرف رو کردم  افسوس همیشه بی هدف رو کردم  دیدم همه عالم به دلم رو آورد  وقتی که به ایوان نجف رو کردم هستی هر آن‌چه هست از هست علیست عرش است ولی خانه‌ی دربست علیست نعلینش اگر چه وصله دار است ولی رزق همه کائنات در دست علیست در معرکه هیبت ِ علی غوغا بود از میمنه تا میسره او پیدا بود از شیوه‌ی جنگاوری‌اش هیچ نپرس یک عمر دهان ذوالفقارش وا بود دل لحظه به لحظه بارها گفت علی آرام شدم دوباره تا گفت علی در کنج حرم خدا خدا می‌گفتم دیدم به خدا خود خدا گفت علی دیدار علیست بهترین تقدیرم با آرزوی جمال او میمیرم هرگاه بخواهم به علی فکر کنم پا میشوم و زود وضو میگیرم مردی که تمام دین و ایمان بوده ماهیّت آیه‌های قرآن بوده مظلومیتش را بنگر بعد از او گفتند مگر علی مسلمان بوده ؟   علیه السلام @sher_alavi | شعر علوی
  شکر خدا که دست خدا دستگیر ماست لایق‌ترین خلیفه‌ی عالَم امیر ماست گیرم که دیگران همه سویی دگر روند راه علیِ عالیِ اعلا، مسیر ماست راهی که می‌رسد به حقیقت، به عاشقی راهِ امام منتخب بی نظیر ماست خاکیم، خاک مَقدم پُر فیض بوتراب در این مقام، مهر فروزان حقیر ماست در فکر چیست آدم کج فهم حق ستیز؟! روشن‌ترین چراغ هدایت غدیر ماست خَندق علی و بَدر علی و اُحد علی فتح الفتوح، کار امیر دلیر ماست نورش فروغ روشنِ شب‌های کائنات یادش شروع رویش گل در کویر ماست تا عالَمی به نام علی آشنا شود نامش مدام ذکر صغیر و کبیر ماست @sher_alavi | شعرعلوی
اولین بار علی گفتم و جانم دادند با علی در رگ غیرت ضربانم دادند یا علی گفتم و معیار نشانم دادند با تماشای نجف جان جهانم دادند لب من تا که به انگور ضریح تو رسید لرزه افتاد به جان و ز سرم عقل پرید اسم اعظم همه جا نام علی بود علی مظهر لطف خداوند جلی بود علی در شب جهل چراغ ازلی بود علی به خدا در همه افاق ولی بود علی قبل از ایجاد علی نقش به دلها می زد بر گِل شیعه چه با حوصله امضا می زد هر که از جام تو نوشید خدا باور شد هر که سودای جهان داشت تو را نوکر شد رند ان بود که دنباله روی قنبر شد حرف سلمان شد و دیدم ز ملک سرتر شد حب حیدر شده مبنای مسلمانی ما از علی بوده مسلمانی ایرانی ما نوکرت نزد تو ارامش فردا دارد بی نیاز است هر ان کس که علی را دارد ملکوت نجفت ارزش دنیا دارد هر که از عشق تو دیوانه شود جا دارد معنی دست خدا دست توانای علی ست بهترین نام جهان نام دل ارای علی ست بی علی هیچ نمازی به خدا واصل نیست قبله یک لحظه به بدخواه علی مایل نیست جز علی شیعه امیری به جهان قائل نیست بی علی دعوت یک عمر نبی کامل نیست نفسی از تو اگر وقت حسابش برسد به همه خلق خداوند ثوابش برسد دم تو معجز عیسای مسیحا میشد روشنایت ید بیضایی موسا میشد به خلیل عشق تو بردأ و سلاما میشد گره نوح به یک ناد علی وا میشد یار شبهای حرایی محمد بودی مثل زهرا ز همه خلق سرامد بودی مظهر قهر خدا تیغ دو ابروی علی می وزد از شب معراج نبی بوی علی تکیه زد پرچم اسلام به بازوی علی اُحد انگشت به لب مانده ز نیروی علی ذولفقار تو خدا را به تغزل اورد جبرییل ایه برایت عوض گل اورد @sher_alavi | شعرعلوی
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب  صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش می‌رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می‌رقصید مرد آن است که تا لحظه آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیه ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن جگر شیر نداری سفر عشق مکن عنکبوت آیه‌ای از معجزه بر سر در دوخت تاری از رشته ایمان تو محکم‌تر دوخت از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟! از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟! یازده قرن به دل سوخته‌ام می‌دانی مُهر وحدت به لبم دوخته‌ام می‌دانی  باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌زده خون می‌خورم و خاموشم طاقت‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست @sher_alavi | شعرعلوی
باده را چشمان قنبر آب کوثر میکند خاک بی مقدار را با زر برابر میکند واسطه بین دو عاشق خود حجابی دیگر است خواجه از جام خودش در جام نوکر میکند درس های مرتضی را جبرئیل هر روز و شب همچو طفلی نو دبستان دائم از بر میکند هر چه علم آموخت قبل از دیدن شاه نجف برگ برگش را به حسرت خواند و پر پر میکند هر کسی او را ببیند دیده حق را بی حجاب کار خالق را در عالم دست حیدر میکند در پیاله مِی خراب چشم هایش می شود هر زمان که یک نگه بر جان ساغر میکند میزند بر سینه سنگ خلقتش را خالقش فخر بر خلقش به گیتی رب داور میکند وقت مستی گر نگاهش را بگرداند به خلق مردمان را تک به تک سلمان و اشتر میکند با هزاران جلوه اثبات خدایی کرده است خلق را اخر شکوهش مست و کافر میکند زیر بار ننگ او دوزخ نرفته روز حشر هر کسی غیر از نجف را قبله باور میکند @sher_alavi | شعرعلوی
حمزه اگر که شانه به گیسونمیزند درپستی وضلالت دل هونمیزند عمریست درخیال قدم رنجه ی علی با اشک چشم آب به هر گونه میزند از سیلی زمانه اگر سرخ رو شود جز وجه مرتضی به کسی رونمیزند کل صفات ذات خدا جز الهی اش با خلق وخوی خالق من مونمیزند عابد بدون حب علی چون کسیست که شیپور راگرفته و وارونه میزند شکرانه صد سبو بزنم از خُم الست چون حمزه سر به خانه ی جز او نمیزند این شال بسته بر کمرم از عبادت است ار نه که با   گلیم   گدا   مو    نمیزند دل گر نسوخت گریه به هق هق نمیرسد فانوس که نسوخته سو سو نمیزند توحید را به غیرت پروانه  داده اند چون بال سوخت خُمِ وارونه میزند @sher_alavi | شعرعلوی
می زنم تا به جام کوثر دست می برد فیض صد برابر دست بُرده مولا به کار محشر دست نیست بالای دست حیدر دست اسم اعظم که شرح مستند است ذکر یا مرتضی علی مدد است پای درسش در عالم بالا آمده خضر و یونس و عیسی رفته تا قاب قوس او ادنا با توسل به حضرت زهرا عالمی را کشیده در عینش با نخ وصله های نعلینش او که افلاک را تصرف کرد وقت تفریح، خلق یوسف کرد پیش احمد، کمی توقف کرد سیب معراج را تعارف کرد عشق از اول، چنین تناوب داشت فاطمه بر علی تعصب داشت این تجلّی که منجلی نشده... بی خود و بی جهت علی نشده باید این درّ صیقلی نشده... یک خدا میشده ولی نشده عرشیان مست هر نماز شبش حجرالاسود است خال لبش تشنه بودم، شراب و ساغر داد دست من را به دست قنبر داد خانه اش را برای نوکر داد دل من را سوی نجف پر داد دلبری می کند بر آن درگاه پرچم یاعلی ولی الله منم آن سائلی که بین کویر خورده راهش به انتهای مسیر وقت بیعت شده کنار غدیر دست من را گرفته حبّ امیر چون شبی با دعای خود، زهرا به جناب علی سپرده مرا گریه کار گدای محتاج است صحبت از کاروان حجاج است نوح ما بین آبِ موّاج است کربلا سرزمین تاراج است کاشکی دم، ز مُلک ری نزنند سر شش ماهه را به نی نزنند @sher_alavi | شعرعلوی