#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#امام_زمان_عجل_الله
#مدح #مرثیه #سوم_محرم
بگو به عشق بخواند کمی رسالهی ما را
که احترام کند مرجع سهسالهی ما را
هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند
سپرده است خدا دست تو سلالهی ما را
چه افتخار بزرگیست این که از دم خلقت
سند زدند به عنوان تو قبالهی ما را
یقین که اهل سعادت نمیشدیم، که جز تو
کسی نگفت به ما فرق چاهوچالهی ما را
فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی
که گوش کس نشنیدهست آهونالهی ما را
بریده بود دل ما از آستانهی رحمت
که گریه بر تو روا کرد استحالهی ما را
گدای هیچکسی نیستیم غیر تو بیبی
که دست لطف تو پر میکند پیالهی ما را
بهشت قسمت ما میشود اگر که رقیه
به دست کوچکش امضا کند حوالهی ما را
همان که لطف و بزرگیش سهم اهلزمین شد
ولی به جور ستمپیشگان خرابهنشین شد
هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه
مسیح نیزهنشینم خوشآمدی به خرابه
چهخوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن
چهخوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه
دوباره آیهی قرآن بخوان که از نفحاتت
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه
بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ایسر؟
چرا که از تو نمانده بهجا ردی به خرابه
مرددی سر ماندن به احترام دل من
اگر هرآینه در رفتوآمدی به خرابه
چقدر فاصله افتاده است بین من و تو
که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه
سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد
قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه
مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم
که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه
خوشآمدی که خوشآمد مرا رسیدن بابا
که آرزوی دل دختر است دیدن بابا
همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه
شدهست با تو برآورده آرزوی رقیه
دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است
گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه
دوباره راه مغیره رسیده است به مادر
همین که زجر میآید به جستوجوی رقیه
چنان که تیر کشیده کم از سهشعبه ندارد
که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه
دلم خرابهنشین شد، از آن زمان که شنیدم
که یکخرابه گرفتهست رنگوبوی رقیه
برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم
روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه
صدای هاتفی آمد که خواند مرثیهای را؛
" فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه
سری بهنیزه بلند است روبروی رقیه
خدا کند که نباشد سر عموی رقیه"
دوباره در دل صحرا غزل بهبار میآید
به احترام تو روزی که آن سوار میآید
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_رباب_علیها_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
سلام ما به تو ای شرح ربّآب، رباب!
که با رشادت خود کردی انقلاب رباب
جهان حقارت محض است در برابر تو
که در نگاه تو شد کمتر از حباب رباب
چنان عزیز و بزرگی که در سیاهی شام
به احترام تو میتابد آفتاب رباب
به شاهکار بزرگ سلاح گریهی توست
اگر بنای ستم میشود خراب رباب
هزاربار به سعی صفا و مروه شدی
هزارمرتبه دیدی ولی سراب رباب
پس از حسین که بیسایه ماند در دل دشت
در آفتاب نشستی تو بینقاب رباب
غم حسین و علیاصغر تو کشت تو را
خدا کند نروی مجلس شراب رباب!
ولی تو را پی سرهای روی نی بردند
تو تشنه بودی و پیش تو "آب" میخوردند
فقط نه این که کشیده حرم عذاب از آب
که بودهست عذاب دل رباب از آب
به احترام لب تشنهی علیاصغر
تمام عمر خجالت کشیده آب از آب
عجیب نیست اگر سرکشوخروشان است
ربوده العطش اهل خیمه تاب از آب
پس از جنایت آنروز قوم اهل گناه
کسی نداشته انگیزهی ثواب از آب
هنوز هم که هنوز است دلخوری دارند
ستاره و فلک و ماه و آفتاب از آب
در این میانه ندارد اگرچه تقصیری
ولی نمانده بهغیر از دل کباب از آب
مرا ببخش و حلالم کن ای عروس علی
به گوش جان رباب آمد این خطاب از آب
رباب راز دل خسته با خدا میگفت
تمام غصهی خودرا به نیزهها میگفت
همین که دید برای تو انتخاب نشد
دلش گرفت که سرباز تو حساب نشد
هنوز هم که هنوز است ماندهام که چرا
دل فرات برای علی کباب نشد؟
دوجرعه آب برای لب تو کافی بود
بگو چهشد که فرات از غم تو آب نشد؟
هزار بار حرم را طواف کرد رباب
ولی چهسود که سهمش بجز سراب نشد
به احترام حسین و علی به سایه نرفت
که سایهی سر او غیر آفتاب نشد
چه خوابهای قشنگی برای اصغر دید
به گریه گفت ولی؛ کودکم بخواب، نشد.
رباب آب شد از غصهی علی اصغر
اگرچه آب نصیب لب رباب نشد...
به یاد اصغر، حال رباب آشفتهست
که روی نیزه به مادر چهحرفها گفتهست
برای اين که کند ختم ماجرا را تير
بساط مرگ مرا میکند مهيّا تير
چه فکرهای قشنگی، خيال میکردم
که با گلوم کمی میکند مدارا تير
نديد چشم زمين مثل مرگ من مرگی
گلوی ناز مرا کرده ارباًاربا تير
نياز نيست به اين قدرت و به اين شدّت
يواش هم برسد باز میشود جا تير
ولی چگونه دلش آمده که میشکند
عصای پيری بابا و مادری را تير
قرار بود علیاکبری دگر باشم
قرار بود که عباس ديگر... اما تير...
یکی میآید و با قصد انتقام آخر
به سمت حرملهها میزنند فردا تیر
به حرمت تن بیسر بیا امام زمان
بهخون حنجر اصغر بیا امام زمان.
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
از عطش وقتی تب مهتاب بالا رفته بود
آفتاب از دامن محراب بالا رفته بود
هرکسیکه عشقرا میخواست، سر را میگذاشت
قیمت این گوهر نایاب بالا رفته بود
داشت آنجا رونمایی میشد از بابالحسین
هرکه بالا رفت، از این باب بالا رفته بود
تشنهلب افتاد روی خاک هرعاشق، ولی
وقت بالا رفتنش سیراب بالا رفته بود
خونبهای مشک آبی شد عمو عباس ما
خشکسالی بود و نرخ آب بالا رفته بود
اصغر از گهواره با لبیک آمد تا شنید؛
بانگ «هَل مِن ناصِر» ارباب بالا رفته بود
بر زمین افتاده بود از سینه دلهای کباب
تیرها با نیّت پرتاب بالا رفته بود
آسمان کربلا روشنتر از هر شام شد
بر سر نیها سر اصحاب بالا رفته بود
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_ابالفضل_علیه_السلام
اگر میشد دمی با رزمجامه روی زین پیدا
همآوردی نمیشد در تمام سرزمین پیدا
«سِقاهُم رَبُّهُم» را تا نمیخواندند در گوشش
برای امر سقایی نمیشد جانشین پیدا
به قصد رزم تا میتاخت در هر معرکه، میشد
سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا
زمین از زخمهای تازه پر میشد، اگر هربار
نمیشد زیر تیغش شهپر روحالامین پیدا
بهغیر از لحظهای که اخم او را دیده در صفین
ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا
«اَشِدّاءُ عَلَیالکُفّار» دشمن بود و با این حال
نمیشد در دلش از دوستان یکذره کین پیدا
خجالت میکشید از زینب کبری از آن وقتی
که با ننگ اماننامه شده شمر لعین پیدا
زد آتش بر دلش آوای «اَینَ عَمّیالعَباس؟»
ازآنساعت کهشد درخیمه اینصوت حزین پیدا
امان از لحظهای که شیرمردی خسته و زخمی
زمین افتاده بود و گرگها شد از کمین پیدا
عمود خیمه را بابا کشید آنجا که دیگر شد
حکیم بن طفیلی با عمود آهنین پیدا
تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد
به هرسو قطعهای از «عین»و«با»و«آ»و«سین»پیدا
حسین ازخاک دستش را چنان با بوسه برمیداشت
که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا
تمام پیکرش بر خاک میلرزید آن دم که
شد از گودی صدای نالهی «هَل مِن مُعین؟» پیدا
بههمراه امام عصر پای روضهاش هستند
پیمبرها -سلاماللهعلیهماجمعین- پیدا
دوایش گفتن یکجملهی «یاکاشِفُالکَرب» است
اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا
برای حضرت عباس طوری گریه کردم که
شده لبخند در روی کرامالکاتبین پیدا
گرفتم در دوعالم دستهایش را، یقین دارم
که در محشر برایم میشود حصنحصین پیدا
دلم تنگ عمود آخر است، آنجا که خواهد شد
به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_ابالفضل_علیه_السلام
همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکلگشا اباالفضل است
دو دست داده به راه خدا و پس چهعجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است
به جملهجملهی «یا کاشِفَالکُروب» قسم
که استجابت صدها دعا اباالفضل است
نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین
کسی که شد همهچیزش فدا اباالفضل است
شدم اسیر تو و مادرم بهمن آموخت
دوای درد گرفتارها اباالفضل است
چه ترس دارد از آتش؟ چه ترس از دوزخ؟
اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است
خود امام زمان گفته است میآید
بهمجلسی که درآن ذکر یااباالفضل است
بگیر ذکر اباالفضل با امامزمان
کههست حضرتصاحبعزا امامزمان
فقط نه گردش چرخ جهان به دستش بود
که اختیار زمین و زمان به دستش بود
فقط نه این که علمدار خیمهگاه حسین
عمود خیمهی هفتآسمان به دستش بود
کریم بود شبیه برادر و پدرش
که چشم خواهش هرناتوان به دستش بود
به تیر اخم اباالفضل در کمین افتاد
سپاه دشمن اگرچه کمان به دستش بود
به قصد جنگ نیامد، ولی اگر میخواست
به ضربهای سر هر پهلوان به دستش بود
دل تمام حرم بود قرصِ بودن ماه
هرآنزمان علم کاروان به دستش بود
تمام آبرویش مشک آب شد، وقتی
نگاه العطش کودکان به دستش بود
از آستانهی هرچشم، اشک را برداشت
خبر رسید اباالفضل مشک را برداشت
شبیه باز شکاری که رو به علقمه رفت
هزار چشم به همراه او به علقمه رفت
سلاح غیرت خود را به تن حمایل کرد
به اشکچشم و به بغضگلو به علقمه رفت
دخیل بست به مشکش نگاه اهل حرم
هزار حسرت و صد آرزو به علقمه رفت
«وَ إن یَکاد» نشستهست بر لب همه، چون
میان چشمونظرها عمو به علقمه رفت
آهای دشمن اگر ذرهای شرف داری!
بههوشباش که با آبرو به علقمه رفت
چه حکمتیست که هرکس بهجنگ میآمد
برای کشتن او با وضو به علقمه رفت؟
ندای «اَدرِک اَخا» هم حکایتی دارد
اگرکه عاقبت این گفتگو به علقمه رفت
گریز آخر هر روضهخوان همین شد؛ آه...
عمود خیمهی ما نقش بر زمین شد؛ آه...
گذشته است در اين داغ آب از سر آب
که آب هم شده شرمنده در برابر آب
دوباره روی دل آب ماند داغ لبش
چرا که تشنهی لبهای اوست حنجر آب
هنوز مزّهی آن جرعه مانده در دهنش
که ريختهست بهدست خودش بهساغر آب
همین که قطرهی اشکش بهروی آب افتاد
نشست زخم عمیقی به روی پيکر آب
گرفته بود سرش را به روی زانویش
کنار علقمه با اضطراب مادر آب
چه پيش آمده در علقمه مگر؟ که شده است
«خجلکنندهی عباس» نام ديگر آب
به مشک تیر زدند و فرات با خود گفت:
اگر خجل شده عباس، خاک بر سر آب
فرات و مشک و علم نیز روضهخوان شدهاند
شریک داغ غم صاحبالزّمان شدهاند...
به هر نوشتهی دیگر مقدم است هنوز
کسیکه هرچه بگوییم از او کم است هنوز
علاج هجر بهجز صبح بودن او نیست
که بزم هر شب ما طالب غم است هنوز
خودش «وحید و فرید و طرید» خوانده شده
ولی پناه و امید دوعالم است هنوز
به انتقام شهیدان دین میآید او
که روی گنبد اسلام پرچم است هنوز
در این حسینیهها لحظهلحظه با یادش
بساط عاشقی ما فراهم است هنوز
برای شستن درد فراق کافی نیست
که روی گونهی ما اشک نمنم است هنوز؟
خدا کند که دم انتقام سر برسد
که صبحوشام برایش محرم است هنوز.
دعا کنیم شب هجر را سحر برسد
زمان غیبت مولای ما به سر برسد
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#محمد_بن_ابی_بکر
همیشه آنچه برای عروج ما پل شد
همین دعا و همین خلوت و توسل شد
خوشا به حال زبان کسی که در دنیا
زمان ذکر گرفتن شبیه بلبل شد
علاقه شد سبب عاقبت به خیر شدن
محبت است که آغاز هر تحول شد
هزار معرکه رخ داد بین منطق و نَفْس
ولی دل آمد و پیروز این تقابل شد
جهان پر شده از غصههای ما، تنها
بهلطف یاد خدا قابل تحمل شد
گناه کوچک ما غفلت از دل خود بود
گناه کوچک ما مانع تکامل شد
بهخویش آمد و از دست اینوآن دل کند
هرآنکه عافیتش بسته بر توکل شد
محمد بن ابیبکر یاد داد به ما
که در تبار لجنزار میتوان گل شد
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#مجموعه_رباعیات_نبوی
از منزلتت فقط خدا آگاه است
راهیکه بهتو ختمنشد، بیراههست
در زاویهی عرش خدا با خط نور
مکتوب؛ «مُحَمَّداً رَسولالله» است
با این که پیمبری برازندهی توست
از اینهمه شرم، شرم شرمندهی توست
ما گرد و غبار خاک پایت هستیم
وقتی که یکی مثل علی بندهی توست
تا لحظهی آخرت از ایمان گفتی
از عترت اهلبیت و قرآن گفتی
میخواستی از فضل علی بنویسی
لعنتبهکسی کهگفت؛ هذیان گفتی
شرمنده نمیشوند فردا از تو؟
چون از همه دم زدند، الّا از تو
این قوم ستمکار مگر نشنیدند
«لااَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجرا» از تو؟
کامل شده چون رسالت پیغمبر
واجب شده پس اجابت پیغمبر
اما همهی مصائب اهلالبیت
آغاز شد از شهادت پیغمبر...
سرچشمهی فیض ازلی را کشتند
آنروز که مفهوم «ولی» را کشتند
بعد از تو و با داغ تو، روزی صدبار
این قوم جفاکار علی را کشتند
در شعله گرفتار؛ صدا زد اَبتا
با آه شرربار صدا زد؛ اَبَتا
برخیز رسول حق که ریحانهی تو
بین در و دیوار صدا زد؛ ابتا
رفتی و کشیدیم از این داغ چهها
خشکید پس از تو باغها، باغچهها
گشتند تمام عترتت خانهنشین
قرآن تو مانده گوشهی طاقچهها
در خیبر و در بدر و در احزاب و حنین
شد ورد زبان تو حدیث ثقلین
در غربت خانه جان سپردهست؛ حسن
در گوشهی قتلگاه افتاده؛ حسین
روزی شب تیره را سحر میآید
عمر غم روزگار سر میآید
رفتی و جهان همیشه کم داشت تورا
اینبار محمدی دگر میآید
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
سرها به نیزه رفته و تنهاست بر زمین
داغی ندیده صفحهی تاریخ اینچنین
افتاده بود عرش خداوند روی خاک
وقتی «بلندمرتبه شاهی ز صدر زین...»
اما در آن میانه علم را بلند کرد
با عزت و وقار زنی از تبار دین
جانم فدای شیرزن و خطبهاش، که گفت؛
«صَبرَاً عَلی قَضائِکَ یارَبَّالعالَمین...»
آری، صدا صدای رسای سکینه بود
در اوج اقتدار و سرافرازی و یقین
آتش گرفت منبر شام و دل یزید
از آن خطاب حیدری و لحن آتشین
شانوشکوهوشوکت خود را به رخ کشید
با آن که بود لشکر کفّار در کمین
گفت؛ ای گروه ظالم! با اهلبیت حق
کاری که کردهاید، نکردند مشرکین!
اف بر شما که پاس امانت نداشتید
در حق خانوادهی پیغمبر امین
ای اهل مکر و حیله و عصیان؛ «تَبَاً لَکُم»
ای ننگ بر شما که ندارید غیر کین!
گیرم که پر شدهست جهان از یزیدیان
گیرم که سربهسر شده عالم پر از لعین
گیرم که آمدهست هزاران غم از یسار
گیرم هزار داغ رسیدهست از یمین
گیرم تبر شدند تمام درختها
گیرم که مارها زده بیرون از آستین
اما هزارشکر که نام «حسین» ما
شد بر رکاب خاتم پیغمبران نگین
این نام در دوعالم از این پس زبانزد است
وقتی به نام نامی حق است همنشین
حق با تبار ماست که هرکس به حق رسید
هم بر «حق» آفرین زد و هم بر «حقآفرین»
تا روز حشر پرچم ما بر فراز رفت
پس با شما نشانهی ننگ است بر جبین
بر کشتههای کربوبلا نوحه میکنند
در عرش حق ملائکه با نالهی حزین
صبح و مسا امام زمان گریه میکند
بر این مصیبتوغمعظمی که شد قرین
پایان این معادله اما خوش است، خوش
تا از مناره میرسد این صوت دلنشین؛
از بام کعبه، حضرت خورشید اهلبیت
آمد به انتقام شهیدان...، بیا ببین.
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
از همان آغاز، چشم آسمانها و زمین
تا ابد دیگر نمیبیند زنی را اینچنین
بهترینهای دوعالم در پی پیغمبرند
شد خدیجه در میان بهترینها بهترین
در همان عصری که اهلشهر با شک کافرند
او به آیین محمد رومیآرد با یقین
همردیف هاجر و آسیه و مریم شدهست
هر زنی از توشهی اخلاقاو شد خوشهچین
گوهری مانند او شد زینت بیتُالنَّبی
غبطهی اینخانهرا خورده اگر عرش برین
تکیهگاهش شد خدیجه، ذوالفقارش شد علی
سرنخواهد داد پیغمبر دم: «هَل مِن مُعین»
میوهی خوب از درخت خوب حاصل میشود
پس فقط دامان پاک اوست زهراآفرین
«چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست»
غیر او بر دیگران عنوان؛ «اُمُالمُومِنین»
از تمام خواستگارانت اگر رد میشوی
دلخوشی که عاقبت سهم محمد میشوی
پس خدا بخشید در عالم پیمبر را به تو
بهترین بودی و بخشید از تو بهتر را به تو
شد همه دارایی تو خرج راه دین حق
در عوض داده خدا چندین برابر را به تو
دخترت زهرای مرضیهست، دامادت علیست
لایقش بودی که داده این دو گوهر را به تو
تو همان سرچشمهی خیر کثیر عالمی
داد ازاینرو چشمهی جوشان کوثر را به تو
تا ابد ذریّهی سادات از نسل تواند
چون عطا کرده خدایت قوم برتر را به تو
از ارادتمندهای توست جبریل امین
میرساند تا سلام حیّ داور را به تو
از همه سبقت گرفتی در صراط مستقیم
هدیه داده ربِّ اعلی اوج باور را به تو
در قیامت چونکه کار خلق دست فاطمهست
میسپارد اختیار روز محشر را به تو
شک ندارم در قیامت هم قیامت میکنی
دوستان اهلبیتت را شفاعت میکنی
شد خدیجه مادر اسلام و دختر فاطمه
جان زهرا شد نبی، جان پیمبر فاطمه
نام زهرا میدرخشد در میان اهلبیت
سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه
چون کلام حق که با «هُم فاطِمَه» آغاز شد
در میان پنجتن هم بوده محور فاطمه
در بهای آفرینش از نبی و از علی
با «حدیث قدسی لولاک» شد سر فاطمه
هردو یکروحاند اما در دوتن، با اینحساب
فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه
سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم
نیم آن با مرتضی و نیم دیگر فاطمه
مرتضی با ذوالفقار انگار جولان میدهد
خطبهخوانی میکند تا روی منبر فاطمه
هرکه در راه خدیجه یکقدم برداشتهست
پاسخش را میدهد چندین برابر فاطمه
مادر زهرا شدن کار کسی غیر از تو نیست
خیر، معنایی ندارد هرکجا خیر از تو نیست
شان تو یکروز در عالم هویدا میشود
آن زمان که دخترت امابیها میشود
در جهان جاهلیها زندگانی رسول
با حضور گرم تو بسیار زیبا میشود
شمّهای از شان تو این است که در نشر دین
ثروت تو همردیف تیغ مولا میشود
مریم عذرا اگر آورده دنیا یکمسیح
هرکدام از خاندانت یک مسیحا میشود
با تو حتی میشود شعب ابیطالب بهشت
بیتو عامالحزن ما، هر سال دنیا میشود
دوستداران تو جزء برترین زنها شدند
هرکه با تو دشمنی دارد «حمیرا» میشود
ای پناه و تکیهگاه خستگیهای نبی
میروی و دخترت بعد از تو تنها میشود
بیکفن بودن فقط سهم حسین فاطمهست
پس کفن سهمیهات از عرشاعلی میشود
سهم زهرا از جهان بعد از تو تنها آه شد
عمر یاس پرپرت بیباغبان کوتاه شد...
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#امام_زمان_عجل_الله
سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است
راه در دنیای او چندین برابر بسته است
فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس
در مقام قُرب او جبریل هم پربسته است
عصمتالله است این بانو که در عالم خدا
راه کشف این معما را سراسر بسته است
هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق
روضههای او خصوصی شد، اگر در بسته است
جز پریشانی ندارد حاصلی بیمادری
چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است
از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت
روضههای فاطمیه غالباً سربسته است...
نیست بیعلت اگر از او خجالت میکشید
ذوالفقارش در غلاف و دست حیدر بسته است
«یکنفر، یکروز میآید برای انتقام...»
جان ما تنها به این مضمون آخر بسته است
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که
مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است
شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است
که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است
نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست
کسی که آینه آیه های تطهیر است
به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد
سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است
اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال
که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است
هزار داغ به جانش نشست در یک روز
عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است
برای از نفس افتادنش همین کافی ست
که روبروش سری روی نیزه تصویر است
((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست))
که چشم عالم و آدم به دست او خیره است
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که
مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است
شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است
که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است
نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست
کسی که آینه آیه های تطهیر است
به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد
سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است
اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال
که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است
هزار داغ به جانش نشست در یک روز
عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است
برای از نفس افتادنش همین کافی ست
که روبروش سری روی نیزه تصویر است
((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست))
که چشم عالم و آدم به دست او خیره است
#مجتبی_خرسندی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth