#امام_باقر_صلوات_الله_علیه
#مثنوی
من ای مدینه باقر علم خدایم
من ای مدینه زائر کرب وبلایم
از دل قرارم رفته و دل بی قرار است
من آنچه میگویم یکی از صد هزار است
منکه تماشای گل صد برگ کردم
درکودکی من آرزوی مرگ کردم
بر روی دست ماه من دیدم ستاره
من دیده ام لبخند طفل شیرخواره
باچشم خود دیدم خسوف ماه لیلا
دیدم به پیش عمه ام شد اربا اربا
پروانه ی خود را تماشا شمع می کرد
دیدم پدر جسم پسر را جمع می کرد
دیدم که قاسم در میان خون طپیده
دیدم به زیر سم مرکب قد کشیده
در کربلا من ظلم بی اندازه دیدم
در قتلگه من اسب و نعل تازه دیدم
مظلومه مادر، مادر خود را صدا زد
در پیش چشم عمه من دست وپا زد
#سید_محسن_حسینی
#ای_قبله_علی
#امام_باقر_علیه_السلام
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت،
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
دلیل قافله می برد پا به پای خودش
نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را
هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخم زبان های شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
#سید_حمیدرضا_برقعی
#امام_باقر_علیه_السلام
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه
تو دیدهای چهها به اسارت به عمه شد
در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد
تو طفل روی ناقهی عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
#علی_انسانی
#امام_باقر_علیه_السلام
نینوا را سوزاند
نالهام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند
به عبا پیچیدم
میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند
بازهم سوخت لبم
کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند
کربلا گفتم باز
جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند
شد غروب و گودال
دیدم آتش همهجا را ، همهجا را سوزاند
خیمهای اُفتاد و
بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند
مشعلی روشن شد
دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند
شعله تا بالا رفت
گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند
وای از نامحرم
حرمله باز دلِ عمهی ما را سوزاند...
نینوا را سوزاند
#حسن_لطفی
#امام_باقر_علیه_السلام
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد
خورشید بود و سایهی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای
گل زخمهای سلسله یادت نمی رود
هرگز غروب قافله یادت نمی رود
هم ناله با صحیفهی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
#یوسف_رحیمی
امام باقر(علیه السلام)
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآیینه دار طلعت خورشید پنجمم
چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم
آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم
از آفتاب بیشترم با ولای تو
آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم
*
حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز
باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم
آری سلام بر تو اماما! که می پرد
از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم
طفل چهارساله و طوفان کربلا؟
حیران این تداعی ام و آن تالمم
از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو
هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم
گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس
الا تویی که مدح تو را در تکلمم
هرچند لب به خنده گشایم برابرت
ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم
*
ای علم را شکافته و رفته تا به عمق
حیران آنچه یافتی از این تعلمم
آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم
بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
ای هم نوای غربت تو عندلیب ها
خاکی ترین نگین بقیع غریب ها
ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیب ها
از قال باقر است به ما هر چه که رسید
علم مُنَجمین و دوای طبیب ها
درس است خطبه های فصیح و بلیغ تو
زانو زدند پای کلامت خطیب ها
از کار ما گره بگشا، مضطریم ما
ای مقصد نهاییِ امن یجیب ها
از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد
ایوب صبر هستی و کوه شکیب ها
مسموم زهر کینه شدی ظاهراً ، ولی
کشته تو را جسارت آن نانجیب ها
همراه عمه بودی و دیدی به چشم خویش
پُر شد فضای قتلگه از عطر سیب ها
دیدی که رفت پیکر جدت به غارت و
نیزه زدند بر بدنش بی نصیب ها
داغی شبیه شام غریبان نمی شود
بالا گرفت کار شرار لهیب ها
پنجاه سال رفته و اما نرفته است
از خاطر تو بد دهنی و نهیب ها
پنجاه سال رفته و هر شب گریستی
بر جسم پاره پارهء شیب الخضیب ها
محمود مربوبی
#امام_باقر علیه السلام
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام
بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام
از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام
حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا
عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام
در منا آب گوارا دست زائر ها دهید
حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام
زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟!
من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام
شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام
بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام
خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست
مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام
کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام
یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام
آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام
آن قدر در پای خود خوار مغیلان دیده ام
چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است
آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام
خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت
خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام
یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من
عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام
با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ
عمه ی هم بازی ام را کنج ویران دیده ام
🔸شاعر:
#محمدجواد_شیرازی
#نوحه_امام_باقر_و_حضرت_مسلم(علیهماسلام)
باقر آل پیمبر کشته شد در راه داور
جسم مسلم در میان کوچهها افتاده بی سر
عاشقان آل عصمت وامصیبت وامصیبت
باقر آل نبی در یاری قرآن فدا شد
حضرت مسلم سرش لب تشنه از پیکر جدا شد
عاشقان آل عصمت وامصیبت وامصیبت
حضرت باقر تنش تشییع شد بر دوش یاران
جسم مسلم در میان کوچهها شد سنگباران
عاشقان آل عصمت وامصیبت وامصیبت
#زمزمه_حضرت_امام_باقر(علیه السلام)
گل زهرا به زهرکین جگرخون گشت و پرپرشد
غمش یادآور داغ جگر سوز پیمبر شد
واوویلا آه و واویلا(2)
مدینه شهر پیغمبر سکوت غربتش پیداست
بقیع و دسته گلهایش در این شبها چرا تنهاست
واوویلا آه و واویلا(2)
در این شبها مگر مهدی رود تنها سراغ او
گهی بر مادرش زهرا گهی گرید به داغ او
واوویلا آه و واویلا(2)
شهادت امام باقر (علیه السلام)
سبک آقای من
زمینه شور
ای وای من مظلوم آقای من
رو به قبله شد با دلی سوزان
آتش گرفت مسمومی نیمه جان
جان میدهد با لبهای عطشان
ای وای من
ای مدینه با او مدارا کن
آه ای بقیع آغوش خود وا کن
در روضه اش یاد کربلا کن
ای وای من
دل زارش چون خیمه ها سوزان
گریه میکرد بر ناموس قرآن
نامحرم گشت همراه کاروان
ای وای من
در آتش دید آل عبا می سوخت
بر اشک او دل صحرا می سوخت
دست بسته مثل بابا می سوخت
ای وای من
قرآن ها را بر نیزه ها دیده
در شام غم طشت طلا دیده
جان دادن دردانه ها دیده
ای وای من
روضه میخواند بر حنجر پاره
از قحط آب از مرگ شیرخواره
از آتش و غارت گوشواره
ای وای من
میثم مومنی نژاد
🍃🍃گریزحضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)🍃🍃
دو آقای بزرگوار بودند که در دم شهادت، آب تا کنار لبشان آمد اما با این حال، تشنه جان دادند یکی حضرت مسلم بن عقیل (علیه السلام)بود که با دندان شکسته سه مرتبه خواست آب بنوشد اما نشد و با لب تشنه، سرش را از بدن جدا کردند دیگری کنار علقمه آقا ابوالفضل(علیه السلام) بود وقتی که آب را کنار لبها آورد یاد لب های تشنۀ ششماهۀ حسین(علیه السلام)افتاد و آب را روی آب ریخت و با لب تشنه هم سرش را از بدن جدا کردند ؛ ولی این دو آقا یک تفاوت داشتند: مسلم بن عقیل(علیه السلام) تا لحظۀ آخر صدا می زد حسین میا به کوفه ،کوفه وفا ندارد اما وقتی که عباس(علیه السلام) به زمین افتاد با دست بریده و با فرق شکسته و با چشم تیر خورده صدا می زد : یا اخا ادرک اخا، برادر، بیا برادرت را دریاب!....حسین!😭😭😭#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
🌹🌹🌷
فروغ دیده و دلهاست مسلم
سفیر یوسف زهراست مسلم
امیر بیسپاه شهر کوفه
چو مولایش علی تنهاست مسلم
🌷🌷🌷#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🥀
ز بام کوفه می کنم تو را نظاره یا حسین
تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین
سرو به خون نشسته ام، زائر دست بسته ام
سلام می فرستمت از لب پاره یا حسین
میان خندة عدو بهر تو گریه می کنم
بلکه به اشک دیده ام کنی نظاره یا حسین
تیر به چلة کمان، کمان به دست حرمله
میا به کوفه رحم کن به شیرخواره یا حسین
پرده کنار رفته و می نگرم به دخترت
نه معجرش بُوَد به سر، نه گوشواره یا حسین
🌾🌾🌾🌾🌷🌷🥀🥀#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
سَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ أَئِمَّتِهِ الْمُنْتَجَبِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتُ الطَّيِّبَاتُ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
سلام فرشتگان مقرّبش و انبياى مرسلش و امامان برگزيده اش و بندگان شايسته اش و همه شهيدان و صدّيقان و درودهاى پاك و پاكيزه در آنچه مى آيد و مى رود، بر تو باد اى مسلم بن عقيل بن ابي طالب و رحمت و بركات خدا بر تو باد!
📙📙📙#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
شعرزبانحال حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)
خطاب به امام حسین(علیه السلام) :
چقدر فاصله دارد سر من و سر تو
خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو
به راه آمدن تو نشسته دلخسته
فراز دارالأماره سر کبوتر تو
اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم
میا که کوفه گرفته بهانۀ سر تو
میا که نقشه کشیدند مردمان یهود
برای بردن خلخال پای دختر تو
میا که نیزه فروشان شهر، می خوانند
دعای رزق به پای گلو و حنجر تو
میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند
برای هلهله پیش علی اکبر تو
عمود آهن و نیزه فراهم آوردند
برای فرق علمدار و چشم حیدر تو
میا که حرمله دارد سه شعبه می سازد
برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو
✉️✉️✉️✉️#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
📜📜📜پس متحيّرانه در كوچه هاى كوفه مى گرديد و نمى دانست كه كجا برود ...طوعه بر در خانه به انتظار او ايستاده بود، جناب مسلم چون او را ديد نزديك او تشريف برد و سلام كرد، طوعه جواب سلام گفت، پس مسلم (علیه السلام) فرمود:
يا اَمَةَ اللّهِ اِسْقني ماءً.
مرا به شربت آبى سيراب کن، طوعه جام آبى براى آن جناب آورد، چون مسلم(علیه السلام) آب آشاميد آنجا نشست ، طوعه ظرف آب را برد به خانه گذاشت و برگشت ديد آن حضرت را كه جلوی در خانۀ او نشسته گفت : اى بندۀ خدا! مگر آب نياشاميدى ؟ فرمود: بلى . گفت : بر خيز و به خانۀ خود برو، مسلم(علیه السلام) جواب نفرمود، دوباره طوعه كلام خود را اعاده كرد همچنان مسلم(علیه السلام) خاموش بود تا دفعۀ سوم آن زن گفت : سُبْحان اللّه ، اى بنده خدا! بر خيز به سوى اهل خود برو؛ چراکه بودن تو در اين وقت شب بر در خانۀ من شايسته نيست و من هم حلالت نمى كنم ، مسلم(علیه السلام) بر خاست فرمود: يا اَمَة اللّه ! من در اين شهر، خانه و فامیل و يارى ندارم، غريب و سرگردانم آيا ممكن است به من احسان كنى و مرا در خانۀ خود پناه دهى و شايد من بعداً پاداشی دهم ،عرض كرد قضيّۀ شما چيست ؟ فرمود :من مُسلم بن عقيلم كه اين كوفيان مرا فريب دادند و از ديار خود آواره كردند ودست از يارى من برداشتند و مرا تنها و بى كس گذاشتند
📜📜📜📜📜📜#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
📖📖📖مقتل:
نقل شده كه مسلم بن عقيل (علیه السلام) دخترى سيزده ساله داشت كه با دختران امام حسين (علیه السلام) زندگی می کرد و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت ، وقتی امام حسين (علیه السلام) خبر شهادت مسلم (علیه السلام) را شنيد دختر مسلم (علیه السلام) را خواست و با او چنان با مهربانی صحبت کرد که دختر مسلم (علیه السلام) عرض كرد: يا بن رسول اللّه ! با من مهربانی بى پدران و عطوفت يتيمان می نمائی مگر پدرم مسلم را شهيد كرده اند؟ حضرت (علیه السلام) نتوانست طاقت بیاورد و شروع به گريه کرد و فرمود: اى دختر! ناراحت نباش، اگر مسلم (علیه السلام) نباشد من پدر تو هستم و خواهرم مادر تو و دخترانم خواهران تو و پسرانم برادران تو هستند. دختر مسلم (علیه السلام) فرياد زد و به شدت شروع به گریه کرد و پسرهاى مسلم (علیه السلام) عمامه شان را برداشتند و گریۀ شدید کردند و اهل بيت (علیهم السلام) در اين مصيبت با ايشان همراهی كردند و به سوگوارى پرداختند و امام حسين (علیه السلام) از شهادت مسلم (علیه السلام) سخت غمگین شد.
🏷🏷🏷🏷📁#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
📌زمزمه
آه شب غمم سحر ندارد كسی ز من خبر ندارد
نـالۀ مـن اثـر ندارد وای وای
آه من و در و دیــوار كوفه رفتم سر بازار كوفه
گـرید به حالم دار كوفه وای وای
از بس زدم صدایت دیگر نفس ندارم
طنـاب دار كوفه باشد در انتظارم
حسین میا به كوفه
**
آه من از سر دار العماره با تو بگویم یابن ثاره
بـا خــود مَـیـاور گاهواره وای وای
آه از شیر خواره گفتگو بود حرف از سپیدی گلو بود
گلوی نـازكتر ز مـو بود وای وای
اینجــا نصیب اصغر غم میشود حسین جان
سرش به روی دوشت خم میشود حسین جان
حسین میا به كوفه
**
آه كوفه بُود چشم تماشا تا كه بیاید ماه لیلا
صحبت بُود از اربـاً اربـا وای وای
آه ای تو مرا دلدار و دلبر یا كه میا با علی اكبر
یا با خودت عبا بیاور وای وای
هر جا كه میروم من حرف از جوان لیلاست
تیر و كمـان به فكر آرام جان لیلاست
حسین میا به كوفه
**
آه جانم ز غم رسیده بر لب شد روز مهمان تیره چون شب
در كوچه هستم یـاد زینب وای وای
آه بی تو دل من تنگ تنگ است كوفه میا كوفه دو رنگ است
بــر روی بـام كوفـه سنگ است وای وای
من بوده ام از اول پابوس تو حسین جان
هستم فقط بیــاد ناموس تو حسین جان
حسین میا به كوفه
#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
✳️ زمینه ✳️
چشمام ، مثه ابر ِ بهاره - دل ِ من بيقراره
نيا به سمت ِ كوفه - كوفه وفا نداره
برگرد – زينبت آواره مي شه
برگرد – دخترت بي چاره ميشه
برگرد – غارت گوشواره مي شه
برگرد - اينجا پر از تيغ و نيزه ست
برگرد – كوفه پر از چشم ِ هرزه ست
مولا – ميا كوفه يابن الزهرا
روي ، بام ِ دارالعماره - تن ِ مسلم روی داره
نيا به سمت ِ كوفه – كوفه وفا نداره
برگرد – كاشكي نامه نمي دادم
برگرد – يا حسين بشنو فريادم
برگرد – تشنه لب از پا افتادم
برگرد – كه علي اكبر جوونه
برگرد – بهار كوفي خزونه
مولا – ميا كوفه يابن الزهرا
□□□□□□□□
#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
❇️نوحه❇️
با وفا و بصیر ، عاشقی بی بدیل
السّـلام علی ، مسـلم بن عقیـل
السّـلام ای سفـیر هدایـت ای شکوه استقـامت
یا حسین بوده تسبیح لبهای تو تا صبح شهادت
یا حبیبی حسین یابن زهرا
******
بسم رب العزیز ، بسم رب الجلیل
منم ای کوفیـان ، مسـلم بن عـقیل
مسلمی که به راه حسین خود دل از کف داده باشد
مـرگ در راه حـق آرزوی مـردم آزاده باشـد
یا حبیبی حسین یابن زهرا
❌❌❌❌❌❌❌❌
#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
#مرثیه
#مدح#واحد
بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بندۀ دربار اباعبدالله
منتظر ماندۀ دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله
که خدا هست خریدار اباعبدالله
عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر دارش را
باز آماده کند جان دگر بارش را
فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را
هرکه افتاد پی کار اباعبدالله
وقت هجران به گریبان چه نیازي دارم
به دل بی سر و سامان چه نیازي دارم
با لب پاره به دندان چه نیازي دارم
به سرشانۀ اینان چه نیازي دارم
تا سرم هست به دیوار اباعبدالله
قبل ازآنیکه بیاید خبرم را ببرید
زیرپایش مژۀ چشم ترم را ببرید
محضرش دست به دست این جگرم را ببرید
گرسرم را و سر دو پسرم را ببرید
...باز هستیم بدهکار اباعبدالله
سنگها خوب نشستند به پاي لب من
لب من ریخت و پیچید صداي لب من
طیب الله به این لطف و وفاي لب من
بعد از این آب حرام است براي لب من
بسکه لبریزم و سرشار اباعبدالله
مانده از جلوۀ والاي تو حیران،مسلم
جان خود ریخت به پاي تو به یک آن،مسلم
عیدقربان شهان،هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه...جان هزاران مسلم
....تازه قربان علمدار اباعبدالله
به ولاي تو نداده ست اذان،هیچکسی
وا نکرده ست به شأن تو دهان،هیچکسی
مثل مسلم نبوَد دل نگران،هیچکسی
به خداوندکه در هر دو جهان،هیچکسی...
....مثل من نیست گرفتار اباعبدالله
پیکرم وقف نوك پا زدن طفلان شد
کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد
چه خیالی ست که بازیچۀ این و آن شد
یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد
دست حق باد نگهدار اباعبدالله
❌❌❌❌❌❌❌❌
#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
#مرثیه
❎واحد❎
ای که بر عالمی مقتدایی
کوفه باشد شهر بی وفایی
یا حسین ای سبط طاها
مُسلِمت گردیده تنها
زین سفر صرفِ نظر کن
ره عوض کن جان زهرا
کوفه میا کوفه میا
******
کوفیان شرم و حیا ندارند
بی وفایان اینجا بی شمارند
از غم تو بی قرارم
بنگر این احوال زارم
در میانِ این همه مَرد
کس نشد جز طوعه یارم
کوفه میا کوفه میا
******
از بالای این دارالعماره
دارم سوی کربلا اشاره
ذکر آهم گشته بر لب
روز عمرم همچنان شب
در دمِ جان دادنِ خود
می کنم گریه به زینب
کوفه میا کوفه میا
***
❌❌❌❌❌❌❌❌
#عرفه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شعر_و__سبک_مداحی
#شعر_مداحی
#سبک_مداحی
#روضه
#مداحی
#آموزش_مداحی
#مرثیه