زمزمه🍃
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یابن زهرا
چرا یک شب نمیآیی به خوابم یابن زهرا
تویی ماه منیرم به گیسویت اسیرم
از آن ترسم که آخر ز هجرانت بمیرم
حبیب منی، طبیب منی، بیا درمان دردم
کجا جویمت، چو گل بویمت بیا دورت بگردم
اباصالح اباصالح اباصالح یا مهدی
دل من بر سر زلفِ تو دارد آشیانه
نمیدانم چرا از من نمیگیری نشانه
بگو با من کجایی، چرا از من جدایی
گمانم یابن زهرا نجف یا کربلایی
به رویت قسم، به مویت قسم، گرفتار تو هستم
که با نقد جان، من بینشان، خریدار تو هستم
اباصالح اباصالح اباصالح یا مهدی
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#زمزمه
#امام_زمان_عج
واحد🎤
سفر کرب وبلا حاصلش رنج وبلاست
خطبه خوان نهضتش دختر شیر خداست
سیدی یا مظلوم یا ابا عبدالله …
در زمین کربلا شور و غوغا برپاست
پیکر خون خدا زخمی تیغ بلاست
سیدی یا مظلوم یا اباعبدالله …
در ره کوفه و شام دختری محزون است
از جفای اشقیا قلب پاکش خون است
سیدی یا مظلوم یا ابا عبدالله
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#واحد_عمومی
#امام_حسین_علیه_السلام
مداحی+نریمان+پناهی+برای+اربعین.mp3
1.21M
نریمان پناهی
واحد
حضرت عباس(علیه السلام)
با حال مناسب خوانده شود:
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند
دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازۀ عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت
چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت
از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند
گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت
توسط حاج محمود کریمی خوانده شده است
مرثیه شام🥀
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
سر و تشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
✍️قاسم نعمتی
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#مرثیه
#شام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
زمزمه و زمینه🎙
ورود به شهر شام
فلک چه بلای عظیم آفرید
خدایا چه بر روز زینب رسید
رود دخت زهرا به بازار شام
رود دخت حیدر به بزم یزید
حسین یا حسین
چو شام بلا ، در به رویم گشود
زما ناله بود و از آنها سرود
بیا فاتح خیبر اینجا ببین
چه با ما کند کوچه های یهود
حسین یا حسین
بگو آسمان گریه کن تا ابد
که ناموس حیدر ، اسیری رود
کسی که بود پرده دارش ملک
عدو بر تنش کعب نی می زند
حسین یا حسین
✍️میثم مومنی نژاد
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#مرثیه
مرثیه شام🥀
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سختتر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شومتر
اهل بیت از کربلا مظلومتر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دون همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه، آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زنهای شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
ماه لیلا جلوهگر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودیهای شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شامتر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خندههای فتح بر لب میزدند
زخمها بر قلب زینب میزدند
آن یکی بر نیزهدار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علی است
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا، حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش میمردم نمیگفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمانها چاک چاک
✍️حاج غلامرضاسازگار
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#شهر_شام
#ماه_صفر
#مرثیه