.
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_شام
#غزل
یک طرف چندین اسیرِ خسته بین سلسله
یک طرف جشن و میان دف نوازی هلهله
یک طرف شهری چراغان پایکوبان در سماع
یک طرف پاهای زخمی و سراسر آبله
بر سرِ آل علی از بام ها میریخت سنگ
آه از دروازهٔ ساعات و آهِ قافله
بوسه ها میزد به دستِ حرمله پیش رباب
آنکه با خنده به او میداد پشتِ هم صله
سرزمین شام از شرم و خجالت آب شد
گوشهٔ ویرانه زینب خواند تا که نافله
اشک هایش بیصدا میریخت روی معجرش
داشت از نیرنگ و مکرِ نامسلمانان گله
پیر کرد او را جسارت های در بزم شراب
خیزران انداخت بین چند دندان فاصله
با تمسخر جابجا میکرد بی غیرت یزید
مهرهٔ شطرنج را با قهقهه؛ با حوصله*
خطبهٔ زینب زبان دشمنان را لال کرد
ذوالفقارِ در کلامش بود ختم غائله!
مرضیه عاطفی
#یاعمتی_المظلومه_س 🌴
اشعار ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها)
#ولادت
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها 👆👆👆
قصیده
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
آن که نامش کرده عالم را مُسخّر زینب است
آن که وصفش میرُباید هوش از سر زینب است
آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را
کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است
آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد
تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است
مادرش آموزگار مکتب شرم و حیاست
فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است
گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر
آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است
گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات
بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است
هست از درهای جنت یک درش باب الحسین
فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است
دین و قرآن را به عالم گر که روح و پیکری است
خسرو لب تشنگان روح است و پیکر زینب است
در مقام بردباری گر بسنجی قدر او
در غم و شادی برابر با برادر زینب است
آسمان غیرت و مردانگی و صبر را
ماه عباس و حسینش مهر و اختر زینب است
بحر رحمت را به عالم بود تنها یک صدف
واندر آن یکتا صدف، یکدانه گوهر زینب است
ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است
جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است
در مقام وصف او “ژولیده” گوید روز و شب
آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است
✍حسن فرح بخشیان
🏴مرثیۀ سوم🏴
حضرت زینب(سلام الله علیها) و اسارت
🔽🔽🔽
راوی میگوید:همراه زهیر از مکه حرکت کردیم؛ همراه کاروان امام حسین(علیهالسلام) میرفتیم، ولی از این که با امام حسین(علیهالسلام)روبرو شویم به شدت کراهت داشتیم؛ اما در منزلی فرود آمدیم که چارهای جز منزل کردن در کنار امام حسین(علیهالسلام)نبود؛ سرسفره بودیم که فرستادهای زهیر را برای ملاقات با امام حسین(علیهالسلام) دعوت کرد؛ زهیر اندکی تعلل به خرج داد، زن زهیر به او گفت:زهیر! پسر رسول خدا(صلیاللهعلیه و آله و سلم) دنبالت فرستاده است نمیروی؟ زهیر با اکراه به ملاقات امام حسین(علیهالسلام)رفت؛ اما هنگامی که برگشت عوض شده بود(کربلایی شده بود) به همراهان خود گفت:اگر میخواهید برگردید، من با حسین(علیهالسلام)میروم، به زنش هم گفت:تو هم از قید زوجیت من آزادی به خانوادۀ خودت ملحق شو که نمیخواهم به سبب من ضرری به تو برسد. بنا به نقلی(اعصم کوفی)زن زهیر گفت:«تو میخواهی در رکاب پسر مرتضی(علیهالسلام)جانبازی کنی، من چرا نخواهم در خدمت دختر مصطفی(صلیاللهعلیه و آله و سلم)سرافرازی کنم؟»مگر خون من از خون زینب(سلاماللهعلیها)رنگینتر است؟او اسیر شود و من آزاد باشم؟او در شام بلاگرفتار باشد و من در راحتی باشم! من زینب را در کوفه، شهر بیوفایان تنها نمیگذارم؛ چراکه:
کوفه پُر شمر و سنان و حرمله است
میزبانیشان به سنگ و هلهله است
خون به قلب هرچه مهمان میکنند
میهمان را سنگ باران میکنند
هرچه میگویند حاشا میکنند
گریۀ زن را تماشا میکنند
گوئیا با نسل زهرا دشمنند
گوشوار از طفل زهرا میکَنند
گریزهای مداحی،ص300
#مرثیه
#روضه
#اسارت
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#زهیر
#غزل
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
سوزنده آتشــی به دل و جان زینب است
غوغایِ صبر،حاصل ِ ایمان زینب است
سالار او حسین کـه بی یارگشته بود
چشمش همه به غرّش طوفان زینب است
دشتی زخون ِلاله عذاران جوانه زد
باران ِآن زاشک فراوان زیـــنـب است
ماهی که در سپــــــــهر نگاهش غروب کرد
بر روی نیـــزهها مه تـابـان زینـب است
جان را کـــه "طاهر" از سـرمستــی نثار کرد
از شستـــشوی کامل باران زیــــنب است
✍️مجیدطاهری
مرثیۀ دوم اسارت🏴
از آیت الله مرعشی نجفی(ره) نقل شده است که وقتی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) قنداقۀ حضرت زینب(سلام الله علیها) را به محضر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) برد این نوزاد چشم مبارک را به روی هیچ کدام از اهل بیت(علیهم السلام) باز نکرد. تنها وقتی قنداقه در بغل امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت چشمش را گشود؛ اینجا حضرت زینب(سلام الله علیها) رو در روی امام حسین(علیه السلام) که قرار گرفت چشمانش را باز کرد؛ ولی یک وقتی امام حسین(علیه السلام) تا چشمش به چشم حضرت زینب(سلام الله علیها) دوخته شد چشمانش را بست و آن در مجلس یزید بود. سر مبارک آقا از فراز نیزه به تمام اُسرا نگاه کرد؛ ولی وقتی که مقابل حضرت زینب(سلام الله علیها) رسید چشم هایش را روی هم گذاشت و از گوشههای چشم مبارکش اشک جاری شد؛ گویی میخواست فرموده باشد که خواهر عزیز از این که این همه محبت به یتیمانم کردهاید ممنون شمایم و بیش از این مرا خجالت زده مکن!
(گریزهای مداحی، صفحۀ299)
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#مرثیه
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
مرثیه شام🥀
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
سر و تشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
✍️قاسم نعمتی
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#مرثیه
#شام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
زمزمه و زمینه🎙
ورود به شهر شام
فلک چه بلای عظیم آفرید
خدایا چه بر روز زینب رسید
رود دخت زهرا به بازار شام
رود دخت حیدر به بزم یزید
حسین یا حسین
چو شام بلا ، در به رویم گشود
زما ناله بود و از آنها سرود
بیا فاتح خیبر اینجا ببین
چه با ما کند کوچه های یهود
حسین یا حسین
بگو آسمان گریه کن تا ابد
که ناموس حیدر ، اسیری رود
کسی که بود پرده دارش ملک
عدو بر تنش کعب نی می زند
حسین یا حسین
✍️میثم مومنی نژاد
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#مرثیه
شور🎙
#یا_زینب
یازینب یا زینب...
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#شام
#کوفه
#مسمط_مسدس
شمس حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شان نزول انما زینب است
فاطمه کرببلا زینب است
دوای درد بی دوا زینب است
ای نفس حضرت ختمی مآب
دختر آسمانی بوتراب
در صدف بحر شرف درناب
روی تو حسرت دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتی به خواب
مصحف مستور خدا زینب است
بیا و جلوه ی پیمبر ببین
شیرزنی چون یل خیبر ببین
ادامه سوره کوثر ببین
حُسن حَسن نیز مکرر ببین
دوباره یک حسین دیگر ببین
پنج تن زیر کسا زینب است
شمس چراغ در این خانه ات
ماه غبار در کاشانه ات
ارض و سما گر شده پروانه ات
یافته این گونه شفاخانه ات
تهمت عقل است به دیوانه ات
دوای ما نعره ی یا زینب است
دانه تسبیح تو شمس ضحی
چادر تو، پرچم حجب و حیا
به زیر سایه تو عرش خدا
نه فلک از خاک رهت شد بنا
خانه تو مطاف ارض و سما
کعبه سیار خدا زینب است
هیبت روی تو سر ا پا علی
فاطمه ای به شکل مولا علی
نیست کسی مثل توالا علی
میوزد از نطق تو هرجا علی
لعن علی عدوک یا علی
کوری چشم خصم با زینب است
کرببلا دیده که پیغمبری
فاطمه ای و یک تنه لشگری
فاتح هر رزم چنان حیدری
نیست اگر چه مثل تو خواهری
حسین را برادر دیگری
حسن به دشت کربلا زینب است
پلک بزن شام و سحر خلق کن
چشم بچرخان و قمر خلق کن
حماسه ای بار دگر خلق کن
به بانگ اسکوتو جگر خلق کن
خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن
آیینه دار مرتضی زینب است
گرمی عشق و هُرم این تب یکیست
تا به سحر مسیر هر شب یکیست
هر چه نوشتیم مرکب یکیست
چنان که نام خالق و رب یکیست
نام حسین و نام زینب یکیست
جان میان هر دوتا زینب است
روز قیامت که جهان مضطر است
بی سر و سامان صف محشراست
عرصه حشر از نم گریه تر است
هر که خودش مانده و بی یاور است
غم نخورد آن که تورا نوکر است
سایه روی سر ما زینب است
در کف تو چرخ چو دستاس بود
با نفست دهر پر از یاس بود
خاک رهت گوهر و الماس بود
بس که به اکرام تو حساس بود
پله منبر تو عباس بود
ستون خیمه سما زینب است
سیل کرم لحظه ی باریدنت
گل بکشد منت گل چیدنت
یاس در آرزوی بوییدنت
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر به لحظه ی حسین دیدنت
حسین را چهره گشا زینب است
ازنگهت نور خدا منجلی
هرچه خدا خواست تو گفتی بلی
هیبت تو قصه هر محفلی
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بود در بر دخت علی
حیدر صحرای بلا زینب است
آمده بر جنگ تو غم از الست
کرببلا غم به بلا داد دست
جنگ تورا حق به تماشا نشست
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را نتوان دست بست
فصل خطاب خطبه ها زینب است
✍️موسی علیمرادی
#شور_عمومی
#شعر_و__سبک_مداحی
گفتگوی حضرت زینب با امام حسین(علیهماسلام)
#مرثیه
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
آتش برای صحنۂ محشر گرفتند
صد فتنه بعد از دفنِ پیغمبر گرفتند
حقّ خلافت را، فدک را، غصب کردند
آن عدّه که غیر از پدر رهبر گرفتند
یک شب همین ها هیزم آوردند و با خشم
در پشتِ «در» تصمیم ِ شعله ور گرفتند
با یک لگد پرپر شد و از شاخه افتاد
شش ماهه را با کینۂ خیبر گرفتند
در کنج خانه گریه می کردیم و آن ها
از ما شبانه حضرتِ مادر گرفتند
آنها پدر را زجر می دادند و حتی
هر شب برای صبّ او منبر گرفتند
تا عاقبت شمشیر در مسجد کشیدند
با کشتنش صد دِرهم ِ دیگر گرفتند
زخم ِ سرش کاری شد و در یک سحرگاه
از ما پدر را با غمی بدتر گرفتند
بغض یتیمی را به رویِ شانۂ هم-
می ریختیم و فتنه را از سر گرفتند
عشقم حسینم! خوب می دانی از آنها
خیری ندیدیم و سراغ از شَر گرفتند
ما خوب میدانیم که جانِ حسن را
در کوچه! بینِ شعله؛ پشتِ «در» گرفتند
من ماندم و تو! کربلا و داغِ هجران...
دیدم تو را هم نیزه ها بر «سر» گرفتند
من روی تل روضه گرفتم؛ تا که آن ها
با هلهله پیراهن از پیکر گرفتند
دیدند جان داری هنوز و شمر آمد
ای وای! آخر حاجت از خنجر گرفتند
من: «وا عَلیّا» گفتم و مادر: «بُنیَّ»
جان دادی و روزِ خوش از خواهر گرفتند
دیدی عزیزم؟! عشقِ مان آخر نظر خورد
دیدی تو را از زینبت آخر گرفتند!
✍️مرضیه عاطفی
#شعر_و__سبک_مداحی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مصائب_شام
نه روز عید صیام و نه عید قربان است
چه روی داده که شام اینچنین چراغان است
زنان شام همه می زنند و می رقصند
به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است
چه روی داده که در دست شامیان سنگ است؟
مگر که دختر حیدر به شام مهمان است
میان هلهله ها هیجده سر است به نی
به هر سری نگرم مثل ماه تابان است
سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم
هنوز روی لبش آیه های قرآن است
سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر
که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است
سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند
یکی نگفت که این سر، سر مسلمان است
هنوز بر لبش آثار تشنگی پیداست
هنوز آن گلوی پاره پاره، عطشان است
حرامیان ستم پیشه! کعب نی نزنید
به کودکی که تنش مثل بید لرزان است
ز دست دختر زهرا طناب باز کنید
که او بر این اسرا یاور و نگهبان است
به سیل اشک جهان را خراب کن «میثم»
که جای گنج الهی به شام ویران است
✍️ حاج غلامرضا سازگار
باحذف دوبیت
#شام
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
مصائب اسارت🥀
سحر خیز ناله ها
طی شد مه محرم و ماه صفر رسید
از شام و کوفه و دل زینب خبر رسید
با اشک بی صدای سفیر ستاره ها
یک کاروان کجاوه ز راه سفر رسید
سنگ صبور قافله ی دل شکستگان
از کوره راه شب زده ی پر خطر رسید
زوار لاله های خزان گشته خسته جان
بهر طواف زاده ی خیر البشر رسید
پرچم فراز قافله ی نینوای عشق
ام المصیبه زینب خونین جگر رسید
با یک جهان مصیبت و یک کوه دردو غم
از کوچه های فاصله با چشم تر رسید
گلبوسه زد به تربت پاک برادرش
گویی به نخل باور صبرش ثمر رسید
بگشود عقده از دل و با یک نگاه گفت
جان برادرم غم هجران به سر رسید
از کوچه ی خرابه سحر خیز ناله ها
با کوچی از ستاره بدون قمر رسید
یعنی سه ساله کودک با محنت آشنا
از شام غم به کرب و بلایت مگر رسید؟
آری ( فراز ) ! آینه پرداز کربلا
با داغ لاله های بخون غوطه ور رسید
✍️فراز مردانی
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#شام
#مصائب_شام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها