eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.6هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini امشب نشست آتش هجران به سینه ام آئينه ریخت شعله ی سوزان به سینه ام افتاده است جوشش دریا به دیده ام آمد ز داغ هجمه ی توفان به سینه ام اَمَن یُجیب نقش لبانم برای وصل یعنی که هست آیه ی قرآن به سینه ام تا که خموش آتش هجران کنم به دل افتاده اشک بی سر و سامان به سینه ام در وصل یار از شب هجران گذر کنم دارم ز شوق صبح درخشان به سینه ام می سوزم از فراق در این دشت بی کسی زیرا که هست آه پریشان به سینه ام دستم گرفت تا به وصالش رسد دلم دارد حبیب دیده ی احسان به سینه ام من قلب خویش جانب کرب و بلا برم زیرا که هست آتش پنهان به سینه ام مهر حسین بر دل زارم نشسته است یعنی که هست محنت مهمان به سینه ام امشب حسین غرق مناجات با خداست اکنون ازوست جلوه ی تابان به سینه ام فردا به خاک چهره گذارد امام عشق گرید ز داغ دیده ی گریان به سینه ام از خیمه گاه ناله ی ماتم نمی رسد فعلا" که نیست آتش بحران به سینه ام فردا ولیک شعله شود داغ کربلا افتد ز آه آتش طغیان به سینه ام وقتی که کفر هجمه به ایمان بیاورد باید نوشت غربت ایمان به سینه ام «یاسر» کشید عکس پریشان عشق را ناگه نشست چهره ی جانان به سینه ام 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini هر که را نیست سر دادن سر، برگردد زآن‌که خورشید در این معرکه بی‌سر گردد دست او مثل اباالفضل می‌‌افتد بر خاک با حسین‌بن‌علی، هر که برادر گردد زهر در قلزم اگر بود، به جان می‌‌نوشید مالک این‌گونه فقط مالک اشتر گردد زندگی کردن او، در گرو مردن اوست لاله پیوسته بر آن است که پرپر گردد.. ظهر فردا، که زمین آرزوی مرگ کند و زمان سعی نماید به عقب برگردد.. ظهر فردا، که دو خورشید بر آید به افق و زمین روشنی‌اش چند برابر گردد ظهر فردا، که سر دوست دمد بر نیزه ظهر فردا، که جهان عرصۀ محشر گردد هر که را نیست سر کشته شدن! در دل شب، بی که حرفی بزند برگردد، برگردد 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند که تیرها همه آمادهٔ هدف شده‌اند پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را که از صدای تو ذرّات در شعف شده‌اند برای چرخ زدن در حوالی خورشید مدارهای سراسیمه جان به کف شده‌اند به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر غبارها ز رُخ دشت برطرف شده‌اند و کربلا شده دریایی از حماسه و شور و ریگ‌های بیابان همه صدف شده‌اند نماز عشق فقط سجده‌ای پر از خون است اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌سوخت فرات موج‌زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می‌بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد ز خون پاکِ دلیران جان‌نثار تو بود به جای ماند اگر نامی از جوانمردی ز پایمردی یاران نام‌دار تو بود به پیشواز اجل آن چنان کمر بستی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُکوه نام بلند تو، جاودان باقی‌ست که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود درخت عدل و مروّت که آبیاری شد رهین منّت شمشیر آبدار تو بود به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را اگرچه سینهٔ هر لاله داغدار تو بود... 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini گفت بسم الله و ساقط گشت عرش از روی زین راویان گفتند: افتاده است از سمت یمین می‌زنندش آن کماندارن به تیر سهمناک واین عربها دستهاشان پر ز سنگ سهمگین امت پیغمبرند اینان که سنگش می‌زنند این چنین از احمد مختار شد شرمنده دین آن‌که روزی جایگاهش سینه‌ی محمود بود حال بین مسلمین سر می‌گذارد بر زمین عرشیان را نیست پروا از حوادث پس چرا چشم های خویش را بسته‌ست جبریل امین فضه آنجا بود اما لحظه‌ی ذبح حسین مادرش فریاد می‌زد یا امیرالمومنین! این حسین توست زیر نیزه‌ی تیز سنان این حسین توست زیر چکمه‌ی شمر لعین این حسین توست خلقی می‌کِشندش آن‌چنان این حسین توست جمعی می‌کُشندش این‌چنین این حسین توست عریان روی خاک افتاده‌است این حسین توست؛ راسش را به روی نی ببین از نجف برخیز و بنگر رشته‌های گردنش پاره شد در زیر تیغ خصم؛ یا حبل المتین! تکه های پیکر او زیر سم اسب‌هاست پاره‌ی پیراهنش در دست های آن و این جسم بی سر را که جانی نیست بین پیکرش خود دلیلش چیست پس این ضربه‌های آخرین در هجوم بی امان کوفیانِ دزد و هیز دخترانش را پناهی نیست غیر از آستین دخترت بر روی خاک افتاد و دورش دشمن است یا علی! برخیز هنگام عبا آوردن است . 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین موی من تار به تارش شده پیش تو سفید مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین  نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط غم عالم به دلِ شعله‌ورم ریخت حسین حق بده خاک به روی سرِ خود می‌ریزم فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین در میان حرمت حرفِ امان نامه شده دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد طفلِ بی شیر  بهم دور و برم ریخت حسین زود برگرد مدینه که نگویم فردا بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین تا نگوید لب گودال  سکینه با من آنقدر زخم زدندش ،  پدرم ریخت حسین تا نبینی به کنار دو سه‌تا طفل یتیم خیمه‌ی شعله وری روی سرم ریخت حسین تا نبینی که به  حال من و تو می‌خندد آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
موقت لطفا فقط در همین شب و روز عاشورا و در شرایط روضه خوانده شود 👇👇👇👇
گودال قتلگاه گفتـمت سر به سر نیزه نكن، حرف نزن سر به سر با دل آن هرزه نكن، حرف نزن گفتمت حرف نزن، قاتل امانت ندهد نوك سر نیزه امانی به دهانت ندهد دیدی آخر چه بلایی به سرت آوردند؟ آنچه ترس من از آن بوده سرت آوردند پیكرت روی تن خاك و سرت روی سنان گشته بازیچه ی یك عده از این سگ صفتان سـرت آئینه ی زیـنـب چه بلایـی آمد؟؟؟ آه، از حنجر خونین چه صدایی آمد قاری نیزه نشین، سنگ به لبهایت خورد "اَم حَسِبْ" خواندي و سنگ بر رخ زيبايت خورد مصطفی گودرزی . .
گودال قتلگاه در حدود سه ساعت و اندي به تو سالار من جسارت شد تير و تيغ و درفش و نيزه و سنگ بعد از آن پيكر تو غارت شد سهم تو از هجوم نامردان بوسه ي نعل اسب ها به تنت سهم من از حراميان اما خنده و طعنه و حقارت شد خيمه هامان همه به يغما رفت لرزه افتاده بر تن طفلان لگد و تازيانه و سيلي سهم شان بعد تو اسارت شد واي وقتي كه حرمله آمد واي وقتي كه شمر مي خنديد واي از دست خولي نامرد كار او با سرت تجارت شد اي سليمان من عقيق تو را دست آن مرد ساربان ديدم پيرُهن كهنه ي تو هم حتي وسط ازدحام غارت شد ميروم، مي گذارمت اينجا ته گودال، در دل صحرا غيرت الله، خواهرت زينب طعمه ي طعنه و شرارت شد مصطفی گودرزی . .
گودال قتلگاه دربین هجوم بی امان گیرافتاد بستندمسیروناگهان گیرافتاد هل داد یکی حسین را درگودال بدجور میان دشمنان گیرافتاد برسینه اونشست ملعونی مست درهجمه ی نیزه و سنان گیرافتاد بالاسراونشست یک تیرانداز تیری به دهان زدو زبان گیرافتاد بانیزه نشانه رفت پهلویش را سرنیزه میان استخوان گیرافتاد سرنیزه که برنگشت تاکرد آن را درپنجه ی سرد مردمان گیرافتاد... محمد کابلی . .
گودال قتلگاه سنگین ترین مقاتل عالم فقط حسین داغ دل خدای معظم فقط حسین زینت گرفته دوش نبی از قدوم او سر لوحه ی نبوت خاتم فقط حسین دوزخ به قطره اشک عزایش شود بهشت سرّ نجات حضرت آدم فقط حسین تسبیح إنس و جن وملک تا به روزحشر با هر تپش به هر نفس و دم فقط حسین تطهیر، آیه یی زکمالات بی حد ش تفسیر ناب سوره ی مریم فقط حسین کعبه ،صفا،ومروه وطور و منا وعرش باغ بهشت و کوثر و زمزم فقط حسین از روز اولی که خودم را شناختم گفتم به هر تپیدن قلبم فقط حسین بهر رسیدن به خدا راه خواهی أر حبل المتین واصل محکم فقط حسین محمد کابلی
گودال قتلگاه آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا پنجه در طُره ی گیسوش زدن نامردا مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید هر چه که دور و برش بود به غارت بردن شال سبزی کمرش بود به غارت بردن حتی عمامه سرش بود به غارت بردن آنطرف تر سپرش بود به غارت بردن مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید خواهرش رو به مدینه شد وفریاد کشید پبش زینب سر او را به سنان زد سنان با لگد بر دهنش خنده کنان زد سنان سیلی بر زینب غمدیده چنان زد سنان غل و زنجیر و طناب دست زنان زد سنان مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید بر سر پیکر عریان حسین خندیدن بر نوامیس مسلمان حسین خندیدن همه بر اشک یتیمان حسین خندیدن لحظه خواندن قرآن حسین خندیدن مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید ناله مادر او بین هیاهو گم شد معجر خواهر او بین هیاهو گم شد دزد انگشتر او بین هیاهو گم شد به خدا دختر او بین هیاهو گم شد مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید رسم این است که اول سر او می ریزند بعد از آن دور و بر پیکر او می ریزند بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند محسن خانمحمدی
گودال قتلگاه چگونه صبر کنم رفتن تورا بینم نوای وا عطشا گفتن تورا بینم در این طرف تو صدا می زنی “انا المظلوم” جواب  هلهله دشمن تورا بینم بپوش زیر زره دست دوز مادر را مباد لحظه ای عریان تن تورا بینم چگونه معجر خودرا به سر نگه دارم چگونه لحظه جان دادن تورا بینم کویر واین همه لاله حسین خیز وببین میان دشت فقط گلشن تورا بینم شود به سم ستوران تن تو حلاجی میان گرد و غبار ، خرمن تورا بینم چگونه حفظ کنم چادرم که در مقتل به دست چند نفر جوشن تورا بینم خداکند که نیفتی به زیر پای کسی به چشم خویش لگد خوردن تورا بینم قاسم نعمتی . .
گودال قتلگاه همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد خنجر کند گرفته به میان دستش حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد بین گودال و لب تشنه کنار دریا پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد علی حسنی . .
روز عاشورا ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟ گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟ ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟ بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟ با ناله های فاطمه اینجا دویدم گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟ یک جای بوسه در تنت باقی نمانده خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟ آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟ سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟ گیرم سرت را از قفا آقا بریدند آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟ از تو توقع دارم ای تندیس غیرت برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟ این دشت دشت چشمهای خیره سر شد آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو علی اکبر لطیفیان . .
روز عاشورا بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه رسید اول گودال،مادرت افتاد تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد خبر رسید که انگشتر تورا بردند میان راه،النگوی دخترت افتاد کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه و خواهر توبه یاد برادرت افتاد علی اکبر لطیفیان . .
گودال قتلگاه تا اينكه نيزه اي بدنش را به خون كشيد گرگي رسيد و پيرهنش را به خون كشيد از يك طرف عمامه و از يك طرف عبا هر كس به يك طريق تنش را به خون كشيد سر نيزه هاي كُند، فرو رفته در تنش اوضاع دست و پا زدنش را به خون كشيد آهسته گفت تشنه ام اما شنيد شمر با چكمه لعنتي دهنش را به خون كشيد با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود نامرد "نفس مطمئنش "را به خون كشيد بر سينه اش نشست و سري ماند و خنجري قبل از بريدن سرش افتاد خواهري هانی امیر فرجی . .
شب عاشورا داری عقیله خواهر من گریه می کنی آیینه برابر من گریه می کنی از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت خیلی شبیه مادر من گریه می کنی دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام وقتی کنار دختر من گریه می کنی من از برای معجر تو گریه می کنم تو از برای حنجر من گریه می کنی امشب برای ماندن من نذر می کنی فردا برای پیکر من گریه می کنی امشب نشسته ای و مرا باد می زنی علی اکبر لطیفیان . .
روز عاشورا تير از بس كه خورده بود حسين بر تنش مثل پيرهن شده بود نيزه هاشان تمام شد كم كم موقع سنگ ريختن شده بود نفسش بين راه بر ميگشت موقع دست و پا زدن شده بود بودم اما جلو نمي رفتم شمر آنقدر بد دهن شده بود تكه اي را ربود هر كس كه روبه رو با حسين ِمن شده بود  هرچه كردند رو به قبله نشد يعني آنقدر پاره تن شده بود زير انداز خانه هاي دهات كفن شاه بي كفن شده بود علی اکبر لطیفیان . .
روز عاشورا دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را  دیدم به حرا اربا اربا پیکرت را  دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند  دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را  دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو  دیدم تمام لحظه های آخرت را  بالا سرت بودم - گریبان می دریدم  وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را  آقای من هرکار می کردم نمی شد  بیرون کشم از بین مقتل مادرت را  سر را برید و برد و ... من ماندم همان جا  زانو زدم بوسه بگیرم حنجرت را علیرضا خاکساری . .
گودال قتلگاه چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه به روی دست ملائک بدنت را دیدم گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند زلف خونین شکن در شکنت را دیدم قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم آه یعقوب شده چشم من از روزی که به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم یوسف رحیمی . .
روز عاشورا خوردي امروز نيزه فردا نَعل نيزه هم چاره دارد اما نعل... يك، دو، سه، چهار ... ده تا اسب روي هم ميشود چهل تا نعل هر كسي از تن ِ تو ميگذرد شمر با پا و اسبها با نعل پشت و روي تورا يكي كردند چقدر جلوه دارد اينجا نعل چون لباست به روي چادر من هر كسي پا گذاشت حتي نعل دهنت را خودت بگو چه شده؟ تهِ شمشیر خورده اي يا نعل؟ علی اکبر لطیفیان . .
. تو نيزه ميخوري تن من درد ميكشد تو تشنه اي و من جگرم داد ميزند هر وقت به قتلگاه تو نزديك ميشوم اين شمر بد دهن به سرم داد ميزند .
. کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام ... بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام ... بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام ...بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام ...بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش محمد رسولی . .
. يكي با نيزه اش از پشت ميزد يكي با چكمه و با مُشت ميزد خودم ديدم سنانِ دائمُ الخَمر حسينم را به قصد كشت ميزد رضا قرباني .