eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.8هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@Shere_aeini کارِ مرهم نیست درمانِ پری که سوخته می شود هر روز بدتر پیکری که سوخته مثلِ ضربِ تازیانه می شود، وقتی نسیم؛ می وزد در بینِ صحرا بر سری که سوخته آه سردی در دلش دارد تمامِ روزها در تبِ دوریِ بابا، دختری که سوخته رو به تو می آمدم هر بار، امّا می گرفت شوقِ پروازِ مرا بال و پری که سوخته قلبِ عمه سوخته وقتی که بیرون می زند ناله‌ی جانسوزِ من از حنجری که سوخته صورتِ نیلیِ خود را خوب پنهان می کنم از نگاهِ عمه‌ام، با معجری که سوخته 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini احساس کودک بودنم را مسخره کردند حتی صدای شیونم را مسخره کردند یک بار افتادم ز ناقه بی هوا اما صد بار این افتادنم را مسخره کردند هم به لباس پاره ام در کوچه خندیدند هم روسری سر کردنم را مسخره کردند لکنت گرفتن ، صحبتم را کند تر کرده لحن پدر جان گفتنم را مسخره کردند تقصیر آتش بود اگر که دامنم سوخت این بی ادب ها دامنم را مسخره کردند بابا! عموما بعد سیلی تار میبینم حتی شعاع دیدنم را مسخره کردند آهن شده جنس طلای گردن آویزم زنجیر دور گردنم را مسخره کردند در زیر دست وپاعروسکهای من له شد احساس کودک بودنم را مسخره کردند 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini «اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین» راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین ته بازار یکی نام محلّی را گفت مردک مست عجب فتنه گری بود حسین آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط کاش این شام بلا را سحری بود حسین حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین  چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini بر تو پدر دست تکان میدهم چشم تو بر عمه نشان میدهم کن تو نگاهی بنگر حال من من ز لب خون تو جان میدهم کاش بمیرم ز فراغت پدر سر به دم تیر و کمان میدهم مردم و دق کرده ام از دوریت بوسه به آن زخم لبان میدهم حال برو کاخ یزیدان بیا ساعتی ای دوست زمان میدهم وقت نماز است بیا ای پدر جای علی اکبر اذان میدهم خشکی لبهای تو سوزد پدر بر دهن خشک ، زبان میدهم بابت دندان و دهان و لبت من لب و دندان و دهان میدهم هر چه بخواهی تو بگو ای پدر بهر تو من جان گران میدهم روز جزا وقت حساب و کتاب بر همه عشاق امان میدهم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini کشید از سینه آهِ مستمر؛ دروازهٔ ساعات دلش یکریز میشد شعله ور؛ دروازهٔ ساعات نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی شد از حالِ رقیه(س) محتضر؛ دروازهٔ ساعات مزیّن شد به پرچم های رنگی، شد چراغانی به دستِ شامیانِ فتنه گر؛ دروازهٔ ساعات حرامی هایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی عزیزانِ علی(ع)...رأسِ قمر...دروازهٔ ساعات... شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم به دورش دید خیلی دردسر دروازهٔ ساعات به خود لعنت فرستاد و به زینب‌(س) خیره شد مضطر به دستِ بسته اش با چشم ِ تر؛ دروازهٔ ساعات سه ساعت از مصیبت دیدگان، میکرد استقبال نه با گل! با غم و خون جگر؛ دروازهٔ ساعات حسین بن علی(ع) شد منکسر بالا سرِ عباس(ع) شکسته عمه سادات در؛ دروازهٔ ساعات به پایِ نیزه های داغدیده پایکوبی بود فقط از این بلا دارد خبر؛ دروازهٔ ساعات! 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت سر ببریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
علیه لعنة @shere_aeini عاشق آن باشد که بر دام بلا تن می‌دهد غصه زینب مرا آخر به کشتن می‌دهد تابخواهی بر دو چشمم اشک روزی کرده است این طلای ناب روزی چند معدن می‌دهد سوز آن اشکی که زینب ریخته در کربلا قوسی از جنس کمان برقد آهن می دهد داغ تو خاکستر از من ساخته در روضه‌ها زلف تو آخر مرا بر باد اصلاً می‌دهد دست پر خیری که داد انگشتری بر ساربان پرچم اسلام را در دست یک زن می‌دهد سربلندی سر ارباب روی نیزه اوست کی نخی از معجرش را دست دشمن می‌دهد جای گریه خون به پای نیزه دلدار ریخت چوبه محمل به حکم عشق گردن می‌دهد نیمی از او با حسین و نیم دیگریا حسین این تعلق هست او را به دویدن می‌دهد راهی بازار شد بازار حق شد گرمتر دست این خانم شراب مرد افکن می‌دهد 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini چادرم را پس بگیر و فرش این کاشانه کن عمه مهمان آمده موی سرم را شانه کن از محالات است اما گیسویم را باز کن فکر پنهان کردن گوش منه دردانه کن آب و جارویی بزن ویرانه را زینت ببخش من خجالت می کشم فکر من بی خانه کن پادشاه عالم امشب روی دامان من است گرد از رویم بگیر این بزم را شاهانه کن عمه زحمت دادمت امروز راحت می شوی گریه کمتر بر عروج سوخته پروانه کن از روی پیراهنم امشب مرا غسلم بده زخم بسیار است عمه همتی جانانه کن موقع دفنم که شد منت ز نامردان نکش نیمه شب این گنج را پنهان در ویرانه کن 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می‌آید سفر، دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست اگر دربدر کوه و بیابانم کنی، عشق است اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را، شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست، از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من حسینِ قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من تجلی می‌کنم در تو، تجلی می‌کنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست بنه پا بر زمین این خاک‌ها مشتاق و لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات می‌ریزند نباید هم به مهمان‌داری‌ات این قوم برخیزند چرا که خلق می‌دانند صاحب خانه مهمان نیست میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالان تماشایی به همره بار گل آورده‌ام آن هم چه گل‌هایی! غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهرِ حق رو‌به‌رو گردان طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیرزن باشد، به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می‌خوابیم من و این کاروان از چشمه‌ی فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم! فراتِ بی لیاقت لایق لب‌های طفلان نیست چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی‌آید به زینب معجر پاره به سر کردن نمی‌آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی‌آید کسی در خیمه‌های ما به جز شش‌ماهه خندان نیست ** صدا زد: آی مردم این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی‌بینید عریان است؟! جواب قاریِ قرآنِ زینب، بوسه باران است جواب قاریِ قرآنِ زینب، سنگباران نیست 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini دلِ دلداده را دلبسته‌ی دلبر تصور کن کمال عشق را عشقِ پدر _دختر تصور کن دمِ صبح از سفر برگشته‌ای..،بابای عطشانم! نمِ چشم مرا سرچشمه‌ی کوثر تصور کن بیا جای طَبَق سر رویِ پای دخترت بُگذار لباسِ پاره ام را بالِشی از پَر تصور کن شبیه پیرزن ها خَم شدم..،از بس لگد خوردم بیا این دردِ پهلو دیده را مادر تصور کن رسیده هر که دستش تاری از زُلف مرا کَنده خودت این مختصر را جایِ موی سر تصور کن ببین ردِّ کبودِ گونه ام را !..،زجر بَد می زد شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن سنان از خنده غش می کرد ، تا خولی هُلَم می داد مرا بازیچه ی دستانِ مُشتی شَر تصور کن نگو آن گوشواری که خریدی کو؟!..،کشید و بُرد همین خون‌لخته‌ی گوش مرا زیور تصور کن ادای لکنتم را دختر شامی درآورده... زبانم را زمان ترس از این بدتر تصور کن شرارِ پشت بام خانه ای روی سرم می ریخت... کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم... گُلی را زیرِ دست و پای یک لشگر تصور کن حجاب عمّه‌ام زینب،عمو عباسِ من را کُشت... برایش آستین پاره را معجر تصور کن! چه‌ها دیدند در بزمِ شرابِ شام،دخترهات... میان مست ها بابا..،خودت دیگر تصور کن! ▪️ من از دنیای بی بابایِ فردا سخت می ترسم همین شب را برای من شبِ آخر تصور کن 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini دست من بسته شد و زار و گرفتار شدم رفتی و بعد تو من بی کس و بیمار شدم وسط آن همه نامحرم بی حجب و حیا از سر نیزه ببین وارد بازار شدم شمر و خولی و سنان همسفر راهم شد وای ازین غصه که من وارد انظار شدم نیزه حلقوم پر از خون تو را وا کرده من خودم شاهد این روضه دشوار شدم تو کجا نیزه کجا ای گل زهرا و علی بعد تو دلبر من از همه بیزار شدم دم دروازه ساعات به من سنگ زدند علت هلهله و خنده ی حضار شدم من که با شمر سر پوشیه درگیر شدم بیقرار علم و داغ علمدار شدم خنده حرمله آتش زده بر جان رباب بعد تو شاهد این غربت بسیار شدم خیزران بوسه به لبهای تو زد اما من گریه میکردم و هر مرتبه آزار شدم بزم می رفتم و لبهای تو خونی شده بود من کتک خوردم و از عشق تو سرشار شدم روی زیبای تو درهم شده در طشت طلا بعد یک عمر عزیزی چه عزادار شدم 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini بی تو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده گریه کردم! آمدی با «سر»...خدایا حاجتم- -شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده جانِ من بابا کجا بودی که مویت سوخته؟! دست-بردن بین مویَت؛ مو به مو مشکل شده عمه زینب(س) تازیانه خورد جای ما همه نا ندارم! گفتنِ راز مگو مشکل شده زجر(لع) بسکه بر دهانِ من زده با پشتِ دست زخم بر لب دارم و این گفتگو مشکل شده میگذارم این سرت را آنطرف پهلوی خود چون برایم دیدنِ از روبرو مشکل شده سنگ خورده روی چشمانم سرِ بازار شام تار می بینم! برایم جستجو مشکل شده میکشم دست کبودم را به روی صورتت بوسه بر پیشانی و زخم ِ گلو مشکل شده! 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini غنچه ای پژمرده ام روی مزار خویشتن غیر یک بوسه ز لب هایت ندارد جان سخن تازیانه بافته بر تن لباس خستگی همره جان در بیاید از تنم این پیرهن سنگ ویرانه است مثل بالش پر زیر سر پیش آن دستان سنگینی که زد سیلی به من بعد  از آن شب غنچه بختم نمی خندد پدر لکنت افتاده دگر در نغمه مرغ چمن گوشوارم رفت و آلاله به گوش انداختم گوشواری که شده سنگین تر از سنگ یمن یوسف گم گشته ام تا باز آید از سفر ساختم در گوشه ویرانه ام بیت الحزن رشته عمرم شده کوتاه تر از عمر گل بس که از دوری ات  افتاده گره در کار من 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini چه کرده‌اند پدر چهره کریم تو را؟ خدا هلاک کند قاتل لئیم تو را وخامت خودم از یاد رفت تا دیدم میان معرکه وضعیت وخیم تو را چگونه باز شده پای شعله در حرمت؟ نمی‌شناخت مگر حرمت حریم تو را؟ پدر! مشام من از بوی دود پر شده است ببخش اگر که نفهمیده‌ام شمیم تو را نبود اگر نظر تو به قلب کوچک من نداشت طاقت درک غم عظیم تو را ای آن کسی که نوازشگر یتیمانی! کسی نبود نوازش کند یتیم تو را نشان گذاشته‌ام در مسیر با خونم که خلق گم نکند راه مستقیم تو را 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini خدایا چنان کن سرانجام کار.. که دیگر رهایم کند نیزه دار شبیه اسیران جنگی شدم رخم سوخته صورتم پرغبار به یک سمت زجر و به یک سمت شمر برایم نمانده ست راه فرار روی صورتم‌ چنگ محکم زدند همین پیرزنهای گوشه کنار دویدند روی تنت ده سوار دویدند دنبال من صد سوار گذر کردن از کوچه های شلوغ.. چه سخت است بر دختر با وقار! سرم روی گردن نمی ایستد تنم روی ناقه نشد استوار اگرچه نخورده لب من به آب.. ولی خورده ام سیلی آبدار فقط چوب خوردی به صبح و غروب فقط فحش خوردیم لیل و نهار عزیزم خداوند صبرت دهد! که دیدی مرا با دوصد می گسار! ملک بود خدمتگزارم ولی به من گفت آن مست خدمتگزار 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
علیه لعنة @shere_aeini آتش کشید بر جگرم خنده یزید سیراب بود و روی لبت چوب می کشید بازی نمود بالب تو پیش چشم من تیزیِّ چوب ها لب خشک تورا بُرید تَه مانده شراب خودش بین طشت ریخت از آن به بعد شد همه گیسوی من سپید تا سرخ مو بلند شد و یک اشاره کرد رنگِ سکینه دختر تو ناگهان پرید جانم رباب، تاکه سر افتاد بر زمین از بهر ِ بوسه از لب و دندانِ تو دوید 🔸شاعر: ========================== 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini یادش بخیر بال و پری داشتم که رفت در آن گذشته ها پدری داشتم که رفت زیبا عموی چون قمری داشتم که رفت ازعشق و عاشقی ثمری داشتم که رفت بابا نگاه کن ثمر من به باد رفت دیگر اصالت نبوی ام ز یاد رفت دور از تو بودم و پرم آتش گرفته بود در ازدحام معجرم آتش گرفته بود گیسویم و گل سرم آتش گرفته بود آخر تمام پیکرم آتش گرفته بود بابا غروب بود معاند زیاد شد سقا همینکه رفت مجاهد زیاد شد بر چهره ام کبودی رویم نقاب شد این آستین پاره برایم حجاب شد عمرم به زیر دست کتکها جواب شد با ناله ام به جان پدر انقلاب شد من هم شبیه ام ابیها خمیده ام درد فراق و ضرب لگد را چشیده ام سمت یمین بال و پرم تیر می کشد مانند مادرت کمرم تیر می کشد پلک کبودِ چشم ترم تیر می کشد بابا عجیب فرق سرم تیر می کشد شوق حضور محضر تو التیام شد غصه، کنار تو که رسیدم تمام شد عمری گذشت و درد دل آغاز کرده ام با زور گوشه چشم خودم باز کرده‌ام با بوسه ؛ گر محبتم ابراز کرده ام دستم شکسته است ، نگو ناز کرده ام گفتند که علاج ندارد مریضیم افزوده گریه بر حرکات غریزی ام ابرو و زخم دیده توان مرا گرفت گوشم که شد دریده توان مرا گرفت دندان ضرب دیده توان مرا گرفت جانم به لب رسیده توان مرا گرفت بابا تمام پیکر  من درد می کند از سنگ شامیان ، سرِ من درد می کند 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini جای هر پنج تن بلا دیدم من تورا روی نیزه ها دیدم سر یک نیزه ی بلند ، حسین گیسوان تورا رها دیدم بین جمعیتی که سنگ زدند چهره ی چند آشنا دیدم غیرت الله، دخترانت را بین یک عده بی حیا دیدم به غذا لب نمیزنم دیگر سر سفره سر تورا دیدم کوچه گردیت کوچه گردم کرد بین این کوچه ها چه ها دیدم ذره ای از بلای کوفه نشد هربلایی که کربلا دیدم آه از آن لحظه که زمین خوردی روی جسمت بروبیا دیدم روی تل دست و پای من گم شد تا تورا زیر دست و پا دیدم دور گودال غیر سر نیزه چندتا تکه ی عصا دیدم بعد از آنكه جدايمان كردند بدنت را جدا جدا ديدم از لباس تنت نمانده نخی تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟! 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@Shere_aeini احوال من که جای شرح و بیان ندارد از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم این شهر لامروت یک مهربان ندارد ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد بابا ببخش انقدر از دست من میفتی باید تورا بگیرم دستم توان ندارد شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد خون‌مردگی دستم از تنگی النگوست این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد در حال جستجوی انگشتر تو هستم غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد جز کاسه ای پر از خون در چهره‌ات نمانده انگار صورت تو اصلا دهان ندارد باید تقاص خود را از خیزران بگیرم من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
برای دسترسی به اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) بر روی هشتگ زیر بزنید 👇👇 .
=========================== @Shere_aeini شروعِ روضه‌ی او انتهایِ آن کوچه‌ست وَ قتلگاهِ حسن در فضایِ آن کوچه‌ست چه روضه‌ها که نخوانده‌ست در سکوتِ خودش چرا که مرثیه‌ی بی صدایِ آن کوچه‌ست نرفته‌ خاطره‌ی تلخِ کوچه از ذهنش هنوز شاهده بر روضه‌هایِ آن کوچه‌ست همیشه خلوتِ خود را به گریه پر کرده دو چشمِ خیسِ حسن از بلایِ آن کوچه‌ست شبیه صاعقه دستی به رویِ مادر خورد که بغضِ او فقط از بی حیایِ آن کوچه‌ست به جز حسن که خودش دیده، ما نفهمیدم که گوشواره‌‌ی مادر کجایِ آن کوچه‌ست به شکلِ خون، غمِ در سینه‌اش به لب آمد نه سم، که قاتلِ او ماجرایِ آن کوچه‌ست میانِ بستر خود گفت: ای برادرِ من تمامِ شامِ بلا از بنایِ آن کوچه‌ست 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
=========================== @Shere_aeini من عمریست در گیر و دار دلم چنان موم در اختیار دلم دلی که غم خویشتن را نداشت هوای کسی جز حسن را نداشت حسن عشق ما نه که عشق خداست کسی که بفهمد حسن را کجاست؟! حسن صبر در صورت آدم است حسن حیدر و فاطمه باهم است حسن موقع جنگ کرار بود حسن بهر مولا علمدار بود جمل، سر به سر را به اتش کشید زن فتنه گر را به آتش کشید برای همه خیرها داشت او هوای سگ کوچه را داشت او حسینی بمان و حسینی بمیر ولی از حسن روزی ات را بگیر چه ها دید تا اهل ایمان شدیم حسن سوخت تا ما مسلمان شدیم چو رفتیم در وادی مجتبی دل ما شد آبادی مجتبی نگو که بقیعش چه خلوت شده ببین روضه هایش قیامت شده تو ای زائر اربعین کربلا تشکر کن از حضرت مجتبی روی بام هستی علم ساخته برای همه او حرم ساخته ولی حیف با غصه درگیر شد حسن از همان کودکی پیر شد 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini