eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.6هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران همه راهی سامرا باشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تمام شهر به عشق شما گدا باشند حسن شدی که به هنگام بردن نامت بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائران تو در بین کوچه ها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خودبرسد که خادمان تو در شهر کربلا باشند 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini دل می دهد حواله مرا سوی عسکری می خواندم به سایه ی گیسوی عسکری می خواهد او وضو بنمایم به آب چشم صورت نهم به خاک سر کوی عسکری محراب ابرویش بشود سجدگاه من حتی مسیر بوسه ی بر روی عسکری می خواندم به دشت که تا نوحه گر شوم با دیده های جاری آهوی عسکری او خواند و من قدم به قدم آمدم جلو گشتم اسیر در سر یک موی عسکری دیدم فرشته در حرمش گریه می کند شوری دگر به پا شده در کوی عسکری از چشم عرش چشمه ی باران رسد به خاک خورشید هم نشسته به سوسوی عسکری حتی ربیع آمده هم نوحه خوان شده دارد دلی به سینه رثاگوی عسکری زهر آمده توان حسن( ع) را گرفته است دیگر توان نمانده به زانوی عسکری بر قائمش عجیب شده سخت و جانگداز ثانیه های فصل تکاپوی عسکری قرآن به سر گرفته سحر فجر ناطقش آرام دل سپرده به یاهوی عسکری پرده کنار رفته و ماه تمام او بوسه زند مدام به بازوی عسکری با این همه رسیده که سامان دهد به باغ دارد مسیر آمدنش بوی عسکری حجت تمام، نور علی النور جلوه کرد دارد به دست آینه ی روی عسکری 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini جگرت پاره پاره میریزد از دهانی که غرق خوناب است روزه بودی و زهر نوشیدی در کنار تو آب نایاب است دور خود پیچ میخوری آقا بسکه غم در دل تو بیتاب است رنگ تو رنگ ارغوان شده و دست غم بر گلوی مهتاب است مثل ارباب تشنه جان دادی روی لبهات روضه آب است روی زانوی حضرت عشقی چشم مست تو غرق در خواب است 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini کشته شد از زهرِ کینِ دشمنان عسکری مولا امامِ شیعیان تسلیت گوئیم از این داغِ عظیم پیشگاهِ مهدیِ صاحب زمان خون شده زین غصه قلبِ عاشقان قتلِ کین شد آن امامِ مهربان فاطمه شد از غمِ او نوحه گر در عزایش آمده بر سر زنان جانِ عالم در عزا، حجٌتِ قائم بیا شمعِ بزمِ ما شده دیگر خموش می رسد هر سو نوایِ غم به گوش جانِ ما از هجرِ رویش بی قرار سینه ها از داغِ او اندر خروش گونه را با اشکِ خون دریا کنید هر کجا بزمِ عزا بر پا کنید خاکِ غم بر سر کنید ای شیعیان گریه بر آلاله ی زهرا کنید جانِ عالم در عزا، حجٌتِ قائم بیا سامرا شد سر به سر ماتم سرا مهدیِ محزون نشسته در عزا زین مصیبت شد خلایق داغدار جانِ عالم غرقِ در شور و نوا آمده پیغمبر ازعرشِ برین ماتمِ عظمی بگیرد در زمین همرهِ او فاطمه بر سر زنان شالِ غم برگردنِ روح الامین جانِ عالم در عزا، حجٌتِ قائم بیا زین مصیبت پشتِ زهرا خم شده قلبِ او در نوحه و ماتم شده سبطِ پاکِ مصطفی را کشته اند داغدار پیغمبرِ خاتم شده صد خروش آید ز طاقِ آسمان گو فتاده لرزه بر کون و مکان عرشیان اندر نوا و شور و شین بین چه شوری گشته در عالم عیان جانِ عالم در عزا، حجٌتِ قائم بیا عسکری آن میوه ی حیدر بوَد لاله ای از باغِ پیغمبر بوَد این همان چشم و چراغِ فاطمه نورِ قلب و دیده ی کوثر بوُد سینه ی مهدی ز دردش بی قرار زین مصیبت گشته قلبش داغدار امشب آید در عزایِ بابِ خود چهره ی خود را نماید آشکار جانِ عالم درعزا، حجٌتِ قایم بیا 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini "شد عزای بابِ مظلومت بیا یابن الحسن" جان فدای چشمِ معصومت بیا یابن الحسن سرورِ دین بابِ تو رفت از جهان از شرارِ کینه ی عباسیان ریختند در کامِ او زهرِ سمیم کرده اند نورِ ولایتِ را یتیم در کنارش نه طبیب و همدمی نه به زخمش دارو و نه مرهمی تا که روحِ آن امامِ مهربان با پدر ماوی گرفته در جنان سامرا در آهِ غم شد سر به سر شیعه شد از داغِ مرگش با خبر با دلی پر خون با چشمان تر آمده بهرِ وداعِ با پدر تا ز امرِ خالقِ پروردگار مانده ای از صلب پاکش یادگار تا ز امرِ حق لبی بگشوده ای بر تنِ پاکش نمازی خوانده ای بعدِ آن از دیده پنهان گشته ای غایب از چشمِ حسودان گشته ای تا تو رفتی، رفت از ما حوصله حاصلِ ما شد فراق و فاصله ای تویی میراثِ پاکِ انبیا مصحفِ نوری تو از نورِ خدا ای ولیِ حی‌ِِّ داور الغیاث ذوالفقارِ دستِ حیدر الغیاث تا به کی مانَد جمالت در حجاب تا به کی بر ما نتابد آفتاب؟ بی تو مانده جان ما در التهاب بر دلِ تاریکِ ما یک شب بتاب 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
سامرا از بُغضتان ماتم سرا یابن الحسن قلب عالم گشته خون زین ماجرا یابن الحسن گرچه در شش سالگی درد یتیمی می چشید صبح و شب گرید به عصر کربلا یابن الحسن 🔹اشعار ناب آئینے 🔹 @shere_aeini
@shere_aeini سینه ام تنگ آمده بابا به دادم می رسی؟ یادگارِ آخرین..حالا به دادم می رسی؟ رعشه ای انداخته زهرِ جفا بر پیکرم یاری ام کن یاورِ تنها، به دادم می رسی؟ می روم دلواپسم..خیلی برایت ای پسر وقتِ رفتن شد گلِ طاها به دادم می رسی؟ بعدِ من این خانه را بدجور آتش می کِشند اضطرابم را ببین..دریا به دادم می رسی؟ چادرِ مادر نسوزد در میانِ شعله ها آمده در خاطرم زهرا..به دادم می رسی؟ در دمِ رفتن زدم بر سینه و سر جانِ من سینه ام تنگ آمده بابا به دادم می رسی؟ 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان چهره ات شد زرد و زار و بی تکلّم شد زبان گر گفتی! از نفس هایت حرارت می وزید سینه ات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان کینهٔ دیرینه دارند از حسن ها(ع) زهرها مجتبی با عسکری فرقی ندارد آنچنان یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان لحظه های آخرت خود را رساند و بوسه زد هر دو دستانِ تو را با اشک های بی امان دستهای سرد تو در دست هایش لمس شد جان سپردی! شد محمدمهدی ات صاحبزمان(عج) شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران جان سپردی خوب شد در خانه...دور از آفتاب خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایه بان پیکرت تشییع شد آقا نماندی بی کفن با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان راستی نامت حسن(ع) بود و خدا را شکر که سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران عاقبت می میرم از داغ بقیع بی حرم از غم ِ آن مادری که شد مزارش بی نشان! 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است وقت گریز روضه های خیزران باشد 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini روی تو برده رونق ماه تمام را مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را حسن تو بی‌نهایت و فضل تو بی‌شمار مبهوت مانده‌ام بنویسم کدام را تفسیر چشم‌های تو برهان عاشقی‌ست می‌خوانم از نگاه تو خیرالکلام را هر راهبی که دید تو را گفت دیده است با چشم خود مسیح علیه‌السلام را هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست سرشار کردی از نفست هر مشام را اما قدوم سبز تو ای کعبهٔ بهشت حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب آرامش نگاه تو و شیر رام را دست سخاوت تو و چشم عنایتت پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را از ما مگیر، ای همه باران و روشنی لطف مدام و مرحمت مستدام را 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini "خسته‌ام از راه، می‌پرسم خدایا پس کجاست؟ شهر... آن شهری که می‌گویند: «سُرَّمَن رَءا»ست تابلوهای کنار جاده می‌گویند نیست چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست... رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانه‌ات بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست احتمال ریزش یکریز باران قطعی است در دلم اندوه عصر جمعه‌های کربلاست آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط گوشهٔ سجاده‌ات در نیمه‌شب‌های دعاست از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست از کبوترهای شهرم نامه‌ای آورده‌ام حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟ در صدای من طنین انفجار گریه‌هاست سکّه‌ها جاری‌ست از چشمانم اما باز هم دست‌هایم رو به سویت کاسه‌های سامراست" 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini قصد، قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هر آن‌کس دید گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا- دلم لرزید، -مشهد و کاظمین- خوب آمد یازده بار استخاره زدم تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر، الله است انتهایش بقیةالله است سامرا وعده‌گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره‌ای کربلایی و در محاصره‌ای یا که باید جگر به زهر دهی یا سرت روی نیزه‌ها برود.. 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو پاسبان حرمت خیل ملائک هستند جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند خلق حیران تو و روی ملیحت آقا به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا دست ما را برسان تا به ضریحت آقا به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا می شود چشم ترم در غم تو چون دریا اثر زهر شده در رخت آقا پیدا اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد دست و پا می زنی و بال و پرت می آید مهدی فاطمه بالای سرت می آید اثر زهر جفا بر جگرت می آید روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟ زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟ غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند بین انگشت، عقیق یمنت می ماند پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود سر عمامه ی آقای همه دعوا بود 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را انگار نمی‌ديد دگر دور و برش را جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری ميراثِ به جا مانده‌ی نسلِ پدرش را پنداشته بودند اگر حبس كنندش از شاخه بريدند دگر برگ و برش را با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را تا شيعه به بيراهه‌ی ترديد نيفتد بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن مانند محتضر سرت افتاده، وای من رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من نگذار تا که کعبه شود از تو بی نصیب این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب پایان به شعله ی دل بی تاب می دهم با دست های خویش به تو آب می دهم مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی داری چه سخت میکشی از سینه ات، نفس خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان راحت شدی ز نعره ی هر روز پاسبان راحت شدی ازین همه حکام مستبد راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد وقت وداع آخرمان گریه می کنی داری به یاد مادرمان گریه می کنی یاد علی و غربت دستان بسته ای؟! یاد وداع مادر پهلو شکسته ای؟! در یاد محسنی که غریبانه پر کشید در پشت درب خانه ی صدیقه شد شهید تربت به دست داری و در حال احتضار رو می کنی به کرب و بلا با دو چشم تار یاد حسین و تشنگی اش بین قتلگاه با چشم خیس می کشی از سینه آه، آه در آخرین نظر، شده ای خیره بر کفن نام حسین، شد به لبت آخرین سخن 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini اثر زهر به کل بدنت معلوم است شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است گاه غش می‌کنی و گاه به خود می‌پیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است حرف خود را به تکان دادن سر می‌گویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است سعی داری که نبیند پسرت اما حیف باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟ تکه‌تکه ز عقیق یمنت معلوم است پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل‌شکنت معلوم است کاسه نزدیک لبت می‌شود و می‌افتد باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی این مواسات در عطشان‌شدنت معلوم است فرق بسیار تو با جد غریبت آقا وقت تشییع و کفن‌داشتنت معلوم است گوشه‌ی دیگر فرق تو در این امنیتِ‌ خواهران و حرم لطمه‌زنت معلوم است ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد شکر این لحظه‌ی آخر بدنت معلوم است 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد آب میخوردی و هِی ظرف به دندان میخورد پسرِ کوچکِ تو مانده چه سازد با تو زهر وقتی که بر این سینه‌ی سوزان میخورد آه میسوخت از این آه دوتا گونه‌ی او نفَست تا که بر آن چهره‌ی گریان میخورد فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود ورنه این حجره‌ی پُر درد به زندان میخورد بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت بارها خاک بر این زُلفِ پریشان میخورد پسرت اینطرف و مادرت آنسو مُردند دستهاشان به سر از وای حسن‌جان میخورد دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد یک به یک با سرِ خود رویِ زمین میخوردند ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت آتشی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini این داستان زهر و جگر مستمر شده چشم پسر برای پدر باز، تر شده تغییر کرده رنگ رخت یابن‌فاطمه کز سوز سینه‌ات پسرت با خبر شده آثار زهر، صورتتان را کبود کرد معلوم شد که هر چه شده با جگر شده این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟ یا شعله‌ی در است ز تو شعله‌ور شده این تازگی نداشت که با یاد مادری در کوچه، قاتل پسری میخ در شده آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است این‌گونه گر که عمر شما مختصر شده آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟ که لحظه‌لحظه داغ دلت بیشتر شده خنجر نمی‌برید گلوی حسین را اما به روی گردن او کارگر شده خواهر که ان‌یکاد برای تو خوانده بود! دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟ ای بی‌ادب بلند شو از روی سینه‌اش سنگینی‌ات مصیبت این محتضر شده اوج مصیبت تو همین است خواهرت با کاروان شمر و سنان همسفر شده 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini بیا و سر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان شـرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهــدی‌جان بیـا تــا سیــر بینــم وقـت رفتن، ماه رویت را که می‌باشد مرا این آخرین دیـدار، مهدی‌جان در ایـام جوانــی سیــــر گردیـــدم ز جـان خـود زبس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدی‌جان ازآن ترسم که بعد از من، تو درتنهایی و غربت به موج غم گذاری چهـره بر دیـوار، مهدی‌جان تـو در ایـام طفلــی بی‌پـدر گشتــی، عزیـزِ دل مرا شـد در جوانــی پـاره قلب زار، مهـدی‌جان از آن می‌سوزم ای نور دوچشم خود،که می‌بینم تو بهــر گریـه کردن هـم نـداری یـار، مهدی‌جان غـم تــو بیشتــر باشـــد ز غم‌هــای پــدر، آری اگر چه دیـده‌ام مـن محنت بسیار، مهدی‌جان تـو بایــد قرن‌هــا در پـــردۀ غیبت کنــی گریــه بود هـر روز روزت مثـل شــامِ تــار، مهدی‌جان تو باید قرن‌ها چون جد مظلـومت علـی باشی به حلقت استخوان باشد،به چشمت خار، مهدی‌جان بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست«میثم» را کـه بـر جـرم و گناه خـود کنـد اقـرار، مهدی‌ جان 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini خسته‌ام از راه، می‌پرسم خدایا پس کجاست؟ شهر... آن شهری که می‌گویند: «سُرَّمَن رَءا»ست تابلوهای کنار جاده می‌گویند نیست چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست... رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانه‌ات بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست احتمال ریزش یکریز باران قطعی است در دلم اندوه عصر جمعه‌های کربلاست آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط گوشهٔ سجاده‌ات در نیمه‌شب‌های دعاست از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست از کبوترهای شهرم نامه‌ای آورده‌ام حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟ در صدای من طنین انفجار گریه‌هاست سکّه‌ها جاری‌ست از چشمانم اما باز هم دست‌هایم رو به سویت کاسه‌های سامراست 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود کسی که آیه‌ی تطهیر بخشی از مقامش بود تمام سهمش از این خاک شد یک‌گوشه از زندان همان مردی که هرگوشه از این عالم به نامش بود کمال سود را حتی برای دشمن خود داشت که زندان‌بان او یک‌عمر دربند مرامش بود اگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستند ولی در عرش تسبیح ملائک ذکر نامش بود تمام روزها را روزه و شب‌ها عبادت داشت اگرچه غصه قوت غالب هر صبح‌وشامش بود چرا باید إبا می‌کرد از عمّال عباسی؟ کسی که جمع حیوانات وحشی نیز رامش بود دلش می‌خواست تا روز ابد می‌ماند با آن‌ها که دنیا بیشتر در نزد محرومان به‌کامش بود به شوق دیدن او سوخته جان‌ودل کعبه که تا روز ابد مشتاق دیدار امامش بود حسن فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد که تنها ماندن و بی‌یاوری ارث مدامش بود عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد دم آخر به یاد داغ جدّ تشنه‌کامش بود به زهر کینه، اما با امید از دار دنیا رفت چرا که آن امام منتقم قائم‌مقامش بود 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را انگار نمی‌ديد دگر دور و برش را جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری ميراثِ به جا مانده‌ی نسلِ پدرش را پنداشته بودند اگر حبس كنندش از شاخه بريدند دگر برگ و برش را با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را تا شيعه به بيراهه‌ی ترديد نيفتد بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini از ابتدای گدا بودنم گدای توام غلامزاده ام و نوکر سرای توام ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!  به آفتاب قیامت چکار دارم من؟! هزارشکر که در سایه ی عبای توام دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم. برای هیچکسی نیستم برای توام پرم شکسته پر دیگری تفضل کن هوایی سحر گنبد طلای توام به کربلا و مدینه به کاظمین قسم گدای دربه در شهر سامرای توام چقدر خوب که پای شماست نوکریم خوشم که سفره نشین امام عسکریم به آب خشکی لبهای تو شرر زده است تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟! تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است تمام حجره برایت گریز سوختن است غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟! درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟ نه چشمهای‌ نوامیس تو به مردم خورد نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است نه تازیانه بدست‌ کسی ست در کوچه نه دختران تورا موقع گذر زده است نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری نرفته ای ته‌ گودال پیرهن داری 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini