eitaa logo
اشعار ناب آئینے
21.6هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار _____________ @shere_aeini خوب است که از خود خبری داشته باشم بر حال خرابم نظری داشته باشم   ای کاش که در روضۀ شب‌های محرّم با لطف شما چشم تری داشته باشم   از آتش این عشق که افتاده به جانم پیوسته دل شعله‌وری داشته باشم   صد شکر که قسمت شده تا باز برایت شعر و غزل مختصری داشته باشم   افسوس نشد ماه عزاداری‌ات آقا جز شعر سرودن هنری داشته باشم 🔸شاعر: ____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _________ @shere_aeini وقتَش رسیده مستی ما باز رو شود هر استکانِ چاییِ روضه سبو شود وقتش رسیده بارِ دگر با گلابِ اشک روی سیاهمان کَمکی شستشو شود از تیر و طعنه ها دلمان پاره پاره است باید لباسِ مشکیِ مان هم رفو شود ای رنگ و روی ما به فدایش ، عزای او ننگا اگر که این دهه بی رنگ و رو شود ما ملتِ امام حسینیم پس بخوان باید تمامِ زندگی ام مثلِ او شود بر سینه می زنم که نفاق از دِلَم رود سینه زنِ حسین مبادا دورو شود دریای استقامت و کوه اراده ایم بی وقفه پای کار حسین ایستاده ایم...! 🔸شاعر: ____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _____ @shere_aeini دلی که خانه ی غیر تو شد حرم نشود اگر دخیل علم نیست محترم نشود چه سود در نفس آن کسی که یک لحظه به عهد عابس و جون تو هم قسم نشود به زیر قبه تو را از خدا طلب بکنم خدا کند ز سرم سایه ی تو کم نشود به شاه تیغ علامت قسم که تا دم مرگ سرم به غیر در خانه ی تو خم نشود بهشت مرثیه ات را به هیچ کس ندهد نصیب گریه کنت گر بهشت هم نشود به سمت حائر تو سینه خیز می آیم ز پا اگر که بیفتم، قدم قدم نشود فدای موی سپیدی که نذر روضه توست حرام، پول سیاهی که خرج غم نشود "تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند" به تیر و نیزه تو را نامنظمت کردند 🔸شاعر: ______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴اشعار ________________________ @shere_aeini یک نظر کن حال و روزمضطرم در این دیار ای عزیزِ فاطمه..دیده ترم در این دیار با ورودت..حزن و اندوهی دو چندان آمده از غمت آقا گریبان می درم در این دیار چون کبوتر آمدم دنبالِ تو امّا حسین.. بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار تکیه کن بر خواهرت..مستحکمم مانندِ دژ خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار کاش می شد تا که تدبیری بیاندیشم تو را دائماً در فکرِ زیرِ حنجرم در این دیار نیزه ها از دور پیدا شد برادر بی حساب در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار تکیه گاهم کو؟محافظ کو؟قرارِ من کجاست؟ پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار کو ابوالفضلم؟که پایین آورد از ناقه ها کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار دشمنانِ دین فراوانند ای سالارِ عشق.. ارباً اربا می شود پیغمبرم در این دیار حیفِ این قدّ ِ رسا و جلوه گاهِ احمدی حیف از شهزاده ات از اکبرم در این دیار این سپیدی گلو..ذبحِ سه شعبه می شود می رود در خواب گویا اصغرم در این دیار 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴اشعار ____________________ @shere_aeini دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم... با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی ماجرایی در خودت پنهان نمودی تا به کی؟ تو خبر داری که قرآنِ مرا آتش زدی؟ باعثِ تغییر احوالاتی تو ای خاکِ بلا دیدی احوالِ حسین جانِ مرا آتش زدی با چه جرات غصّه را تا قلبِ زینب می بری با چه جرات رازِ پنهانِ مرا آتش زدی کوفیان را جای دادی در میانِ تربتت این چنین قلبِ هراسانِ مرا آتش زدی یک سه ساله دخترک می لرزد از داغِ غمت یک نظر کن دُرّ ِ غلطانِ مرا آتش زدی با علمدارم مدارا کن نکش در علقمه مشگ گفتم..از چه دندانِ مرا آتش زدی می رسد روزی که می بینم تنی عریان شده بین گودالِ لبِ عطشانِ مرا آتش زدی اضطراب انداختی در قلبِ طفلانِ حسین وای اگر بینم که طفلانِ مرا آتش زدی خیمه ها بر پا شده انگار می بینم دمی.. چادر و خرگاهِ یارانِ مرا آتش زدی 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________________ @shere_aeini بی تو بابا رَمقِ بال و پَرم را بردند شادی زندگی مختصرم را بردند تا که خاموش شوم رأس تو را آوردند سود کردم تو رسیدی ضررم را بردند عوض اینکه بخوانند برایم قصّه بسکه فریاد کشیدند سَرَم را بردند بی تو هر صبح لگد بود که بیدارم کرد خوشیِ اوّل صبح و سحرم را بردند تار صوتی من از ناله زدن بسته شده غصّه ها جوهر و نای جگرم را بردند پای پُر آبله نگذاشت به نیزه برسم قدرت آمدنِ تا گُذرم را بردند نوک انگشت شناساند به من روی تو را مُشت ها سوی دو چشمان تَرم را بردند ساعد دست نحیفم وسط کوچه شکست سنگ ها رنگ سفید سِپَرم را بردند گَردنم بسکه چپ و راست شده با سیلی حالت خیره شدن از نظرم را بردند مانده مویم به زیر ناخُن زجر ای بابا گیسوی بافته تا به کمرم را بردند بین این قافله همبازی من اصغر بود نیزه ای دُزد شد و همسفرم را بردند هیچ کس مثل من از فاطمه ارثیه نبُرد روضه خوان های پریشان خبرم را بردند 🔸شاعر: _____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _______________ @shere_aeini ای چراغ شب شهادت من ای تماشای تو عبادت من جان من! باز بر لب آمده ای آفتابا! چرا شب آمده ای داغ تو ذره ذره آبم کرد لب خشکیده ات کبابم کرد حیف از این لب و دهن باشد  که بر او چوب، بوسه زن باشد اشک و خون، جاری از دو عین من است بوسهء من شهادتین من است گلوی پاره پاره آوردی عوض گوشواره آوردی از گلوی تو پاره تر، جگرم از سر تو شکسته تر، کمرم طفل قامت خمیده دیده کسی؟!  مثل من داغدیده، دیده کسی؟! قامت خم گواه صبر من است  گوشهء این خرابه قبر من است  نیزه بر صورتِ تو چنگ زده که به پیشانی تو سنگ زده؟ در رگ حنجر تو دیده شده  که سرت از قفا بریده شده تازیانه گریست بر بدنم  بدنم شد به رنگ پیرهنم تنم از تازیانه آزردند چادر خاکی مرا بردند آفتاب رخم عیان گردید در دو پوشش رویم نهان گردید ابر سیلی به رخ حجابم شد خون فرق سرم نقابم شد سیلی از قاتلت اگر خوردم ارث مادر به کودکی بردم شامیان بی مروّت و پستند دختران را به ریسمان بستند همه را با شتاب می بردند سوی بزم شراب می بردند من که کوچکتر از همه بودم راه با دست بسته پیمودم نفسم در شماره می افتاد در وجودم شراره می افتاد بارها بین ره زمین خوردم عمّه ام گر نبود می مردم تا به من خصم حمله ور می شد عمّه می آمد و سپر می شد بس که عمّه مدافع همه شد پای تا سر شبیه فاطمه شد 🔸شاعر: _____________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت با با کجا بودی...چرا خاکی شده مویت پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت پرواز کردم سوی تو اما زمین خوردم این روزها زخمی شده بال پرستویت سجاده ام را پهن کردم کنج ویرانه من هم شبیه عمه ام هستم دعاگویت این است روز و شب دعایم: کاش من را باز یک بار دیگر می نشاندی روی زانویت 🔸شاعر: ______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _____________ @shere_aeini آوردمت اینجا سر بابا به سختی آخر رسیدم من به تو اما به سختی این روزها خیلی سرت بابا شلوغ است انقدر ها که می شوی پیدا به سختی گاهی به نیزه گاه در طشت طلایی یک شب بیا و بگذران با ما به سختی بوی غذای هر شب همسایه هامان آزار داده کودکانت را به سختی یادت می آید که چگونه می دویدم عمه عصایم می شود حالا به سختی چشمان من رو به سیاهی می رود حیف ای سرجدا می بینمت اینجا به سختی از آن شب زجرآور صحرای غربت بالا نمی آید نفس الا به سختی من گم شدم ای کاش پیدایم نمی کرد می لرزم از کابوس آن صحرا به سختی دور از نگاهت بی هوا با قصد کشتن تا پای جان میزد مرا بابا به سختی ما را به نام خارجی ها می شناسند بی زارم از این نامسلمانها به سختی از کوچه های سنگ دل های شامی در برده ام این جان زخمی را به سختی از بس سرم دستم دهانم درد دارد بی تاب رفتن گشته ام بی تاب سختی 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من سرگرم گفت وشنود است او با من کوچک من وقتی که شبهای تارم در انتظار سپیده است خورشید او می تراود از روزن کوچک من یک لحظه از من جدا نیست بابای خوبم ببینید دستان خود حلقه کرده است بر گردن کوچک من می خواستم از یتیمی ، از غربت خود بنالم دیدم سر خود نهاده است بر دامن کوچک من گفتم تن زخمی اش را ، عریانی اش را بپوشم دیدم بلند است و، کوتاه پیراهن کوچک من در این خزان محبت دارم دلی داغ پرور هفتاد و دو لاله رسته از گلشن کوچک من از کربلا تا مدینه یک دفتر خاطرات است با رد پایی که مانده است از دشمن کوچک من دنیا چه بی اعتبار است در پیش چشمی که دیده است دار الامان جهان را در دامن کوچک من آنان که بر سینه دارند داغ سفر کرده ای را شاخه گلی می گذارند بر مدفن کوچک من 🔸شاعر: ____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _________ @shere_aeini دختر اگر یتیم شود پیر می شود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سال ها همه او را نشان دهند دل نازک است دختر و دل گیر می شود باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام این شهر با صدایش چه تسخیر می شود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر می شود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد این جاست روضه صاحب تصویر می شود دشمن به او نگاه خریدار می کند خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیر می شود دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر می شود 🔸شاعر: _____________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار __________ @shere_aeini ویران‌نشین شدم که تماشا کنی مرا  مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا  گفتم می‌آیی و به سرم دست می‌کشی  اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا  آن شب که گم شدم وسط نیزه‌دارها  می‌خواستم فقط که تو پیدا کنی مرا  از آن لبی که دور و برش خیزرانی است  یک بوسه‌ام بده که سر و پا کنی مرا  با حال و روز صورت تغییر کرده‌ات  هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا  معجر نمانده است ببندم سر تو را  پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا  وقتی که ناز دخترکت را نمی‌خری  بهتر اسیر زخم زبان‌ها کنی مرا  حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیم‌ها  باید زبان بگیری و لالا کنی مرا  عمّه ببخش دردسر کاروان شدم  امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا  🔸شاعر: ______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار __________ @shere_aeini تشنه بودم دشمنت فهمید و سقا را گرفت کودکی ساحل نشین بودم که دریا را گرفت با برادرها دلم خوش بود اکبر را زد و از نگاهم آن عزیزِ ارباّ اربا را گرفت دید من گهواره جنبان علی اصغر شدم تیر را در چله کرد و کودک ما را گرفت کودکی های مرا طاقت نیاورد آخرش پیش چشمم داخل گودال بابا را گرفت روی خاک افتادی و تاریک شد بعد از تو دشت از شب ما لذت خورشید فردا را گرفت پای نی با دیدنت خوش بودم اما برنتافت نیزه را برداشت از من آن تماشا را گرفت دید داری یاد مادر می کنی با دیدنم از تو و از عمه زینب باز زهرا را گرفت 🔸شاعر : _________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ______ @shere_aeini عشق کاری به قیل و قال ندارد  عاشقی حرف جز کمال ندارد  شاه عشّاق که مثال ندارد  باغ او میوه‌ای کال ندارد  نخل‌های علی نهال ندارد  غیر راه علی مسیر ندیدم  داخل خانه‌اش صغیر ندیدم  سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم  من در این خانه غیر شیر ندیدم  شیر بودن که سنّ و سال ندارد  چون شده حیدری تبار؛ رقیّه  هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه  مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه  گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه  در کمالات؛ او مثال ندارد  بر رخ او خدا نقاب کشیده  روی او پرده‌ی حجاب کشیده  جای چشمانش آفتاب کشیده  صورتش به ابوتراب کشیده  حیف در زندگی مجال ندارد  خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده  نازدانه‌ست ناسزا نشنیده  پابرهنه به روی خار دویده  گرچه کودک، ولی شده‌ست خمیده  او الفباش غیر دال ندارد  مثل یک شیشه‌ی بلور، شکسته  همچو خشتی که در تنور شکسته  سنگ خورده ولی غرور شکسته  زیورش را کسی به زور شکسته  نزن او با کسی جدال ندارد  بر سرش ریخت آسمان خرابه  زخم‌ها خورد از زبان خرابه  معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه  آه؛ پروانه در میان خرابه  جای سالم به روی بال ندارد  بین انظار رفت مسخره کردند  سر بازار رفت مسخره کردند  دست به دیوار رفت مسخره کردند  کوچه هر بار رفت مسخره کردند  معجر پاره قیل و قال ندارد  زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد  دخترک را بدون فاصله می‌زد  گردنش را گرفت سلسله می‌زد  گفت جامانده‌ام ز قافله می‌زد  طفل ترسیده که سؤال ندارد  کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت  خشت‌ها بالشی به زیر پرش ریخت  دختر شاه بود و موی سرش ریخت  گریه‌ها وقت دیدن پدرش ریخت  خواهشی او جز وصال ندارد  🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _________ @shere_aeini در میان خیمه ها زلف پریشان سوخته من خودم دیدم خم ابروی جانان سوخته وقت غارت چادرم آتش گرفت ای ماه من دست وپای بچه ها درشام هجران سوخته بارها نام تو را خواندم به زیر دست و پا حیف باباجان همین مرغ غزلخوان سوخته دستها سنگین و صورتها شبیه یاس بود بعد سیلی غنچه و گلزار و ریحان سوخته چشمهای بی حیا شد میزبان دختران ازهمان ساعت دل بی تاب مهمان سوخته یوسف زیبای زهرا چشم خودرا بازکن تا ببینی بعدتو یکسر بیابان سوخته دشمنان با هرچه میشد عمه زینب را زدند ازهمین رو سینه ام با آه سوزان سوخته خاک و خاکستر به روی عمه جانم ریختند وای از آن ساعت که قلب اهل رضوان سوخته ای سر دور از بدن نیلی تر از نیلی شدم صورت و دست کبود و چشم گریان سوخته صورت زیبای تو بالای نِی ها دیدنیست قاری قرآن من یکباره ایمان سوخته در تنور خانه خولی سرت بازیچه شد آن چنان که گیسو و لبها و دندان سوخته خون رگهای تو میریزد به دامانم ولی خوب بنگر معجر و دستار و دامان سوخته درد من با بوسه از روی تو درمان میشود حیف ای درمان دردم درد و درمان سوخته 🔸شاعر: ______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
ای به زینب دل و دلدار بیا برگردیم پسر حیدر کرار بیا برگردیم تا رسیدیم به اینجا به دلم بد آمد پسر فاطمه این بار بیا برگردیم 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
این بیابان جای ماندن نیست،دلگیرم حسین جان زهرا مادرت برگرد،میمیرم حسین! برنمیگردی نیا باشد ولی جان علی پرکن آن گودال را،دلشوره میگیرم حسین! 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
« ای تو ای دلبر و دلدار بیا برگردیم» تا نباشیم عزادار بیا برگردیم یاد عباس علمدار کنم من امشب ای تو ای یار وفادار بیا برگردیم 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار _______________ @shere_aeini شام سوّم در عزا ،نذر سه ساله دختر است دستهایش بسته امّا ، دست گیر محشر است شام ویران است و یک دختر که می خواهد پدر در جوابِ گریه هایش پیش رو تشت سر است کاش بودم حائلی در وقت سیلی خوردنش صورتش از دستهای دشمنش کوچکتر است هر که دارد دختری کوچک بفهمد حرف من مِهر بابا نزد دختر ، بیشتر از مادر است یار و هم بازیِ او خاموش شد ، زان ماجرا بین اموالی که غارت گشته مهدِ اصغر است یک شباهت با پدر دارد ، چو بیند راس او مویِ خود خاکی و زلف او پر از خاکستر است تا جدا افتاد ، از آن کاروان پر بلا پای او مجروح و چون عمّه سرش بی معجر است بس شباهت داشت او با جدّه اش خیر النسا یک طرف یک گوش زخمی ، یک طرف میخ در است 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ___________ @shere_aeini غساله بر این تن بریز آهسته تر آب این چشم های خسته تازه رفته در خواب غساله زد حال تو آتش بر وجودم دیدی چه آمد بر سر ِ یاس کبودم غساله می پیچی به خود از بی قراری انگار که در خانه دختر بچه داری غساله باور می کنی این نازدانه هر وقت گریه کرده ، خورده تازیانه غساله این قد ِکمان کرده کمانت پهلوی او دیدی و بند آمد زبانت غساله جای دست را دیدی به رویش آتش بگیر از جای آتش روی مویش غساله نازش را بکش تا می توانی جای تمام شامیان کن مهربانی غساله والله این سه ساله خارجی نیست می دانی اصلا این شهیده ، دختر کیست غساله والله این سه ساله شاهزاده است او دومین ریحانه ی این خانواده است غساله می بینی چه آمد بر سر او دیدی چه کرده کعب نی با پیکر او غساله دختر بچه این حد پیر دیدی تو شاخه ی گل در غل و زنجیر دیدی غساله مزد زحمتت با مادر ما شد مثل اسما قسمت تو غسل زهرا 🔸شاعر: _________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ______________________ @shere_aeini لب های او جز ناله آوایی ندارد دیگر برایش خنده معنایی ندارد اکنون که اینجا آمدی باید بگوید جز این خرابه دخترت جایی ندارد باید بگوید از غم تنهایی خود چون هم نشینی غیر تنهایی ندارد یادش بخیر آن بوسه های گرم بابا حالا لبش سرد است و گرمایی ندارد در کوچه های شام هم با گریه می گفت یک کاروان نیزه تماشایی ندارد! تفسیری از ایثار و غیرت می شود چون از نسل زهرا است و همتایی ندارد هر چه مصیبت بود از آنجا شروع شد وقتی که فهمیدند بابایی ندارد...   🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار __________________ @shere_aeini بیت الغزل هر غزل ناب رقیه است خورشید علی اصغر و مهتاب رقیه است «نزدیک‌ترین راه به الله حسین است» نزدیک‌ترین راه به ارباب رقیه است در باب برآوردن انواع حوائج یک باب خدا دارد و آن باب رقیه است در زاویۀ عرش خدا قاب بزرگیست نامی که شده زینت این قاب رقیه است در خلوت خود معتکفند اهل محبّت در مسجد این طایفه محراب رقیه است دردانۀ ارباب که با دست اباالفضل از چشمۀ کوثر شده سیراب رقیه است حاجت طلبیدند از او عالم و آدم زیرا که فقط مهر جهان تاب رقیه است 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
🏴 اشعار ______________ @shere_aeini در بیابان..محشری شد ای خدا زیرِ کتک سرنوشتم مادری شد ای خدا زیرِ کتک دست بالا برد و با قدرت فرود آورد دست صورتم نیلوفری شد ای خدا زیرِکتک زجر بود و بی حیایی و کلامِ ناروا... قسمتم..خیره سری شد ای خدا زیر کتک تا که مشتی بر دهانم خورد..دندانها شکست باز هم پرده دری شد ای خدا زیر کتک دستهایم بسته بود و پشتِ مرکب می کشید حال من پشتِ دری شد ای خدا زیر کتک خاطرم آمد مصیبت های زهرا مادرم... پهلویم خاکستری شد ای خدا زیر کتک از تنم چیزی نمانده جز کبودی غیرِ درد.. این رمق ها آخری شد ای خدا زیر کتک روضه های یک سه ساله جمع شد در راهِ شام نیست گویا دختری شد ای خدا زیر کتک آخرین حرفم ..کلامِ آخرم تایید کرد.. در بیابان محشری شد ای خدا زیر کتک 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini