eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini میان روضه جاری میشود تا بر زبان زندان تداعی میشود در ذهن هرچه روضه خوان زندان گره گودال اگر خورده به جد او گره خورده به نام حضرت موسی بن جعفر بی گمان زندان شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان پر پرواز اگر از کار افتد لاجرم دارد برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان همان بهتر ملاقاتش نیامد دخترش؛ زیرا ندارد بستری آماده نذر میهمان زندان بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان خجالت می کشد حتی غل و زنجیر ؛ حق دارد اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان معطر میشود از عطر قرآن بیم از این دارم که بردارد برای قاری خود خیزران زندان تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد خدا را شکر باید کرد؛ دارد سایه بان زندان  ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند وجود حضرتش را از میان واژگان زندان برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود مهیا شد کنار خانه‌ی شمر و سنان زندان 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست لایق برای دیدنش فردای محشر نیست زندان، عقول ناقص مستان قدرت بود زندان مکانی هست که موسی بن جعفر نیست حتی زن بدکاره هم ایمان به او آورد تا صورتش را دید، فهمید او ستمگر نیست زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست از روزه هایش، «روضه» ی شلاق بدتر بود از دردهایش، ضعف جسمانیش بهتر نیست خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند تابوت اودست کم از شمشیر و خنجر نیست در روز عاشورا برای اشک ثارالله قطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم! این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟! اسلام را در روز روشن زیر پا بردند شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی می خواست در محمل رَوَد؛ اما برادر نیست 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini بهار، می‌شِمُرد اشک‌های باران را هجومِ ضربه‌ی شلاق‌های بوران را خزانِ سرخِ زمین سبز می‌شود آخر بهار، می‌رسد و می‌کُشد زمستان را بهار، هوی مسیحای خاکِ در گور است به آب می‌سِپُرد خشکی بیابان را بهار را چه به پاییزهای طولانی ؟! چقدر صبر کند خشکسالِ هجران را ؟! به حکمِ داس‌ به‌ دستان، به مرگ محکوم است گُلی که زندگی آموخته‌ست، گلدان را دوباره دستِ خدا را به ریسمان بستند همان تبار که از پشت، دستِ شیطان را ... کبوتری که قفس را هم آسمان می‌دید همیشه دید در انبوهِ درد، درمان را چه یوسفی که ندارد هوای آزادی ! چه یوسفی‌ست که پَر داده چاهِ کنعان را ! به آجر آجرِ زندان قیام می‌آموخت کسی که ریخت، به میدان سجده‌اش جان را میان دخمه‌ی تاریک، نور پیدا کرد زنی که این همه گم کرده بود، ایمان را اباالرئوف، هرآیینه می‌شکست اما رها نکرد، دلِ سنگی نگهبان را اسیر بود، ولی ریسمانِ ایمانش اسیر کرد، مسلمان و نامسلمان را هجومِ سیلی جلادهای حیوان‌خو کبود کرد، تنِ آیه‌های انسان را به شأن آیه‌ی «اِلّاالمُطَهَّرون» سوگند که بی‌ وضو صفتان می‌زدند قرآن را دهانِ هر که به تندی به ناسزا وا شد شکست، روی دلِ زخمی‌اش نمکدان را شبیه پیکرش آماجِ زخم شد جگرش به پاره‌ی جگر از بس گذاشت دندان را به کامِ تشنگی‌اش جامِ اشک می‌نوشاند به کربلای لبش روضه‌های عطشان را به پای او غل و زنجیرها اسیر شدند زمانِ رفتنش آزاد کرد زندان را سیاه‌چالِ غمِ کاظمین، بالا برد کتیبه‌های عزای قم و خراسان را اسیرِ سلسله‌های عراقِ آن دوران اسیر کرد، دلِ مردمان ایران را 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ‎بيهوده قفس را مگشائيد، پرى نيست ‎جز مُشتِ پری گوشهٔ زندان اثری نیست ‎در دل اثر از شادی و امّید مجویید ‎از شاخه ی بشکسته، امید ثمری نیست ‎گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم ‎امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست ‎گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟ ‎دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست ‎امّید رهایی چو از این بند محال است ‎ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست ‎ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی ‎در سینه دگر جز نفس مختصری نیست ‎تا بال و پری بود قفس را نگشودند ‎امروز گشودند قفس را که پری نیست 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ‎هرکجا مرغ اسیرى است ز خود شاد کنید ‎تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید ‎مُرد اگر کنج قفس، طایر بشکسته پرى ‎یاد از مردن زندانى بغداد کنید ‎چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید ‎از عزیز دل زهرا و على یاد کنید ‎کُند و زنجیر گشایید، ز پایش دم مرگ ‎زین ستمکارى هارون، همه فریاد کنید ‎چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند ‎خاطر موسى جعفر، همه امداد کنید ‎تا دم مرگ، مناجات و دعا کارش بود ‎گوش بر زمزمه ی آن شه عبّاد کنید ‎پسرش نیست که تا گریه کند بر پدرش ‎پس شما گریه بر آن کشته ی بیداد کنید ‎نگذارید که معصومه خبردار شود ‎رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید ‎خوشدل از ماتم آن باب حوائج گوید ‎تا شما نیز پس از مرگ ز وی یاد کنید 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini کنج زندانم و مبهوت تماشای توام اینک این جا به مناجات و تمنای توام در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم به سکوت آمده ام طالب غوغای توام روزگارم به مناجات و دعا طی شده است حال افتاده ز پا بر سر سودای توام آخرین ذکر دعای منِ تنها این است جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال یادگار حرم حضرت صادق هستم جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم یک تنه غربت و میراث علی را دارم وارث خون دل یاس و شقایق هستم ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت به خداوند قسم مظهر خالق هستم یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر! خود بیا که به تماشای تو عاشق هستم دیدن چهره ی یار است همه خواهش من ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود تازیانه که انیس بدنم می شد باز آینه دار صبوری دلم زینب بود دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا من که خود نور به خورشید و قمر می دادم سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی یاد زهراست همه نور امیدم به خدا داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده به روی پهلوی تو چند جای پا مانده نفس کشیده‌ای و بند آمده نَفَست به سینه‌ات چقدَر استخوان، رها مانده خدا کند تو دگر مثل فاطمه نشوی خدای، رحم کند بر تنِ بجا مانده به سجده می‌روی و مثل بید می‌لرزی قیام کن که تسلّای ربّنا مانده به‌فرض‌ هم‌ که‌ خودت از جهان، خلاص‌ شوی هنوز، غربتِ معصومه و رضا مانده کمی اگر غُل و زنجیرها امان بدهد صدا هنوز در این اشکِ بیصدا مانده دوباره روضۀ جانسوز پنج تن داری بخوان که روضۀ مکشوفِ کربلا مانده بخوان که شمر، نشسته به سینه‌ای خسته اگرچه سینه شکسته، ولی صدا مانده به التماسِ صدای حسین، یا زینب! برو حرم که غم گوشواره‌ها مانده 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini میان روضه جاری میشود تا بر زبان زندان تداعی میشود در ذهن هرچه روضه خوان زندان گره گودال اگر خورده به جد او گره خورده به نام حضرت موسی بن جعفر بی گمان زندان شبی در بی کسی باید پر از دلواپسی باشی که تفسیرش نمی گنجد یقینا در بیان زندان پر پرواز اگر از کار افتد لاجرم دارد برای یاکریم خسته حکم آشیان زندان دلش نزد رضایش بود و فکرش پیش معصومه به پای جبر اگر می رفت از این زندان به آن زندان همان بهتر ملاقاتش نیامد دخترش؛ زیرا ندارد بستری آماده نذر میهمان زندان بلای جان فقط تیر و کمان و تیغ و خنجر نیست که از جان اسیرش می برد تاب و توان زندان چه گویم دیگر از افطار جانسوزش که با شلاق پذیرایی کند از او به هنگام اذان زندان خجالت می کشد حتی غل و زنجیر ؛ حق دارد اگر شرمنده باشد از حضور بد دهان زندان بیا ای سم تو دیگر لااقل قدری مدارا کن چرا که سالها کرده ست او را نصف جان زندان سرش بر روی خاک اما برای روح مجروحش دری وا می کند امشب به سمت آسمان زندان معطر میشود از عطر قرآن بیم از این دارم که بردارد برای قاری خود خیزران زندان تنش از تابش خورشید رنگش بر نمی گردد خدا را شکر باید کرد؛ دارد سایه بان زندان  ندارد تازگی ظلم بنی عباس و می سوزاند وجود حضرتش را از میان واژگان زندان برای عصمت اللهی که در رخت اسارت بود مهیا شد کنار خانه‌ی شمر و سنان زندان 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت رنگی کبود و دیده ای دلواپسش تر داشت خورشید در زنجیر بود و نور می افشاند او چشم هایی نافذ و قدیسه پرور داشت زندان در آغوشش گرفت و نورباران شد چون بوریایی که کسی را گرم در بر داشت پایش شکست و آه زهرا رفت تا بالا یعنی ستون عرش آن لحظه ترک بر داشت با چشم نیمه بسته جان می داد؛ یعنی که شوق وصال دخترش را بار دیگر داشت زندان به زندان مجلس روضه عوض میکرد بر لب نوای یاحسین و وای مادر داشت وقتی کبودی تنش تکثیر شد گفتند: او هیاتی در سینه اش از داغ کوثر داشت او ترجمان زخم های کوچه و در بود بر روی جسمش بیت الاحزانی مصور داشت مقتل نویسان شرح میدادند عاشورا آهی که در بین گلو، موسی بن جعفر داشت زیر گلویش زخم شد، اما جدا هرگز در لحظه جان دادن خود سایه سر داشت با روضه های قتلگاه جد خود جان داد با هفتمین زخمی که جدش روی حنجر داشت 🔸شاعر: ___________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini میرسد از هر طرف زائر مدام از راهِ دور سهم من در حدّ یک عرضِ سلام از راه دور نیستم دور ضریحت؛ در خیالم باز هم - - میروم گم میشوم در ازدحام از راه دور در طوافت می دوَم با پای شعرم هفت بار تا کمی زائر شوم با احترام از راه دور اشک می ریزد دلم؛ از شوق پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام از راه دور آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» راه و رسم توست کاش دریابی مرا در این مقام از راه دور حضرت باب ٱلحوائج هستی و تا زنده ام میگذاری مهربان! سنگ تمام از راه دور بارها با چشم خود دیدم سپردی از کرم زخم هایم را به دست التیام، از راه دور "بُعد منزل نیست" اما در حرم حالم خوش است گر چه میدانم نظر دارد امام از راه دور 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نیست که از سینه برآید دادم سال‌هـا می‌گذرد رفتـه‌ام از یـاد همه کاش می‌کرد اجـل گوشۀ زندان، یادم طایر عرش کجـا، قعـر سیـه‌چال کجا؟ من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا می‌داند بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم به امیدی که رضا لحظـه‌ای آید به برم سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم منـم آن لالـۀ پرپــر شـدۀ دور از باغ که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم مرهـم زخـم تن خستۀ مـن گریه بوَد چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ای شمع جمع آل پیمبر باب‌المراد موسی جعفر نور نهم ز وجه الهی  هفتم امام موسی جعفر بر کائنات رهبر و مولا بر جن و انس سید و سرور دردانۀ علی ولی‌الله ریحانۀ بتول مطهر نجل امام جعفر صادق آیینه‌دار حسن پیمبر هم نجل تو علی ولی‌الله هم صلب توست فاطمه‌پرور قرآن به مدح توست مزین ایمان به مهر توست معطر دل بر مزار تو متوسل جان در حریم توست کبوتر بر پنج مهر نور تو مشرق در شش یم کمال تو گوهر در سینۀ تو صبر محمّد در بازویت شجاعت حیدر خواهی اگر به بازوی بسته در می‌کنی ز قلعه خیبر جودت فزون ز ظرف دو گیتی وصفت ز مدح خلق فراتر آیینۀ تو حسن رضایت معصومۀ تو زینب دیگر جبریل بر طواف مزارت بر گرد کاظمین زند پر هر لحظه از خدای تعالی بر حضرتت درود مکرر در حبس تیره هر شب و هر روز عالم به نور توست منور خلوت سرای حبس گرفته از اشک صبحگاه تو زیور تا چند ای سلالۀ زهرا گیرم ز دور، قبر تو در بر  آیا شود شبی به تضرع بر خاک تربت تو نهم سر؟  از سوز سینه بر تو بسوزم وز اشک دیده چهره کنم تر باور نمی‌کنند بگویم با تو چه کرد خصم ستمگر باور نمی‌کنند که داری آثار تازیانه به پیکر دردا که پیکرت ز درون شد با پیکر حسین، برابر  با هر نفس به زیر شکنجه عمر تو می‌رسید به آخر با یاد آه نیمه شب تو  دارم به دل شرارۀ آذر  در زیر تازیانه به گوشت آمد صدای گریۀ مادر  معصومه کو که بر تو بگرید ای نازنین سلالۀ کوثر  بر تو که یار سلسله‌هایی تابوت تو که جان جهانی دردا که گشت تخته‌ای از در تنها به خاک چهره نهادی  با آنکه بود آن همه دختر جا دارد ار به یاد تو «میثم» گردد بـه اشک دیـده شناور   🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini