eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22.1هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید چشم او رفت سیاهی و حرم را گم کرد در پیِ چشم ترش چشم ترم تیر کشید دست بر شانه ام انداخت و دیدم مادر کمرش خم شده من هم کمرم تیر کشید بعد هر ضربه که آن روز به مادر میخورد رشته های رگ قلب پدرم تیر کشید مادرم گفت که از حادثه کوچه به بعد بند بند بدنم گل پسرم تیر کشید 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در جوابم دیده دریا می کنی ، یعنی تمام؟ پلک خود را بی رمق وا می کنی ، یعنی تمام؟ با منِ "حیدر" نگو که لحظه های آخر است با سکوتت خوب غوغا می کنی ، یعنی تمام؟ بسترت را رو به قبله کرده ای یعنی که چه؟ رد این خواهش تو آیا می کنی؟، یعنی تمام؟ در دل طوفانی ام جایی نمانده بهر غم باز آشوبی مهیا می کنی ، یعنی تمام؟ رفتنت خانه خرابم می کند بانو ببین قلب من را دار غم ها می کنی ، یعنی تمام؟ من "علی" تنها ترین فرد جهانم "فاطمه" پشت بر "آقای تنها" می کنی ، یعنی تمام؟ دخترت سنی ندارد رحم کن بر "زینبت" ابروانت از چه بالا می کنی ، یعنی تمام؟ 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در سماوات صحبت زهراست حرف ها از نجابت زهراست عرشْ تسبیح عشق در دستش سخت مشغول مدحت زهراست "هل اتی" با تمام آیاتش سفره ای از کرامت زهراست کلمات معطّرش از نور  عرشْ محو فصاحت زهراست ما ز نهج البلاغه می فهمیم  که علی با بلاغت زهراست آبْ مِهر محبتِ او شد  عرش یک تکّه خلعت زهراست طعم لبخندهای پیغمبر همه اش با ملاحت زهراست ماه با آن جمال و زیبایی  محو رخسار و طلعت زهراست ماه دور مدینه می چرخد متوسل به حضرت زهراست جبرئیلی نهان شده در او شرق تا غرب هیبت زهراست خلق عالم به خلقت احمد خلقت او به خلقت زهراست وَ پیمبر که اشرف الناس است  عاشق یک زیارت زهراست او به دنبال ماه کامل بود کار هر روزه رؤیت زهراست زور بازوی حیدر از او بود ذوالفقارش عنایت زهراست ضربه های علی چو گل می کرد همه اش از محبت زهراست کوچه های مدینه می دیدند که علی در حمایت زهراست وَ علی با تمام اعجازش متحیّر ز غیرت زهراست فاطمه شد سپر برای علی وَ شهادت اطاعت زهراست در حقیقت امامت مولا متبرّک به بیعت زهراست شیعه در اعتکاف او بوده ست شیعه در ظلّ ساحت زهراست شیعه ارثی ز مادرش برده ست به نخ چادرش قسم خورده ست بر سر خصم تیغ می بارد ازعلی دست بر نمی دارد شیعه یعنی چراغ بیداری شیعه لبریز از وفاداری_ او ز نهج البلاغه می بیند استخوانی که در گلو مانده ست ماجرا ماجرای تلخی بود خطبه هایی که پیش رو مانده ست اونخواهد گذاشت دیگر بار استخوان بر گلو اثر بکند حکم اگر آن جناب فرماید لب اگر این عزیز تر بکند.. 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini گل شمّه‌ای از آیۀ تطهیر تو باشد گر آینه در آینه تکثیر تو باشد خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت تا کرببلا رفت که تفسیر تو باشد بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد... در آب به تصویر کسی زل زده عباس عشقش فقط این است که تصویر تو باشد ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس عالم همه در گردش تقدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست کی می‌رسد از راه که تعبیر تو باشد 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini زهرا گذشت و خاطره‌‏هایش هنوز هست در مسجد مدینه، صدایش هنوز هست شهری که بود شاهد اندوه فاطمه سرشارِ موجِ گریه، فضایش هنوز هست در کوچه‌های غم‌زده و بی‌فروغ شهر هرجا نظر کنی، ردِ پایش هنوز هست از بوستان عترت یاسین و باغ وحی، گل رفت و باز، عطر وفایش هنوز هست سوز مصیبتش نشد از سینه‌ها برون آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست در خانه‌ای که فاطمه چون چلچراغ بود نور و صفا به صحن و سرایش هنوز هست در آستانۀ‌ درِ آن روضۀ بهشت بانگ و نوای وا اَبتایش هنوز هست راز و نیاز فاطمه را تا شود گواه محراب هست و موج دعایش هنوز هست گر سر زند به کلبۀ احزان او کسی پی می‌‏برَد که شور و نوایش هنوز هست دست ستم اگرچه فدک را از او گرفت، آن خطبۀ بلیغ و رسایش هنوز هست رسم شهیدپروری از اوست یادگار؛ شور حسین و کرب‌و‌بلایش هنوز هست تا انتقام مادر خود را کِشد ز خصم مهدی- که باد جان به فدایش- هنوز هست در دست او صحیفۀ زهرا امانت است؛ آیینۀ تما‌م‌نمایش هنوز هست گر نیستیم قابل دیدار او «شفق» ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یک نفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربه ای زد به در خانه و در را انداخت آتشی را به در خانه ی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت ضربه ی پای در و بی ادبی های غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گره انداخت به کار همه دنیا؛ آن که ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می اُفتد آنکه در کوچه تو را بین تماشا انداخت 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini هستند همه قطره تو هستی دریا هستی تو تمام مرتضی و بابا وقتی به کسا در آمدی روشن شد اسرار تمام کائناتی زهرا (س) * تو سر تمام کائناتی زهرا دریا و سفینته النجاتی زهرا با صورت تو خدا نمایان تر شد تو آینه ی جلوه ی ذاتی زهرا * زهرا جوان تمام آیینه ی من جان منی ای مسیح دیرینه ی من بند نفست بوده نفس های علی بند آمده این نفس در این سینه ی من * می خواست بگوید عاشقی پا برجاست هرجا که علی به پاست آن جا زهراست وقتی که غدیر باشد و حق و علی او را فدکی به وسعت این دنیاست * با رفتن فاطمیه هم می بارم دادم به علی قول که کم نگذارم در این که بدم فاطمه جان شکی نیست قطعی ست ولی که دوستت می دارم 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini کار داریم در این شعر فراوان با دَر گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر خستگی های پیمبر همه شد یکجا در شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی که برایش به خدا هست علی تنها در می نشستند یتیمان همه شب منتظرش خیره بر در همگی تا بزند بابا در چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در نکند در غزلم بسته شود دستانش نکند در غزلم باز شود با پا در میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟! آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه فکر کردند که دیوار یکی شد با در آه! سادات ببخشند ولی خورد زمین در همین فاصله هم کنده شد از لولا در رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر اندکی تاب میاورد در آن غوغا در آه! ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه تا کمی باز کند روی همه دنیا در... 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini و قصه خواست ببیند یکی نبودش را بنا کند پس از آن گنبد کبودش را خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود یکی نبود و خدا در دلش سخن‌ها بود یکی نبود که جانی به داستان بدهد و مثل آینه او را به او نشان بدهد یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد یکی که نور خودش را از او عبور دهد یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود نوشت آینه و خواست برملا باشد نخواست غیر خودش هیچ‌کس خدا باشد نوشت آینه و محو او شد آیینه نخواست آینه‌اش از خودش جدا باشد شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد که انعکاس خداوندی خدا باشد شکفت آینه و شد دوازده چشمه و خواست تا که در این چشمه‌ها فنا باشد و چشمه‌ها همه رفتند تا به او برسند به او که خواست خدا چشمۀ بقا باشد نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید که اصلاً از همۀ قیدها رها باشد خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود که خواست، آینه ناموس کبریا باشد نشست؛ بر رخ آیینه‌اش نقاب انداخت و نرم سایۀ خود را بر آفتاب انداخت در این حجاب، جلال و جمال «او» پیداست «هزار نکتۀ باریک‌تر ز مو اینجاست» نشاند پیش خودش یاس آفرینش را و داد دستۀ دستاس آفرینش را، به دست او که دو عالم، غبار معجر او و داد دست خدا را به دست دیگر او به قصه گفت ببیند یکی نبودش را بنا کند پس از این گنبد کبودش را... رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود صدای پا که می‌آید... علی‌ست شاید... نه... همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد علی برای حبیبش انار می‌آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت... شفا نمی‌خواهی؟ صدای گریۀ مردی غریب می‌آید تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه به عزت و شرف لا اله لا الله خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود یکی نبود و خدا در دلش سخن‌ها بود و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را سیاه‌پوش کند گنبد کبودش را 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini بهترین اوقات من در این جهان با فاطمه است آخرین رزقی که دارم بی گمان با فاطمه است وحشتی هرگز ندارم از حوادث از کسی چون امورات منِ بی خانمان با فاطمه است هست یک آرامشی در ذکر پاکش که نپرس پس قرار و تاب من ای عاشقان با فاطمه است خلق می ترسند از هول عظیم آخرت مطمئنم کار و بار شیعیان با فاطمه است من پناهنده شدم در زیر معجر تا ابد بی پناهان را یقین دارالامان با فاطمه است خاک این در شو ببینی آسمانت می برند عزت و شان و همه نام و نشان با فاطمه است مادری ها می کند در هر شرایط هر کجا مهربانی های عالم باز هم با فاطمه است طی کنم عمر خودم را در میان روضه ها بهترین اوقات من در این جهان با فاطمه است 🔸شاعر: __________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
هر کس به عیادت من آمد بگریست پرسید زحال من نپرسید ز چیست زنها ز عیادتم چو بر می‌گشتند گفتند که این فاطمه آن فاطمه نیست 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
پُشتِ در خانه ی علی بلوا شد با فاطمه بر سرِ علی دعوا شد دربی که تمام قد در آتش می سوخت آوار به روی صورت زهرا شد 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini